Forwarded from Dis-Discuss
منظور یک ظرف کرهخوری نیست آقای نورالهی عزیز، این هم «اصطلاحاً» یک میان وعده است که آنهایی که تجربهاش کردهاند در زندگیشان با معنای آن آشناترند، شاید همانطورکه در پانویس پست، این کلمات به آنها تقدیم شده...
و
یک نکته دیگر، قبلا، بارها گفتم، شاید بد نیست تکرار کنم، آن «ت» پایین پستها-ی شعرها عمدتا، اینجا یعنی در این ویراست، بیشتر معطوف به تجربه است تا ترجمه، با وجود اینکه اینجا تلاش بر انتقال یا بازسازی حسی شبیه به خود اثر در زبان اصلیست، و با اذعان به بیشماری اغلاط، این نکته نه به معنی شانه خالی کردن از مسئولیت کلمات فارسی منتسب به فلان شعر و شاعر، که دعوت از دیگران است برای بهبود حس و تجربه، پس نتیجتا، بنا به ذوق و تجربهی زیستهی خودتان برای این اصطلاح پیشنهادی نیز اگر دوست داشتید در ادامهی پرسش شاید بجای خودتان، نیز عنایت بفرمایید... مرسی!
با احترام
ع.س.
و
یک نکته دیگر، قبلا، بارها گفتم، شاید بد نیست تکرار کنم، آن «ت» پایین پستها-ی شعرها عمدتا، اینجا یعنی در این ویراست، بیشتر معطوف به تجربه است تا ترجمه، با وجود اینکه اینجا تلاش بر انتقال یا بازسازی حسی شبیه به خود اثر در زبان اصلیست، و با اذعان به بیشماری اغلاط، این نکته نه به معنی شانه خالی کردن از مسئولیت کلمات فارسی منتسب به فلان شعر و شاعر، که دعوت از دیگران است برای بهبود حس و تجربه، پس نتیجتا، بنا به ذوق و تجربهی زیستهی خودتان برای این اصطلاح پیشنهادی نیز اگر دوست داشتید در ادامهی پرسش شاید بجای خودتان، نیز عنایت بفرمایید... مرسی!
با احترام
ع.س.
بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاء الله خداوند همه درگذشتگان از خلبانان و افراد همراه تا رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و امام جمعه تبریز را در جوار رحمت خویش پناه دهاد.
از بین متنهایی که منتشر شده این متن برایم جالبتر بود گرچه احتمالاً واکنشهای ادبی بسیار بیشتری در راه است:
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند،
جای باران، سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش،
عزم خود را جزم دارد گریه-زاری میکند.
نام شاعر را نمیدانم.
ان شاء الله خداوند همه درگذشتگان از خلبانان و افراد همراه تا رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و امام جمعه تبریز را در جوار رحمت خویش پناه دهاد.
از بین متنهایی که منتشر شده این متن برایم جالبتر بود گرچه احتمالاً واکنشهای ادبی بسیار بیشتری در راه است:
دیدم این مشهد چرا هی بیقراری میکند،
جای باران، سیل در این شهر جاری میکند
دیر فهمیدم که او اندر فراق خادمش،
عزم خود را جزم دارد گریه-زاری میکند.
نام شاعر را نمیدانم.
Forwarded from فرهیختگان
در تأیید بیانات دیروز سخنگوی دولت که ابراهیم رئیسی را میان رؤسای جمهوری اسلامی ولایتمدارترین و از این حیث، بیبدیل ارزیابی کرد، باید افزود که کمتر کسی به اندازه آن خدابیامرز صلاحیتهایت لازم برای ریاست جمهوری اسلامی را دارا بود. این صلاحیتها عبارتند از:
۱. بیسوادی
۲. فرومایگی
۳. اطاعت بیچون و چرا
۴. آدمکشی
۵. عقبماندگی فرهنگی
۶. استفاده بیشینه از رانت قدرت
۷. تعلق به سیاهکارترین محفل قدرت در جمهوری اسلامی (مستقر در مشهد)
۸. روی کار آمدن از راه انتخابات فرمایشی - نمایشی
۹. ناکارآمدی
۱۰. گردآوردن فاسدترین و فرصتطلبترین تفالههای جمهوری اسلامی (موسوم به جبهه پایداری) پیرامون خود.
(بخش عمده این فهرست را البته از یکی از دوستان نقل میکنم که با تعبیری دیگر این ویژگیها را برشمرد و صلاح نیست نامش را ببرم).
در یک کلام: ابراهیم رئیسی عصاره همه رذائل جمهوری اسلامی بود. آنچه «خوبان» همه دارند او یکجا داشت.
اگر میخواهید ببینید جانشین رئیسی کیست، دنبال کسی بگردید که بیشترین تعداد این «صلاحیتها» را داشته باشد. خطابم بویژه به عزیزان روزنهگشاد است که حداقل از آن چند نفرشان که رفقایم هستند میخواهم بار دیگر خودشان را مضحکه نکنند و از تئوریبافیهای احمقانه و توهین به مفاخر ملی بپرهیزند. خودشان را سر کار نگذارند و خلقی را به خودشان نخندانند.
