🔶 گوششان را با چاقو بُریدیم.
✍ مهران اصدقی
🌀 برادران پاسدار را به نوبت داخل حمام می بردیم و در حالی که پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند. آنها را روی صندلی می بستیم و صندلی را خواباندیم. من با کابل می زدم و آنها از درد ناله می کردند و فریاد می زدند.
🌀 مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آنقدر آنها را زدم که تاول های پاهای آنها ترکید و خونریزی کرد. علیرغم تمامی این کارها اطلاعاتی به دست نیاوردیم، ولی چون به ما گفته شده بود که بهر شکل شده باید اطلاعات لازم را به دست آورید، ما شکنجه را ادامه دادیم.
🌀 وقتی پاهای آنها خونریزی کرد، مصطفی پاهای آنها را باندپیچی کرد و آنها را برای شکنجه مجدد آماده می کردیم. من مرتب از آنها سئوالاتی را می پرسیدم که از آنها اطلاعی نداشتنـد، لذا همه چیز را انکار می کردند و جوابی نمی دادند. تا عصر همین وضعیت ادامه داشت و بالاخره آن روز عصر به خانه تیمی خودمان آمدم تا گزارش کارم را به مسئولم مسعود قربانی - تقی - بدهم.
🌀 به تقی گفتم که: نتوانسته ایم اطلاعاتی به دست بیاوریم.
🌀 ولی او به من گفت: فردا نیز برو و کارت را ادامه بده. مراقب باش آنها حتما اطلاعات دارند.
🌀 روز بعد جهت پرسیدن ادامه سئوالات به خانه ای که برادران پاسدار در آن بودند، مراجعه کردم و ابتدا از مصطفی گزارش وضعیت خانه و پاسداران را گرفتم.
🌀 گفت: خبری نیست.
🌀 گفتم: امروز کار زیادی داریم، هر طور شده باید اطلاعات لازم را به دست بیاوریم. بچه های بالا گفته اند: اینها حتما اطلاعات زیادی دارند.
🌀 کار را طبق روال روز گذشته شروع کردیم. در همین موقع طاهر وارد خانه شد و با ورود به خانه به جان پاسداران افتاد و بعد از محلی که آنها در آن بودند بیرون آمد.
🌀 گفت: این طوری نمی شود از اینها اطلاعات گرفت، اولا باید اینها را بترسانيد و با شدیدترین وجه از آنها اطلاعات بگیریم.
🌀 ابتدا آنها را مثل دفعه های قبل روی صندلی بستیم و سپس روی پاهای متورم و خون آلود آنها آب جوش ریختیم، طوری که پوست بدن آنها ترک خورده بود و تاول ها می ترکید. دندان های آنها را در حالی که با مشت دهانشان را خون آلود کرده بودیم و شكسته بود با انبردست کشیدیم.
🌀 اینها در حالی بود که دیگر رمقی در بدن نداشتند و در حالی که ناله می کردند، ما به این هم اکتفا نکرده و گوش آنها را با چاقو بُریدیم. در این حین که ما این کارها را انجام می دادیم، آنها بارها بیهوش می شدند و مجددا بهوش می آمدند و هر بار که بهوش می آمدند ما شیوه دیگر و شدیدتری را بر آنان اعمال می کردیم.
🌀 یک بار که یکی از آنها بهوش آمده بود، تقی اتو را به کمر او گذاشت و در حالی که اتو داغ شده بود، بدن آنها را سوزاند و مجددا بیهوش شد و پس از بهوش آمدن مجددا آب داغ روی سر آنها ریختیم و سر و صورت آنها تاول زد و سپس موهای آنها را به همراه پوست سرشان که سوخته بود کَندیم و با میله های سربی که داشتیم به سر و صورت آنها زدیم، طوری که فک یکی از آنها شکست.
🌀 روی جاهائی که تاول ها ترکیده بود، ما کابل می زدیم و به همین خاطر خون از همه جای بدن آنها به راه افتاده بود و خون زیادی از بدنشان رفته بود. در آن موقع پاسداران هر لحظه هزار بار آرزوی مردن می کردند، چون دیگر کاری نبود که روی آنها انجام نداده باشیم.
