.
.شباهتهای دو استعفا
.
ساعت ۱۰ شب ۱۴شهریور ۶۷ موسویاردبیلی به هاشمی اطلاع داد که موسوی بیخبر از مسئولین استعفای ناگهانی داده. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «فردا قرار است کابینه ایشان برای اخذ رای اعتماد در مجلس مطرح شود، تلاش کردم موسوی را پیدا کنم تا او را از استعفا منصرف کنم، معلوم شد، رابطه خود را با بیرون قطع کرده است»
صبح فردا روزنامه جمهوریاسلامی خبر استعفایی که هنوز رئیسجمهور نپذیرفته بود را علنی کرد!
این استعفای رسانهای، برای ولایتی در اولین روز مذاکراتش در ژنو درباره پایان جنگ، به معنی خالی شدن پشت تیم مذاکره کننده بود. طرف غربی این را خوب میفهمید. برخی در داخل این استعفا را نوعی خیانت میدانستند. رسانههای غربی هم آنرا جنگ قدرت در ایران و مانور سیاسی موسوی تعبیر کردند.
جلالالدین فارسی میگوید:
«میرحسین استعفا داد تا به جامعه القا کند که موافق قطعنامه نبوده و از خودش قهرمان بسازد. در جلسه روسای قوه، آیتالله خامنهای گفت موسوی دنبال قهرمانسازی از خودش است و نباید بااستعفای او موافقت کرد»
موسوی در استعفایش خواستار اختیارات بیشتر شده بود. هاشمی مینویسد:
«احمداقا اطلاع دادند امام نامه تندی به موسوی نوشته...امام اجازه تعزیرات حکومتی را هم از موسوی گرفتهاند...موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر استعفا کرده بود، با گرفته شدن اختیارات مواجه شده است»
امام در نامهاش نوشته بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدینکار داشتید، لااقل من یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفا است!»
در نهایت، این نامه تند امام، موسوی را وادار به بازگشت کرد. اما این بار با اختیار کمتر از گذشته!
استعفای شبانه و اینستاگرامی ظریف تداعی استعفای ۳۰سال پیش موسوی را کرد. واقعا در روزهایی که مردم در جنگ اقتصادی آمریکا در تنگنا هستند، چه وقت گلایه و استعفاست؟
شاید هم یک شوی سیاسی است برای گرفتن اختیارات بیشتر یا فشار برای تصویب fatf یا فرار قهرمانانه از نتایج شکستخورده برجام.
منبع: رجوع کنید به آخرین نخستوزیر؛ زندگینامه مهندس موسوی
#جواد_موگویی
t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
.شباهتهای دو استعفا
.
ساعت ۱۰ شب ۱۴شهریور ۶۷ موسویاردبیلی به هاشمی اطلاع داد که موسوی بیخبر از مسئولین استعفای ناگهانی داده. هاشمی در خاطراتش مینویسد: «فردا قرار است کابینه ایشان برای اخذ رای اعتماد در مجلس مطرح شود، تلاش کردم موسوی را پیدا کنم تا او را از استعفا منصرف کنم، معلوم شد، رابطه خود را با بیرون قطع کرده است»
صبح فردا روزنامه جمهوریاسلامی خبر استعفایی که هنوز رئیسجمهور نپذیرفته بود را علنی کرد!
این استعفای رسانهای، برای ولایتی در اولین روز مذاکراتش در ژنو درباره پایان جنگ، به معنی خالی شدن پشت تیم مذاکره کننده بود. طرف غربی این را خوب میفهمید. برخی در داخل این استعفا را نوعی خیانت میدانستند. رسانههای غربی هم آنرا جنگ قدرت در ایران و مانور سیاسی موسوی تعبیر کردند.
جلالالدین فارسی میگوید:
«میرحسین استعفا داد تا به جامعه القا کند که موافق قطعنامه نبوده و از خودش قهرمان بسازد. در جلسه روسای قوه، آیتالله خامنهای گفت موسوی دنبال قهرمانسازی از خودش است و نباید بااستعفای او موافقت کرد»
موسوی در استعفایش خواستار اختیارات بیشتر شده بود. هاشمی مینویسد:
«احمداقا اطلاع دادند امام نامه تندی به موسوی نوشته...امام اجازه تعزیرات حکومتی را هم از موسوی گرفتهاند...موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر استعفا کرده بود، با گرفته شدن اختیارات مواجه شده است»
امام در نامهاش نوشته بود: «حق این بود که اگر تصمیم بدینکار داشتید، لااقل من یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند، چه وقت گله و استعفا است!»
در نهایت، این نامه تند امام، موسوی را وادار به بازگشت کرد. اما این بار با اختیار کمتر از گذشته!
استعفای شبانه و اینستاگرامی ظریف تداعی استعفای ۳۰سال پیش موسوی را کرد. واقعا در روزهایی که مردم در جنگ اقتصادی آمریکا در تنگنا هستند، چه وقت گلایه و استعفاست؟
شاید هم یک شوی سیاسی است برای گرفتن اختیارات بیشتر یا فشار برای تصویب fatf یا فرار قهرمانانه از نتایج شکستخورده برجام.