مهرداد فرهمند
#فرهیختگان راهی به رهایی
۱. بیسوادی
۲. فرومایگی
۳. اطاعت بیچون و چرا
۴. آدمکشی
۵. عقبماندگی فرهنگی
۶. استفاده بیشینه از رانت قدرت
۷. تعلق به سیاهکارترین محفل قدرت در جمهوری اسلامی (مستقر در مشهد)
۸. روی کار آمدن از راه انتخابات فرمایشی - نمایشی
۹. ناکارآمدی
۱۰. گردآوردن فاسدترین و فرصتطلبترین تفالههای جمهوری اسلامی (موسوم به جبهه پایداری) پیرامون خود.
(بخش عمده این فهرست را البته از یکی از دوستان نقل میکنم که با تعبیری دیگر این ویژگیها را برشمرد و صلاح نیست نامش را ببرم).
در یک کلام: ابراهیم رئیسی عصاره همه رذائل جمهوری اسلامی بود. آنچه «خوبان» همه دارند او یکجا داشت.
اگر میخواهید ببینید جانشین رئیسی کیست، دنبال کسی بگردید که بیشترین تعداد این «صلاحیتها» را داشته باشد. خطابم بویژه به عزیزان روزنهگشاد است که حداقل از آن چند نفرشان که رفقایم هستند میخواهم بار دیگر خودشان را مضحکه نکنند و از تئوریبافیهای احمقانه و توهین به مفاخر ملی بپرهیزند. خودشان را سر کار نگذارند و خلقی را به خودشان نخندانند.
مهرداد فرهمند
#فرهیختگان راهی به رهایی
تجربهٔ تفکر
در تأیید بیانات دیروز سخنگوی دولت که ابراهیم رئیسی را میان رؤسای جمهوری اسلامی ولایتمدارترین و از این حیث، بیبدیل ارزیابی کرد، باید افزود که کمتر کسی به اندازه آن خدابیامرز صلاحیتهایت لازم برای ریاست جمهوری اسلامی را دارا بود. این صلاحیتها عبارتند از: ۱.…
گاه چه استفراغهای ذهنی تهوعآوری را این روزها شاهد ایم و چگونه ذات رذل برخی اصلاحطلبان خودش را نمایان میکند.
سینما:
شما که [...] این رفتار دخانچی رو چگونه میبینی؟
محمد نورالهی:
یک آفتی که در بین اهل علوم انسانی هست این است که گاه حرص و آزی زیاده مییابند در خرجکرد و بهرخکشیدن آموختههایشان یا ابداع نظریههای نو.
این اتفاق گاهی بیتوجه و حتی بیربط به موضوعی که به بهانهاش دارند افاضه میفرمایند میافتد.
Mohammad Raof:
متاسفانه تخصصش را هنوز نفهمیدم چیست
در همه علوم انسانی فکر کنم نظر میدهد
یکجایی گفته بود دعوتم کردند سخنرانی محرم
یکجا فیلم نقد میکند
و...
محمد نورالهی:
یک کتاب نوشته که واقعا موضوع مهمی دارد:
اسلام سیاسی در مصداق جمهوری اسلامی به اسم پسااسلامیسم
شروع کردم بخوانمش ولی متأسفانه مدام کارهایی برایم پیش آمد
اگر آن را که رساله دکتریش بوده با دقت بخوانیم به گمانم نقاط ضعف و قوتش را بهتر از هر چیز دیگر خواهیم دریافت
شما که [...] این رفتار دخانچی رو چگونه میبینی؟
محمد نورالهی:
یک آفتی که در بین اهل علوم انسانی هست این است که گاه حرص و آزی زیاده مییابند در خرجکرد و بهرخکشیدن آموختههایشان یا ابداع نظریههای نو.
این اتفاق گاهی بیتوجه و حتی بیربط به موضوعی که به بهانهاش دارند افاضه میفرمایند میافتد.
Mohammad Raof:
متاسفانه تخصصش را هنوز نفهمیدم چیست
در همه علوم انسانی فکر کنم نظر میدهد
یکجایی گفته بود دعوتم کردند سخنرانی محرم
یکجا فیلم نقد میکند
و...
محمد نورالهی:
یک کتاب نوشته که واقعا موضوع مهمی دارد:
اسلام سیاسی در مصداق جمهوری اسلامی به اسم پسااسلامیسم
شروع کردم بخوانمش ولی متأسفانه مدام کارهایی برایم پیش آمد
اگر آن را که رساله دکتریش بوده با دقت بخوانیم به گمانم نقاط ضعف و قوتش را بهتر از هر چیز دیگر خواهیم دریافت
به نام خداوند جان و خرد
در زبان یونانی دو مبحث مشکل و از وجهی متصل به هم وجود دارد تحت عناوین «وجه وصفی» و «باب ناگذر». این دو مبحث در کتاب آموزش زبان یونانی باستان؛ ترجمه و تألیف: ژانت بلیک و ایمان شفیعبیک؛ نشر سینا؛ ١٣٩۵ به صورت بسیار اجمالی و مبهم آمده است.