🌀 طاهر با نوک چاقو به جاهای مختلف بدنشان می کشید، طوری که عضوی از بدن آنها نبود کـه خون آلود نباشد و حتی در آخر کار که مایوس شده بودیم و چیزی به دست نیاورده بودیم، چشم یکی از آنها را در آوردیم و سپس تصمیم گرفتیم آنها را بکُشیم.
🌀 ما به علت اینکه آنها اطلاعاتی نداشتند از آنها می خواستیم که آدرس دوستانشان را به ما بدهند تا آنها را ترور کنیم، البته آنها چون از نقشه ما آگاه بودند، جواب نمی دادند. الله اکبر می گفتند و ما به خاطر اینکه فریادشان بیرون نرود، دهانشان را با پارچه گرفته بودیم.
♻️ بازجویی جلسه ۱۵ مهران اصدقی به تاریخ ۱۳۶۲/۷/۱
♻️ منافقین در سال ۱۳۶۱، سه پاسدار کمیته انقلاب به نام های طالب طاهری، محسن میرخلیلی و شاهرخ طهماسی را به همراه برادر کفاشی به نام عباس عفت روش ربوده و پس از شکنجه های وحشیانه به شهادت رساندند.
📙 جزئیات شکنجه سه پاسدار شهید کمیته مرکزی انقلاب اسلامی به دست منافقین، ناشر: دادستانی انقلاب اسلامی تهران، تاریخ انتشار: مردادماه ۱۳۶۳، ص ۹۳ - ۹۷
برای حفظ این نظام و انقلاب خون ها ریخته شده. جوان هایی زیادی جانشون رو برای حفظ نظام و انقلاب وسط گذاشتند تا امروز ما بتوانیم در امینت کامل زندگی کنیم.
ای کاش مسئولین قدر این صندلی ها که واسطه خون این شهدا روی آن نشسته اند را می دانستند.
شادی روح امام و شهدا صلوات
#مهران_اصدقی
#مسعود_قربانی
#کمیته_انقلاب
#مجاهدین_خلق
#منافقین
#شکنجه
#شهدا
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab
✍ مهران اصدقی
🌀 برادران پاسدار را به نوبت داخل حمام می بردیم و در حالی که پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند. آنها را روی صندلی می بستیم و صندلی را خواباندیم. من با کابل می زدم و آنها از درد ناله می کردند و فریاد می زدند.
🌀 مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آنقدر آنها را زدم که تاول های پاهای آنها ترکید و خونریزی کرد. علیرغم تمامی این کارها اطلاعاتی به دست نیاوردیم، ولی چون به ما گفته شده بود که بهر شکل شده باید اطلاعات لازم را به دست آورید، ما شکنجه را ادامه دادیم.
🌀 وقتی پاهای آنها خونریزی کرد، مصطفی پاهای آنها را باندپیچی کرد و آنها را برای شکنجه مجدد آماده می کردیم. من مرتب از آنها سئوالاتی را می پرسیدم که از آنها اطلاعی نداشتنـد، لذا همه چیز را انکار می کردند و جوابی نمی دادند. تا عصر همین وضعیت ادامه داشت و بالاخره آن روز عصر به خانه تیمی خودمان آمدم تا گزارش کارم را به مسئولم مسعود قربانی - تقی - بدهم.
🌀 به تقی گفتم که: نتوانسته ایم اطلاعاتی به دست بیاوریم.
🌀 ولی او به من گفت: فردا نیز برو و کارت را ادامه بده. مراقب باش آنها حتما اطلاعات دارند.
🌀 روز بعد جهت پرسیدن ادامه سئوالات به خانه ای که برادران پاسدار در آن بودند، مراجعه کردم و ابتدا از مصطفی گزارش وضعیت خانه و پاسداران را گرفتم.
🌀 گفت: خبری نیست.
🌀 گفتم: امروز کار زیادی داریم، هر طور شده باید اطلاعات لازم را به دست بیاوریم. بچه های بالا گفته اند: اینها حتما اطلاعات زیادی دارند.
🌀 کار را طبق روال روز گذشته شروع کردیم. در همین موقع طاهر وارد خانه شد و با ورود به خانه به جان پاسداران افتاد و بعد از محلی که آنها در آن بودند بیرون آمد.
