دیده بان انقلاب
17.8K subscribers
60.6K photos
42.7K videos
997 files
52.3K links
تو روزهایی که تشخیص حق و باطل سخته اومدیم یکم روشنگری کنیم

ربات ارتباط با ما
@didebanenghelabbot

دیده بان انقلاب در تلگرام، بله، ایتا ،سروش ،توئیتر :
@didebane_enghelab

کانال حکمت ها
@hekmat_ha

اینستاگرام
https://www.instagram.com/didebane_enghelab
Download Telegram
⚠️#درد_دل_با_چاه
🌹امیرالمومنین(ع) روزی که عزیزترین عزیزانش را مقابل چشمش کتک زدند،سر به چاه نبرد.بلکه وقتی #حق_فقرا را بر #سفره_ثروتمندان و #زرمندان دید، با چاه درد دل کرد..
🔹🔸🔹
🔻حق مطلب در #روضه_فاطمیه آن است که صرفا به گریه های احساسی در باب ظلم به خاندان رسالت متوقف نشود..بلکه به تمام #ابعادسیاسی ظلم و جفا به خاندان رسالت پرداخته شود.اگر به این نقطه از درک ولایت برسیم، #هم_احساسات و #هم_بصیرت_سیاسی جامعه شیعه به اوج تبلور خود میرسد..

#جفا_به_خاندان_رسالت_بعدپیامبر
#غربت_امیرالمومنین #خطبه_فدکیه #شهیده_ولایت #اول_مظلوم_عالم #فدک #اشک_سیاسی_احساسی
#سیلی_برای_گرفتن_حق_شیعه

t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت....‍
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!

من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!

بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!

آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!

آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟

زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.

بعد از شهدا ما چه کردیم؟
شهدا شرمنده ایم!

t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت....‍
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!

من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!

بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!

آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!

آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟

زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.

بعد از شهدا ما چه کردیم؟
شهدا شرمنده ایم!

t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴توطئه های صهیونیسم در زمینه های مختلف علیه بشریت

    ‼️ یکی از این توطئه ها انحلال معاونت #طب_اسلامی_ایرانی در وزارت بهداشت بود که توسط وزیر سابق جناب هاشمی در دولت روحانی انجام شد.. غرب نگران بود ما با طب اسلامی ایرانی جهان را وابسته خود کنیم و در زمینه درمان خودکفا بشیم

گول اشک ها و التماس های دروغین و نامه های فریبکارانه وزیر جدید بهداشت به رهبری را نخورید.
وزیر جدید بهداشت دولت روحانی معاون نوبخت بوده و تفکرش همانند دولت است.
اگر در حال حاضر وضعیت کرونا در کشور هر روز بدتر میشود به خاطر مدیریت غلط همین فرد است.
#اشک_تمساح

دیده بان انقلاب را به دوستان خود معرفی کنید
t.me/joinchat/AAAAADvhhZYvrpKUO5XpTQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥#بازخوانی/بغض جهانگیری را در تاریخ ببینید ...

چقدر غیر حرفه ای مردم را فریب دادند

#یادآر
#اشک_تمساح

✍️دیده بان انقلاب 
@didebane_enghelab
@didebane_enghelab
💧اشک تمساح چیست؟

😢 اشکی که جهانگیری موقع انتخابات هر چهار سال یک بار برای فریب مردم می‌ریزد را اشک تمساح می‌گویند.

‼️آقای جهانگیری، چه شد الان یاد فقرا افتادی؟

🔸در حالی جهانگیری هنگام قرائت بیانیه انتخاباتی‌اش، زمانی که به موضوع فقر رسید بغض کرد و از برنامه‌اش برای مبارزه با فقر گفت! که فقری که الان گریبانگیر مردم شده، ناشی از سیاست‌های اقتصادی و ارزی است که در دولت روحانی اجرا شد و اتفاقاً آقای جهانگیری هم جزء مدیران اجرایی آن بوده است

🔸در دولتی که آقای جهانگیری هشت سال مسئولیت ارشد داشتند، قیمت ارز حداقل ۱۰ برابر شد که همین اتفاق تلخ موجب شد تا شاهد گرانی‌های افسارگسیخته در بازارهای مسکن، خودرو، طلا و کالاهای اساسی باشیم.

🔸هنوز زمان زیادی از صف‌های طولانی مرغ نگذشته است و مردم فراموش نکرده‌اند که دقیقاً در ایام پیک کرونا، چطور مجبور شدند به لطف سیاست‌های اقتصادی دولت روحانی و عواقب دلار جهانگیری، ساعات طولانی در صف‌های خرید مرغ دولتی بایستند! این ماجرا البته هنوز هم برای روغن جامد تکرار می‌شود!

#دروغگوی_بزرگ
#مسبب_وضع_موجود
#ناکارآمد
#وقاحت_تمام
#اشک_تمساح

✍️دیده بان انقلاب 
@didebane_enghelab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️🎥فیلم گریه خاتمی زمانِ ثبت‌نام برای انتخابات ۱۳۸۰ را قرار بدهید در کنار گریه‌های شاگرد مکتب خاتمی؛ جهانگیری

🔻این جماعت در بازی با احساسات مردم و فریبکاری سابقه‌ی بلند بالایی دارند

🔺یک روز با خنده روزی هم با گریه ولی دریغ از پاسخگویی و مدیریت ...
#انتخابات_۱۴۰۰ #سرطان_اصلاحات_آمریکایی
#اشک_تمساح

✍️دیده بان انقلاب 
@didebane_enghelab
@didebane_enghelab
#اشک_تمساح جناب معاون اول

نشر حداکثری

@didebane_enghelab ak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سریال اشک تمساح منتشر شد

کارگردان: هاشمی رفسنجانی
تهیه کننده: محمد خاتمی
نویسنده: حسام‌الدین آشنا

و با حضور افتخاری: اسحاق جهانگیری

#علی_برکت_الله
#اشک_تمساح

✍️دیده بان انقلاب 
@didebane_enghelab
@didebane_enghelab
وعده‌های جهانگیری که اشک خودش را هم درآورد!

#اشک_کبیسه
#افسادطلب
#مسببین_وضع_موجود

✍️دیده بان انقلاب 
@didebane_enghelab
@didebane_enghelab
زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت....‍
😭😭
حسین خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!

من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!

بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!

آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!

آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟

زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.

بعد از شهدا ما چه کردیم؟
شهدا شرمنده ایم!

✍️شبکه خبری تحلیلی دیده بان انقلاب 
https://t.me/joinchat/O-GFli-ukpQ7lelN