فضای جاری در کانال خنکتر از حال حاضرم هست کاش زندگی در فضای مجازی رو محقق کنند دانشمندان.
هوا خیلی عجیب تمیز و خوبه فکر میکنم این پیام کائنات به من هست تا چند قدمی راه برم به سمت دورها و درس دیگه بس.
کاش بغل گرفتن، کاری بیشتر از تسکین لحظهای میکرد. مثلا غصههایت را از خاطرت میبردم جوری که انگار هرگز وجود نداشتند.
یک پتوی نازک را پرده کردم جلوی تخت
نور به اندازه است
خنکی به اندازه است
رنگها ملایم اند
همین چند ساعت پیشتر بوسیدمت و فعلا از دنیا چیزی نمیخواهم.
نور به اندازه است
خنکی به اندازه است
رنگها ملایم اند
همین چند ساعت پیشتر بوسیدمت و فعلا از دنیا چیزی نمیخواهم.
Forwarded from نارنِجی جونُم
بوسهای بر این سر-بدبختی را پاک میکند
سرت را میبوسم.
بوسهای بر این چشم- بی خوابی را میبرد
چشمت را میبوسم.
بوسهای بر این لب- عمیقترین تشنگی را فرو مینشاند
لبت را میبوسم.
بوسهای بر این سر- خاطره را پاک میکند
سرت را میبوسم.
بوسه ای بر این سر
مارینا تسوتایوا
سرت را میبوسم.
بوسهای بر این چشم- بی خوابی را میبرد
چشمت را میبوسم.
بوسهای بر این لب- عمیقترین تشنگی را فرو مینشاند
لبت را میبوسم.
بوسهای بر این سر- خاطره را پاک میکند
سرت را میبوسم.
بوسه ای بر این سر
مارینا تسوتایوا
موقع برنامهریزیهای فشرده باید یک زمانی هم برای رخوتهای ناخوانده درنظر میگرفتم.
معالاسف هماره منتظر بودم تا کسی کاری برایم بکند از همانها که بعدش اذعان بدارد: برای تو کردم.
یادم آمد
خواب دیدم در مورد پدرم که در رنج بود و برای رهایی از آن سراغ چیزی را میگرفت که موجب رنجش بود.
خانه را تغییر داده بودند خانهای که دیگر در آن نیستیم. تغییر برای زیبایی بود ولی کاملا از ریخت افتاده بود.
نوزاد تازه متولد شدهای را هم دیدم که از اندازههای واقعی به دور بود. کشیده و بلند قد
مسیر زیادی را هم میدویدم و کش میآمدم. گریختن برای کشته نشدن
ای ذهن برآشفته آیا تو را قراری هم است؟
خواب دیدم در مورد پدرم که در رنج بود و برای رهایی از آن سراغ چیزی را میگرفت که موجب رنجش بود.
خانه را تغییر داده بودند خانهای که دیگر در آن نیستیم. تغییر برای زیبایی بود ولی کاملا از ریخت افتاده بود.
نوزاد تازه متولد شدهای را هم دیدم که از اندازههای واقعی به دور بود. کشیده و بلند قد
مسیر زیادی را هم میدویدم و کش میآمدم. گریختن برای کشته نشدن
ای ذهن برآشفته آیا تو را قراری هم است؟
«هیچوقت یکجا قرار نگرفتهام، همیشه چمدان کوچکم دم دستم بوده، در حال پر و خالی شدن. کیف دستیام روی دامن، کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن. آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟»
• جومپا لاهیری
@letterssto
• جومپا لاهیری
@letterssto