🌀 گفت: این طوری نمی شود از اینها اطلاعات گرفت، اولا باید اینها را بترسانيد و با شدیدترین وجه از آنها اطلاعات بگیریم.
🌀 ابتدا آنها را مثل دفعه های قبل روی صندلی بستیم و سپس روی پاهای متورم و خون آلود آنها آب جوش ریختیم، طوری که پوست بدن آنها ترک خورده بود و تاول ها می ترکید. دندان های آنها را در حالی که با مشت دهانشان را خون آلود کرده بودیم و شكسته بود با انبردست کشیدیم.
🌀 اینها در حالی بود که دیگر رمقی در بدن نداشتند و در حالی که ناله می کردند، ما به این هم اکتفا نکرده و گوش آنها را با چاقو بُریدیم. در این حین که ما این کارها را انجام می دادیم، آنها بارها بیهوش می شدند و مجددا بهوش می آمدند و هر بار که بهوش می آمدند ما شیوه دیگر و شدیدتری را بر آنان اعمال می کردیم.
🌀 یک بار که یکی از آنها بهوش آمده بود، تقی اتو را به کمر او گذاشت و در حالی که اتو داغ شده بود، بدن آنها را سوزاند و مجددا بیهوش شد و پس از بهوش آمدن مجددا آب داغ روی سر آنها ریختیم و سر و صورت آنها تاول زد و سپس موهای آنها را به همراه پوست سرشان که سوخته بود کَندیم و با میله های سربی که داشتیم به سر و صورت آنها زدیم، طوری که فک یکی از آنها شکست.
🌀 روی جاهائی که تاول ها ترکیده بود، ما کابل می زدیم و به همین خاطر خون از همه جای بدن آنها به راه افتاده بود و خون زیادی از بدنشان رفته بود. در آن موقع پاسداران هر لحظه هزار بار آرزوی مردن می کردند، چون دیگر کاری نبود که روی آنها انجام نداده باشیم.
🌀 طاهر با نوک چاقو به جاهای مختلف بدنشان می کشید، طوری که عضوی از بدن آنها نبود کـه خون آلود نباشد و حتی در آخر کار که مایوس شده بودیم و چیزی به دست نیاورده بودیم، چشم یکی از آنها را در آوردیم و سپس تصمیم گرفتیم آنها را بکُشیم.
🌀 ما به علت اینکه آنها اطلاعاتی نداشتند از آنها می خواستیم که آدرس دوستانشان را به ما بدهند تا آنها را ترور کنیم، البته آنها چون از نقشه ما آگاه بودند، جواب نمی دادند. الله اکبر می گفتند و ما به خاطر اینکه فریادشان بیرون نرود، دهانشان را با پارچه گرفته بودیم.
♻️ بازجویی جلسه ۱۵ مهران اصدقی به تاریخ ۱۳۶۲/۷/۱
♻️ منافقین در سال ۱۳۶۱، سه پاسدار کمیته انقلاب به نام های طالب طاهری، محسن میرخلیلی و شاهرخ طهماسی را به همراه برادر کفاشی به نام عباس عفت روش ربوده و پس از شکنجه های وحشیانه به شهادت رساندند.
📙 جزئیات شکنجه سه پاسدار شهید کمیته مرکزی انقلاب اسلامی به دست منافقین، ناشر: دادستانی انقلاب اسلامی تهران، تاریخ انتشار: مردادماه ۱۳۶۳، ص ۹۳ - ۹۷
برای حفظ این نظام و انقلاب خون ها ریخته شده. جوان هایی زیادی جانشون رو برای حفظ نظام و انقلاب وسط گذاشتند تا امروز ما بتوانیم در امینت کامل زندگی کنیم.
ای کاش مسئولین قدر این صندلی ها که واسطه خون این شهدا روی آن نشسته اند را می دانستند.
شادی روح امام و شهدا صلوات
#مهران_اصدقی
#مسعود_قربانی
#کمیته_انقلاب
#مجاهدین_خلق
#منافقین
#شکنجه
#شهدا
✍دیده بان انقلاب
@didebane_enghelab