دیده بان انقلاب
16.7K subscribers
61.4K photos
44K videos
998 files
52.4K links
تو روزهایی که تشخیص حق و باطل سخته اومدیم یکم روشنگری کنیم
تاریخ تاسیس: ۹۴/۷/۳

ربات ارتباط با ما
@didebanenghelabbot

دیده بان انقلاب در تلگرام، بله، ایتا ،سروش ،توئیتر :
@didebane_enghelab


اینستاگرام
https://www.instagram.com/didebane_enghelab
Download Telegram
وقتی حسن روحانی هاله نور دید
هودج (هاله) نوری که حسن روحانی را از فیض نماز جماعت دور کرد!

واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی، روز دوازدهم، موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق [مسجد ولی عصر فعلی] رفتم. وارد حیاط مسجد شدم، و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود. من همان‌طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم، احساس کردم که حیاط یک‌مرتبه روشن شد، مثل این که نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا می‌تابد. سرم را بلند کردم و یک شیء نورانی را که تقریباً مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاطِ مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است.
احساس می‌کردم افرادی در این هودج (هاله) نورانی نشسته‌اند ولی چیزی جز تلألؤ نور نمی‌دیدم. بعد دیدم که آن شیء نورانی در شمالِ شرقِ حیاطِ مسجد فرود آمد. آنگاه پس از چند دقیقه توقف، بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخاستن هودج(هاله)، علی‌رغم اینکه برای نماز صبح می‌خواستم داخل مسجد بروم، بی اختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیه پشت خندق به تکیه بعدی، یعنی تکیه «بیرون دژ» رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد. فاصله این دو تکیه شاید حدود ۲۰۰ متر بود. پس از آن دوباره هودج (هاله نور) بلند شد و در #فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را می‌دیدم. هودج به سمت شرق (سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. در حالی که احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی‌خود شده بودم، احساس یک شعف بی‌نظیر معنوی توأم با کمی ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سمت مسجد بازگشتم. وقتی به مسجد رسیدم، نمازِ جماعتِ صبح تمام شده بود. همان وقت در ذهن کودکانه‌ام به نظرم آمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان با این هودج(هاله نور) آمده‌اند و به این تکیه‌ها که محل عزاداری سالار شهیدان بود، سر زدند.
این ماجرا #خیال نبود؛ در #بیداری اتفاق افتاد و کاملاً آن را به #چشم دیدم. البته همان‌وقت داستان را برای پدرم تعریف کردم که چنین منظره‌ای را مشاهده کرده‌ام.
این حادثه یکی از حوادث به یادماندنی در تاریخ زندگی من است که با گذشت سال‌ها، هنوز ماهیت و ابعاد آن برای من روشن نشده است.

#حسن_روحانی
#خاطرات_دکتر_حسن_روحانی
انقلاب اسلامی (۱۳۴۱- ۱۳۵۷)
(چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بهار ۱۳۸۸)
جلد اول، صفحات ۴۸ و ۴۹.
#هودج_نور
#هاله_نور
@didebane_enghelab