آغاز خوشبختی
#ویولا_دیویس
#Viola_Davis
سهچهارم از زندگیام، اینگونه طی شد که حس میکردم وصلهی ناجورم. از نظر فیزیکی، همرنگ جماعت نبودم. در ناحیهی کاتولیک ایرلندی و در جزیرهی راد با دخترهای سفیدپوست با موی بلند زندگی میکردم.
دختری موفرفری و چاق با پوست تیره بودم که متفاوت صحبت میکرد. خوشکل نبودم. با فقری تحقیرکننده بزرگ شده بودم و از نظر روحی آسیبهای زیادی داشتم. پدرم مردی الکلی و خشن بود. تا سیزده سالگی رختخوابم را خیس میکردم و همیشه بو میدادم. معلمها بوی مرا تحمل نمیکردند. اشتباه بودم!
تا سی و هشت سالگی، زندگی فاجعهای داشتم. با این حال، همیشه حسی درونم بود که یک زن قوی هستم، اما دنبال خوشیهای فستفودی بودم؛ یکجور رضایت سریع و آسان. همیشه در ذهنم این بود که «هیچی خوب نیس، هیچی کافی نیس، هیچی خوب نیس»
تا اینکه درمانگرم پرسید: «چی میشه اگه هیچی تغییر نکنه؟ نه دیدگاهت، نه وزنت، نه موفقیتت، نه شکستت، ....
سؤال عجیبی بود. بالاخره رها شدم. برای اولین بار فکر کردم که «میدونی چیه؟ آره! خوبه. واقعاً همینجوری خوبه» و خوشبختی من از همانجا آغاز شد؛ جایی که خودم را همانطور که بودم و زندگیام را همانطور که بود پذیرفتم و آن را دوست داشتم. از همان نقطه بود که اتفاقاً تغییر هم آغاز شد.
خوشبختی جایی آغاز شد که من بیقید و شرط، عاشق خودم و زندگیام شدم. حتی وقتی که داشتم جایزهی اسکار را دریافت میکردم، احساس نمیکردم در آن لحظه خودم را بیشتر دوست دارم و حس خوشبختی بیشتری نداشتم. چون من به هر حال (چه با اسکار و چه بیاسکار) آدم خوشبختی بودم؛ اسکار فقط خوشحالترم کرده بود.
«ویولا دیویس»، اولین بازیگر زن سیاهپوستی است که تاج سهگانهی بازیگری را برنده شد، اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت و مجلهی تایم، در سال ۲۰۱۷ او را یکی از صد چهرهی اثرگذار دنیا معرفی کرد.
داستان زندگی «ویولا دیویس» نمونهای از شجاعت در مواجهه با درد و آسیبپذیری با وجود ترس است.
#پذیرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
#ویولا_دیویس
#Viola_Davis
سهچهارم از زندگیام، اینگونه طی شد که حس میکردم وصلهی ناجورم. از نظر فیزیکی، همرنگ جماعت نبودم. در ناحیهی کاتولیک ایرلندی و در جزیرهی راد با دخترهای سفیدپوست با موی بلند زندگی میکردم.
دختری موفرفری و چاق با پوست تیره بودم که متفاوت صحبت میکرد. خوشکل نبودم. با فقری تحقیرکننده بزرگ شده بودم و از نظر روحی آسیبهای زیادی داشتم. پدرم مردی الکلی و خشن بود. تا سیزده سالگی رختخوابم را خیس میکردم و همیشه بو میدادم. معلمها بوی مرا تحمل نمیکردند. اشتباه بودم!
تا سی و هشت سالگی، زندگی فاجعهای داشتم. با این حال، همیشه حسی درونم بود که یک زن قوی هستم، اما دنبال خوشیهای فستفودی بودم؛ یکجور رضایت سریع و آسان. همیشه در ذهنم این بود که «هیچی خوب نیس، هیچی کافی نیس، هیچی خوب نیس»
تا اینکه درمانگرم پرسید: «چی میشه اگه هیچی تغییر نکنه؟ نه دیدگاهت، نه وزنت، نه موفقیتت، نه شکستت، ....
سؤال عجیبی بود. بالاخره رها شدم. برای اولین بار فکر کردم که «میدونی چیه؟ آره! خوبه. واقعاً همینجوری خوبه» و خوشبختی من از همانجا آغاز شد؛ جایی که خودم را همانطور که بودم و زندگیام را همانطور که بود پذیرفتم و آن را دوست داشتم. از همان نقطه بود که اتفاقاً تغییر هم آغاز شد.
خوشبختی جایی آغاز شد که من بیقید و شرط، عاشق خودم و زندگیام شدم. حتی وقتی که داشتم جایزهی اسکار را دریافت میکردم، احساس نمیکردم در آن لحظه خودم را بیشتر دوست دارم و حس خوشبختی بیشتری نداشتم. چون من به هر حال (چه با اسکار و چه بیاسکار) آدم خوشبختی بودم؛ اسکار فقط خوشحالترم کرده بود.
«ویولا دیویس»، اولین بازیگر زن سیاهپوستی است که تاج سهگانهی بازیگری را برنده شد، اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت و مجلهی تایم، در سال ۲۰۱۷ او را یکی از صد چهرهی اثرگذار دنیا معرفی کرد.
داستان زندگی «ویولا دیویس» نمونهای از شجاعت در مواجهه با درد و آسیبپذیری با وجود ترس است.
#پذیرش
#داستان_توسعه
@DevelopmentSc
✔️ کانال «مدرسه توسعه»
Telegram
attach 📎
👍24❤7👏4🕊1😍1