ما در زبان فارسی (و نیز عربی و انگلیسی) وجه وصفی را گاه به نام اسم فاعل (present participle) و اسم مفعول (past participle) میشناسیم اما این دو دقیقاً به یک معنی نیستند.
در زبان فارسی «خورنده» اسم فاعل و «خورده» اسم مفعول است چنانکه در عربی «فاعل» اسم فاعل و «مفعول» اسم مفعول است اما در زبان یونانی وجه وصفی گذرا/ معلوم از صرف یا صیغۀ معلوم فعل و وصف فعلی مجهول یا ناگذرا-مجهول از صیغۀ ناگذرا-مجهول فعل ساخته میشود.
نیز ما «باب ناگذر» را گاه تحت عنوان «فعل لازم» میشناسیم که باز این دو یکی نیستند.
متن پیآیند ترجمۀ فقراتی درباب این دو موضوع از منبع زیر است که روشنی خوبی دارد:
AN INTRODUCTION TO ANCIENT GREEK (A Literary Approach); Second Edition; Revised by C.A.E. Luschnig Deborah Mitchell; Hackett Publishing Company, Inc.; 2007.
ترجمۀ اصطلاحات صرفی و نحوی خاص متن را عمدةً با مراجعه به کتاب راهنمای زبان سنسکریت (دستور زبان، متنهای گزیده، واژهنامه)؛ تألیف محمدتقی راشد محصل؛ نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ ١٣٨٩ انجام دادم.
ادامه در:
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post/313
در زبان یونانی دو مبحث مشکل و از وجهی متصل به هم وجود دارد تحت عناوین «وجه وصفی» و «باب ناگذر». این دو مبحث در کتاب آموزش زبان یونانی باستان؛ ترجمه و تألیف: ژانت بلیک و ایمان شفیعبیک؛ نشر سینا؛ ١٣٩۵ به صورت بسیار اجمالی و مبهم آمده است.
ما در زبان فارسی (و نیز عربی و انگلیسی) وجه وصفی را گاه به نام اسم فاعل (present participle) و اسم مفعول (past participle) میشناسیم اما این دو دقیقاً به یک معنی نیستند.
در زبان فارسی «خورنده» اسم فاعل و «خورده» اسم مفعول است چنانکه در عربی «فاعل» اسم فاعل و «مفعول» اسم مفعول است اما در زبان یونانی وجه وصفی گذرا/ معلوم از صرف یا صیغۀ معلوم فعل و وصف فعلی مجهول یا ناگذرا-مجهول از صیغۀ ناگذرا-مجهول فعل ساخته میشود.
نیز ما «باب ناگذر» را گاه تحت عنوان «فعل لازم» میشناسیم که باز این دو یکی نیستند.
متن پیآیند ترجمۀ فقراتی درباب این دو موضوع از منبع زیر است که روشنی خوبی دارد:
AN INTRODUCTION TO ANCIENT GREEK (A Literary Approach); Second Edition; Revised by C.A.E. Luschnig Deborah Mitchell; Hackett Publishing Company, Inc.; 2007.
ترجمۀ اصطلاحات صرفی و نحوی خاص متن را عمدةً با مراجعه به کتاب راهنمای زبان سنسکریت (دستور زبان، متنهای گزیده، واژهنامه)؛ تألیف محمدتقی راشد محصل؛ نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ ١٣٨٩ انجام دادم.
ادامه در:
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post/313
Blogfa
«وجه وصفی» participle و «باب ناگذر» middle در زبان یونانی
«وجه وصفی» participle و «باب ناگذر» middle در زبان یونانی - پرسیدن، پارسایی اندیشیدن است. (مارتین هیدگر)
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد در زبان یونانی دو مبحث مشکل و از وجهی متصل به هم وجود دارد تحت عناوین «وجه وصفی» و «باب ناگذر». این دو مبحث در کتاب آموزش زبان یونانی باستان؛ ترجمه و تألیف: ژانت بلیک و ایمان شفیعبیک؛ نشر سینا؛ ١٣٩۵ به صورت بسیار اجمالی و مبهم آمده…
Telegram
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد
شادروان محمدابراهیم باستانی پاریزی که خود کتاب اصول حکومت آتن ارسطو را به واسطه ترجمههای فرانسوی و انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است در یادداشت:
یک پیشنهاد - زبان یونانی در ایران
مجله چیستا، شهریور ١٣٦٠ - شماره ١
http://ensani.ir…
شادروان محمدابراهیم باستانی پاریزی که خود کتاب اصول حکومت آتن ارسطو را به واسطه ترجمههای فرانسوی و انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است در یادداشت:
یک پیشنهاد - زبان یونانی در ایران
مجله چیستا، شهریور ١٣٦٠ - شماره ١
http://ensani.ir…
به نام خدا
میگویند ایدئولوژی یعنی داشتن پاسخهای قدیمی و ازپیشدادهشده به پرسشهای جدید.