منبع: رجوع کنید به آخرین نخستوزیر؛ زندگینامه مهندس موسوی
#جواد_موگویی
t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
Telegram
دیده بان انقلاب
تو روزهایی که تشخیص حق و باطل سخته اومدیم یکم روشنگری کنیم
تاریخ تاسیس: ۹۴/۷/۳
ربات ارتباط با ما
@didebanenghelabbot
دیده بان انقلاب در تلگرام، بله، ایتا ،سروش ،توئیتر :
@didebane_enghelab
اینستاگرام
https://www.instagram.com/didebane_enghelab
تاریخ تاسیس: ۹۴/۷/۳
ربات ارتباط با ما
@didebanenghelabbot
دیده بان انقلاب در تلگرام، بله، ایتا ،سروش ،توئیتر :
@didebane_enghelab
اینستاگرام
https://www.instagram.com/didebane_enghelab
✖️زمانی که رهبر انقلاب به پهنای صورت اشک ریخت!!
✍️ #جواد_موگویی:
▪️یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل میکرد:
شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست.
شام مهمان رهبر بودیم. برخی رجل سیاسی و مسئولان لشگری و کشوری هم بودند.
جلسه که تمام شد، آقا رو به من کرد و گفت:
«آقای فلانی! امشب شما چه کارهاید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شبگردی؟»
گفتم در خدمت شما هستم آقا.
رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محلهای در پایین شهر تهران.
سوار ماشین پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه موتورسواری ناگهان با آقا چشم در چشم شد. باورش نمیشد که رهبری را آن وقت شب در پیکانی در خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین.
رسیدیم منزل یکی از شهدا.
از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسیولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمیدانستند که رهبریست.
وارد خانه که شدیم، از شدت ذوق دستپاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟
آقا قبول کرد.
مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهرهاش زرد بود. مادر گفت ما مدتهاست که توان خرید گوشت نداریم. برخی از شبها حتی گرسنه میخوابیم...
✖️آقا ناگهان رنگ از چهرهاش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوالپرسی کرد. محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند.
جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «میبینی آقای فلانی! آن وقت میگوید در کشور کسی شب گرسنه نمیخوابد! بخدا باید آن دنیا جواب بدهیم...»
منظورشان آقای هاشمی رفسنجانی، رییسجمهور وقت بود.
دقت که کردم، دیدم آقا به پهنای صورت دارد اشک میریزد...
t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
✍️ #جواد_موگویی:
▪️یکی از شاعران بنام انقلاب برایم نقل میکرد:
شاید اواسط دهه هفتاد بود. درست خاطرم نیست.
شام مهمان رهبر بودیم. برخی رجل سیاسی و مسئولان لشگری و کشوری هم بودند.
جلسه که تمام شد، آقا رو به من کرد و گفت:
«آقای فلانی! امشب شما چه کارهاید؟ منزل مهمان ندارید؟ حال دارید بریم شبگردی؟»
گفتم در خدمت شما هستم آقا.
رفتیم دیدار خانواده شهیدی؛ در محلهای در پایین شهر تهران.
سوار ماشین پیکان شدیم. آقا جلو نشسته بود و من عقب. در راه موتورسواری ناگهان با آقا چشم در چشم شد. باورش نمیشد که رهبری را آن وقت شب در پیکانی در خیابان ببینید! آنقدر محو شده بود که به بیراه رفت! نزدیک بود بخورد زمین.
رسیدیم منزل یکی از شهدا.
از قبل بهشان گفته بودند که یکی از مسیولین به دیدارشان خواهد آمد. اما نمیدانستند که رهبریست.
وارد خانه که شدیم، از شدت ذوق دستپاچه شدند. ناگهان مادر شهید گفت: حاج آقا! اجازه هست همسایه را هم خبر کنم؟
آقا قبول کرد.
مادر و دختر همسایه آمدند. دختر رنگ به چهره نداشت. چهرهاش زرد بود. مادر گفت ما مدتهاست که توان خرید گوشت نداریم. برخی از شبها حتی گرسنه میخوابیم...
✖️آقا ناگهان رنگ از چهرهاش برگشت. اما خودش را جمع و جور کرد و سعی کرد لبخند به صورتش باقی بماند. از دختر احوالپرسی کرد. محافظان هم نام و نشانی دختر و مادرش را یادداشت کردند.
جلسه که تمام شد تا آقا نشست در ماشین، به من گفت: «میبینی آقای فلانی! آن وقت میگوید در کشور کسی شب گرسنه نمیخوابد! بخدا باید آن دنیا جواب بدهیم...»
منظورشان آقای هاشمی رفسنجانی، رییسجمهور وقت بود.
دقت که کردم، دیدم آقا به پهنای صورت دارد اشک میریزد...
t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
Telegram
مدیا