نیز هر بار میگویند:
فتوشاپ است،
عکسها تکراری است،
ضرب و تقسیم کنید ٢/۵% بیشتر نبوده،
من که یک بار هم نرفته ام اما شنیده ام ساندیس میدهند،
بچههای مدرسه را میبرند،
از شهرهای دیگر با اتوبوس آدم برده اند...
بله!
ایدئولوژی این است. 😊
#کار_خودشونه
میگویند ایدئولوژی یعنی داشتن پاسخهای قدیمی و ازپیشدادهشده به پرسشهای جدید.
نیز هر بار میگویند:
فتوشاپ است،
عکسها تکراری است،
ضرب و تقسیم کنید ٢/۵% بیشتر نبوده،
من که یک بار هم نرفته ام اما شنیده ام ساندیس میدهند،
بچههای مدرسه را میبرند،
از شهرهای دیگر با اتوبوس آدم برده اند...
بله!
ایدئولوژی این است. 😊
#کار_خودشونه
Forwarded from قلمانداز (مسعود راستیپور)
صفت فاعلی نقلی.pdf
222.4 KB
صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع
به یاد دکتر محمود مدبّری
چندی پیش خبر درگذشت دکتر محمود مدبّری، پژوهشگر پرتلاش و کمادّعای زبان و ادب فارسی، به گوشمان رسید و مایۀ افسوس بسیار شد. نگارنده از تألیفها و تصحیحهای ایشان بهرۀ بسیار بردهاست و اگرچه هیچ گاه با ایشان ملاقاتی نداشته، خود را از دوستداران ایشان میداند. چند سال پیش جشننامهای برای ایشان تهیه شد و نگارنده نیز، به لطف آقای منوچهر فروزنده فرد، مقالهای به ایشان تقدیم کرد. از آنجا که این جشننامه هیچ گاه به انتشار کاغذی نرسید، فرصت آن فراهم بود تا نوشتۀ خود را بازبینی کنم و آن را اصلاح کنم. اینک صورت اصلاحشدۀ آن نوشته را به یاد آن استاد درگذشته تقدیم میکنم.
نام و یادش گرامی باد.
به یاد دکتر محمود مدبّری
چندی پیش خبر درگذشت دکتر محمود مدبّری، پژوهشگر پرتلاش و کمادّعای زبان و ادب فارسی، به گوشمان رسید و مایۀ افسوس بسیار شد. نگارنده از تألیفها و تصحیحهای ایشان بهرۀ بسیار بردهاست و اگرچه هیچ گاه با ایشان ملاقاتی نداشته، خود را از دوستداران ایشان میداند. چند سال پیش جشننامهای برای ایشان تهیه شد و نگارنده نیز، به لطف آقای منوچهر فروزنده فرد، مقالهای به ایشان تقدیم کرد. از آنجا که این جشننامه هیچ گاه به انتشار کاغذی نرسید، فرصت آن فراهم بود تا نوشتۀ خود را بازبینی کنم و آن را اصلاح کنم. اینک صورت اصلاحشدۀ آن نوشته را به یاد آن استاد درگذشته تقدیم میکنم.
نام و یادش گرامی باد.
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد در زبان یونانی دو مبحث مشکل و از وجهی متصل به هم وجود دارد تحت عناوین «وجه وصفی» و «باب ناگذر». این دو مبحث در کتاب آموزش زبان یونانی باستان؛ ترجمه و تألیف: ژانت بلیک و ایمان شفیعبیک؛ نشر سینا؛ ١٣٩۵ به صورت بسیار اجمالی و مبهم آمده…
بوده (= باشنده)
آن است از خبرهای دیهها، کمی برخوانیم بر تو، از آن است برجایبوده و هست نیستشده (ترجمۀ: ذلكَ من أنبَاءِ القُریٰ نَقُصُّهُ عَلَیْكَ مِنهَا قَائِمٌ وَ حَصِیدٌ).
(ترجمۀ تفسیر طبری، ۳: ۷۲۳ /ح۴)
ملکا عاشق جمال توئیم
منتظربودۀ جلال توئیم
(سنائی غزنوی، ۱۳۶۰: ۱۱۰)
رخسار تو زیر زلف مشکین
صبحی است مقیمبودۀ شام
(جهانملک خاتون، ۱۳۷۴: ۳۲۷)
شده (=شونده)، آمده (=آینده)
غرق میشود در آب و بیرون میآید اینت شگفت که آن است هم به آب فروشده و هم برسر-آبآمده (ترجمۀ: لَهُ مِنْ رَاسِبٍ طَافٍ)
(مقامات حریری، ۱۳۶۵: ۲/ ۳۰۰)
[...]
شواهد یادشده نشان میدهد که کاربرد صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع از روزگاری دور در زبان فارسی رواج داشتهاست. اما رایجترینِ اینگونه صفتها دو صفتِ «بایسته» و «شایسته» (و مشتقاتِ آنها) هستند که نشان میدهند کاربرد صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع، در ناخودآگاه اهل زبان، بیش از آنچه گفتیم طبیعی و رایج بودهاست.
صفت فاعلی نقلی
https://t.me/QalamAndaz/62
نویسنده مسعود راستیپور
بین این صفت فاعلی نقلی فارسی و آن وجه وصفی ناگذر یونانی ارتباط جالب توجهی وجود دارد که شگفتانه طرح هر دو با همزمانی تصادفی همراه شد.
آن است از خبرهای دیهها، کمی برخوانیم بر تو، از آن است برجایبوده و هست نیستشده (ترجمۀ: ذلكَ من أنبَاءِ القُریٰ نَقُصُّهُ عَلَیْكَ مِنهَا قَائِمٌ وَ حَصِیدٌ).
(ترجمۀ تفسیر طبری، ۳: ۷۲۳ /ح۴)
ملکا عاشق جمال توئیم
منتظربودۀ جلال توئیم
(سنائی غزنوی، ۱۳۶۰: ۱۱۰)
رخسار تو زیر زلف مشکین
صبحی است مقیمبودۀ شام
(جهانملک خاتون، ۱۳۷۴: ۳۲۷)
شده (=شونده)، آمده (=آینده)
غرق میشود در آب و بیرون میآید اینت شگفت که آن است هم به آب فروشده و هم برسر-آبآمده (ترجمۀ: لَهُ مِنْ رَاسِبٍ طَافٍ)
(مقامات حریری، ۱۳۶۵: ۲/ ۳۰۰)
[...]
شواهد یادشده نشان میدهد که کاربرد صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع از روزگاری دور در زبان فارسی رواج داشتهاست. اما رایجترینِ اینگونه صفتها دو صفتِ «بایسته» و «شایسته» (و مشتقاتِ آنها) هستند که نشان میدهند کاربرد صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع، در ناخودآگاه اهل زبان، بیش از آنچه گفتیم طبیعی و رایج بودهاست.
صفت فاعلی نقلی
https://t.me/QalamAndaz/62
نویسنده مسعود راستیپور
بین این صفت فاعلی نقلی فارسی و آن وجه وصفی ناگذر یونانی ارتباط جالب توجهی وجود دارد که شگفتانه طرح هر دو با همزمانی تصادفی همراه شد.
Telegram
قلمانداز
صفت فاعلی نقلی بهعنوان صفت فاعلی مضارع
به یاد دکتر محمود مدبّری
چندی پیش خبر درگذشت دکتر محمود مدبّری، پژوهشگر پرتلاش و کمادّعای زبان و ادب فارسی، به گوشمان رسید و مایۀ افسوس بسیار شد. نگارنده از تألیفها و تصحیحهای ایشان بهرۀ بسیار بردهاست و اگرچه هیچ…
به یاد دکتر محمود مدبّری
چندی پیش خبر درگذشت دکتر محمود مدبّری، پژوهشگر پرتلاش و کمادّعای زبان و ادب فارسی، به گوشمان رسید و مایۀ افسوس بسیار شد. نگارنده از تألیفها و تصحیحهای ایشان بهرۀ بسیار بردهاست و اگرچه هیچ…
Forwarded from مدرسه (علی نجات غلامی)
برایم جالب شد جناب محدثی این خبر فوری
دارم با خودم فکر میکنم که «نظام انتظاراتِ» این جماعت از علمی مثل جامعهشناسی چیست؟ اینکه مثلاً یوسف اباذری در تویتی از حجم عظیم جمعیت اظهار شگفتی کند؟! یا شما طی مقایسهای آماری این مراسم را با مراسمات مشابه مقایسه کنید و بگویید ای ول نمودارش رو به فزونی بود؟! یا الان دقیقاً از مصطفی ملکیان که اصلاً جامعهشناس نیست بلکه فیلسوف فرهنگ و اخلاق است چه انتظاری دارند؟ که مثلاً چه بگوید؟ اینکه آن گفتار عادتوارهی تبلیغاتیِ رسانهای را اهل فکر مکرر سازند؟ چه درکی از علم خاصه علوم انسانی میتواند چنین توقعی ایجاد کند؟
این نزول سطح انتظار، ناشی از انزوای هولناک رسانهی جمهوری اسلامی از محافل علمی بوده است. این دیگر اصلاً سنخی کار رسانهای سیاستمدارانه نیست، بلکه واقعاً بازنمایِ یک انتظار جدی است. واقعاً سازندگان این برنامه تصور کردهاند که کار دانشمند جز این نیست! این نگاه تکنسینیستی به علم انسانی همانگونهای است که به علوم فنی مهندسی دارند. اینکه مهندس موشک بسازد و جامعهشناس هم هورا بکشد! همین!
به نظر من مسئلهی مهمی اینجا هست. چرا در قرن جدید خاصه در جوامع بلوک شرقی، این توهم ایجاد شد که قدرت میتواند علم خلق کند بیآنکه خودش عالم باشد؟
من راستش مهمترین انگیزهام برای مطالعه پدیدارشناسیِ هوسرل این بود که آخرین کسی بود که تمامقد و شجاعانه در مقابل هرگونه زیردستسازیِ علم نسبت به سیاست مقاومت کرد.
به هر حال تفهیم این حقیقت به سازندگان این برنامه که هر کدام از آن چهرهها جهانی است که میتواند نظامی فکری داشته باشد که تمامی باورها و ارزشهای از پیشپذیرفتهی آنها را به پرسش بکشد و در معرض نقادی قرار دهد و هدف خلقت از حضور چنین کسانی زدن نظام باورها بر سنگ محکشان با گفتوگوی آزادانه است، دیگر کاری نشد است. اما دست کم خود ما نباید فراموش کنیم که هیچ قدرتی در کهکشان راه شیری و فراسوی آن، نمیتواند به صرف قدرت علم بسازد. اگر بنا به فرض خدا دارای قدرت مطلق است همزمان دارای علم مطلق نیز هست و علماش ناشی از قدرتاش نیست، بلکه برعکس این قدرت اوست که ذیل علم اوست.
در خود جهانبینیِ تشیع، نکته در این است که اصل دعویِ علی ابن ابی طالب بر خلافت به خاطر علم بالاترِ اوست، نه نسبت فامیلی که بقیه هم داشتند پس بنا به گزارش خود تشیع مصالح سیاسی را باور نداشت چون اعلمیت برای وی ذیل سیاست قرار نمیگرفت. انتقاد به جای مصطفی ملکیان از اینکه آقای رئیسی علم بالاتر ندارد و در جایگاه بالای سیاسی ایستاده است، در دل همین نظامجهانیبینی، اتفاقاً معنادار بود و در اصل دعای خیر بود رئیسی را و خلق را.
علینجات غلامی
دارم با خودم فکر میکنم که «نظام انتظاراتِ» این جماعت از علمی مثل جامعهشناسی چیست؟ اینکه مثلاً یوسف اباذری در تویتی از حجم عظیم جمعیت اظهار شگفتی کند؟! یا شما طی مقایسهای آماری این مراسم را با مراسمات مشابه مقایسه کنید و بگویید ای ول نمودارش رو به فزونی بود؟! یا الان دقیقاً از مصطفی ملکیان که اصلاً جامعهشناس نیست بلکه فیلسوف فرهنگ و اخلاق است چه انتظاری دارند؟ که مثلاً چه بگوید؟ اینکه آن گفتار عادتوارهی تبلیغاتیِ رسانهای را اهل فکر مکرر سازند؟ چه درکی از علم خاصه علوم انسانی میتواند چنین توقعی ایجاد کند؟
این نزول سطح انتظار، ناشی از انزوای هولناک رسانهی جمهوری اسلامی از محافل علمی بوده است. این دیگر اصلاً سنخی کار رسانهای سیاستمدارانه نیست، بلکه واقعاً بازنمایِ یک انتظار جدی است. واقعاً سازندگان این برنامه تصور کردهاند که کار دانشمند جز این نیست! این نگاه تکنسینیستی به علم انسانی همانگونهای است که به علوم فنی مهندسی دارند. اینکه مهندس موشک بسازد و جامعهشناس هم هورا بکشد! همین!
به نظر من مسئلهی مهمی اینجا هست. چرا در قرن جدید خاصه در جوامع بلوک شرقی، این توهم ایجاد شد که قدرت میتواند علم خلق کند بیآنکه خودش عالم باشد؟
من راستش مهمترین انگیزهام برای مطالعه پدیدارشناسیِ هوسرل این بود که آخرین کسی بود که تمامقد و شجاعانه در مقابل هرگونه زیردستسازیِ علم نسبت به سیاست مقاومت کرد.
به هر حال تفهیم این حقیقت به سازندگان این برنامه که هر کدام از آن چهرهها جهانی است که میتواند نظامی فکری داشته باشد که تمامی باورها و ارزشهای از پیشپذیرفتهی آنها را به پرسش بکشد و در معرض نقادی قرار دهد و هدف خلقت از حضور چنین کسانی زدن نظام باورها بر سنگ محکشان با گفتوگوی آزادانه است، دیگر کاری نشد است. اما دست کم خود ما نباید فراموش کنیم که هیچ قدرتی در کهکشان راه شیری و فراسوی آن، نمیتواند به صرف قدرت علم بسازد. اگر بنا به فرض خدا دارای قدرت مطلق است همزمان دارای علم مطلق نیز هست و علماش ناشی از قدرتاش نیست، بلکه برعکس این قدرت اوست که ذیل علم اوست.
در خود جهانبینیِ تشیع، نکته در این است که اصل دعویِ علی ابن ابی طالب بر خلافت به خاطر علم بالاترِ اوست، نه نسبت فامیلی که بقیه هم داشتند پس بنا به گزارش خود تشیع مصالح سیاسی را باور نداشت چون اعلمیت برای وی ذیل سیاست قرار نمیگرفت. انتقاد به جای مصطفی ملکیان از اینکه آقای رئیسی علم بالاتر ندارد و در جایگاه بالای سیاسی ایستاده است، در دل همین نظامجهانیبینی، اتفاقاً معنادار بود و در اصل دعای خیر بود رئیسی را و خلق را.
علینجات غلامی
تجربهٔ تفکر
برایم جالب شد جناب محدثی این خبر فوری دارم با خودم فکر میکنم که «نظام انتظاراتِ» این جماعت از علمی مثل جامعهشناسی چیست؟ اینکه مثلاً یوسف اباذری در تویتی از حجم عظیم جمعیت اظهار شگفتی کند؟! یا شما طی مقایسهای آماری این مراسم را با مراسمات مشابه مقایسه کنید…
این ديگه چه احمقیه!
بحث سکوت قشر روشنفکر دینستیز (اعم از بهاصطلاح فیلسوف که معلوم نیست دقیقا چگونه جانوری است تا بهاصطلاح متخصصان هر حوزه خاص از علوم انسانی) نسبت به پدیدارهایی که دیدنشان را خوش ندارد (یا چشم دیدنش را ندارد) مثل راهپیمایی اربعین یا مراسم مذهبی سالیانه محرم و غیره تا همین تشییع جنازههای میلیونی شخصیتهای کشوری و حتی نظامی و واکنشش به فلان اتفاق در پادشاهی موروثی مطلقه عربستان یا برنده شدن فلان «سوژه جنسی» در فلان جشنواره یا تشییع جنازه امثال مرحوم مرتضی پاشایی یکی از رسواترین مظاهر ورشکستگی و سیاستزدگی قشر روشنفکر در ایران و شاید خاورمیانه است.
بحث سکوت قشر روشنفکر دینستیز (اعم از بهاصطلاح فیلسوف که معلوم نیست دقیقا چگونه جانوری است تا بهاصطلاح متخصصان هر حوزه خاص از علوم انسانی) نسبت به پدیدارهایی که دیدنشان را خوش ندارد (یا چشم دیدنش را ندارد) مثل راهپیمایی اربعین یا مراسم مذهبی سالیانه محرم و غیره تا همین تشییع جنازههای میلیونی شخصیتهای کشوری و حتی نظامی و واکنشش به فلان اتفاق در پادشاهی موروثی مطلقه عربستان یا برنده شدن فلان «سوژه جنسی» در فلان جشنواره یا تشییع جنازه امثال مرحوم مرتضی پاشایی یکی از رسواترین مظاهر ورشکستگی و سیاستزدگی قشر روشنفکر در ایران و شاید خاورمیانه است.
تجربهٔ تفکر
به نام خدا اخیراً یکی ترجمۀ بسیار جالب و خوب از بوطیقای ارسطو خریده ام کار غلامرضا اصفهانی بر پایۀ Aristotle: On Poetics; Translated by Seth Benardete and Michael Davis; With an introduction by Michael Davis; St. Augustine's Press; 2002 متن انگلیسی این ترجمه…
به نام خداوند جان و خرد
پیشتر در این متن
https://t.me/denkerfahr/8741
ضمن معرفی اجمالی ترجمه نسبةً خوب و لفظی بوطیقای ارسطو به قلم غلامرضا اصفهانی نقدی کوتاه از آن کرده بودم.
امروز نقدی دیگر. در انگلیسی نوعی مصدر و نیز نوعی اسم فاعل با پسوند ing ساخته میشود پس imitating و acting را بدون شاهدی دیگری هم میشود هم تقلید و تقلیدکننده و هم عمل و عملکننده ترجمه کرد و این مراد اصلی نویسنده یا متن مرجع اصلی است که تعیین میکند کدام یک درست است.
مترجم، آقای اصفهانی، در دو عبارت نزدیک به هم و در سیاقی یکسان یک بار این اسم ingدار را مصدر و یک بار به نوعی اسم فاعل ترجمه کرده است اما در متن ارسطو هر دو به معنی دقیق، «وجه وصفی فاعلی» (مثل گویان و پرسان و روان) اند:
Poetica, 1448a 23-24: ἢ πάντας ὡς πράττοντας καὶ ἐνεργοῦντας τοὺς μιμουμένους.
Benardete-Davis: or else to imitate with all those imitating acting [prattontas] and being in action [energountas]
ترجمۀ غلامرضا اصفهانی: یا اینکه بهواسطۀ همۀ آن چیزهایی تقلید شود که از عمل کردن [پراتّونتاس] و در عمل بودن [اِنِرگونتاس] تقلید میکنند
ترجمه لفظیتر:
یا نیز تقلید با همۀ این اجراکنندگان تقلیدگر (یا تقلیدکرده) و باشندگان در فعل.
انئرگون (ἐνεργων) را میتوان «درحالکار» (کارکنان) یا «دستدرکار» هم ترجمه کرده.
Poetica, 1448a 27-28: τῇ δὲ Ἀριστοφάνει, πράττοντας γὰρ μιμοῦνται καὶ δρῶντας ἄμφω.
he would be the same as Aristophanes, for both imitate those acting [prattontas] and doing [drontas]
ترجمۀ غلامرضا اصفهانی: از این حیث شبیه آریستوفانس است زیرا هر دو از کسانی تقلید میکنند که در حال عمل کردن [پراتونتاس] و در حال انجام دادن اند [درونتاس].
نیز میشد گفت: که عملکنان و اجراگران اند.
پیشتر در این متن
https://t.me/denkerfahr/8741
ضمن معرفی اجمالی ترجمه نسبةً خوب و لفظی بوطیقای ارسطو به قلم غلامرضا اصفهانی نقدی کوتاه از آن کرده بودم.
امروز نقدی دیگر. در انگلیسی نوعی مصدر و نیز نوعی اسم فاعل با پسوند ing ساخته میشود پس imitating و acting را بدون شاهدی دیگری هم میشود هم تقلید و تقلیدکننده و هم عمل و عملکننده ترجمه کرد و این مراد اصلی نویسنده یا متن مرجع اصلی است که تعیین میکند کدام یک درست است.
مترجم، آقای اصفهانی، در دو عبارت نزدیک به هم و در سیاقی یکسان یک بار این اسم ingدار را مصدر و یک بار به نوعی اسم فاعل ترجمه کرده است اما در متن ارسطو هر دو به معنی دقیق، «وجه وصفی فاعلی» (مثل گویان و پرسان و روان) اند:
Poetica, 1448a 23-24: ἢ πάντας ὡς πράττοντας καὶ ἐνεργοῦντας τοὺς μιμουμένους.
Benardete-Davis: or else to imitate with all those imitating acting [prattontas] and being in action [energountas]
ترجمۀ غلامرضا اصفهانی: یا اینکه بهواسطۀ همۀ آن چیزهایی تقلید شود که از عمل کردن [پراتّونتاس] و در عمل بودن [اِنِرگونتاس] تقلید میکنند
ترجمه لفظیتر:
یا نیز تقلید با همۀ این اجراکنندگان تقلیدگر (یا تقلیدکرده) و باشندگان در فعل.
انئرگون (ἐνεργων) را میتوان «درحالکار» (کارکنان) یا «دستدرکار» هم ترجمه کرده.
Poetica, 1448a 27-28: τῇ δὲ Ἀριστοφάνει, πράττοντας γὰρ μιμοῦνται καὶ δρῶντας ἄμφω.
he would be the same as Aristophanes, for both imitate those acting [prattontas] and doing [drontas]
ترجمۀ غلامرضا اصفهانی: از این حیث شبیه آریستوفانس است زیرا هر دو از کسانی تقلید میکنند که در حال عمل کردن [پراتونتاس] و در حال انجام دادن اند [درونتاس].
نیز میشد گفت: که عملکنان و اجراگران اند.
Telegram
تجربهٔ تفکر
به نام خدا
اخیراً یکی ترجمۀ بسیار جالب و خوب از بوطیقای ارسطو خریده ام کار غلامرضا اصفهانی بر پایۀ
Aristotle: On Poetics; Translated by Seth Benardete and Michael Davis; With an introduction by Michael Davis; St. Augustine's Press; 2002
متن انگلیسی این ترجمه…
اخیراً یکی ترجمۀ بسیار جالب و خوب از بوطیقای ارسطو خریده ام کار غلامرضا اصفهانی بر پایۀ
Aristotle: On Poetics; Translated by Seth Benardete and Michael Davis; With an introduction by Michael Davis; St. Augustine's Press; 2002
متن انگلیسی این ترجمه…
به نام خداوند جان و خرد
ریشهشناسی پرسونا/ پرسُنا
واژۀ persona (با هجای کشیدۀ پایانی) در زبان لاتینی به معنی «صورتک» و اختصاصاً صورتک بازیگران نمایش بوده است. ریشهشناسی این واژه و بالتبع person در زبانهای اروپایی چندان روشن نیست. مثلاً در
Etymological Dictionary of Latin and the other Italic Languages; Michiel de Vaan; Brill; 2008
دربارهاش چیزی گفته نشده است. در ویکسیونری بدون ارجاع دقیق، سه احتمال برای ریشهشناسی آن داده شده:
١) از اتروسکی φersu (فِرسو، نقاب شخصیت انسانی)
٢) مأخوذ از πρόσωπον (پرُسوپُن): لفظاً پیش چشم (ὤψ: اوپس) که اولاً و مشخصاً به معنی چهره است (در ایلیاد، سرود ۷، مصرع ۲۱۲ و ۱۸: ۲۴ و ۴۱۴ و ۱۹: ۲۸۵ به این معنی و به صورت προσωπεῖον: صورتک که بسیار کمکاربردتر است، مثلاً در بوطیقای ارسطو، ۱۴۴۹ آ ۳۶ و ب ۴) که در واژهنامۀ ریشهشناسی یونانی Beekes-van Beek، ص۱۲۴۰ به آن اشاره نشده
۳) که گویا از بقیه ضعیفتر است مأخوذ از فعل personōی لاتینی: پژواک دادن.
دربارۀ ریشۀ اتروسکی، Eric P. Hamp در مقالۀ Etruscan φersu (مجلۀ Glotta؛ ش۵۳ (۳-۴)، پاییز ١٩٧۵) گفته است:
On the above reasoning, φersu would come quite regularly from πρόσωπα, and although we have only φersu directly attested the Etruscan antecedent of persōna would be indirectly confirmed by a name such as Enuna > Οἰνώνα.
«بر اساس استدلال بالا، φersu کاملاً قاعدهمند از πρόσωπα ریشه میگیرد و اگرچه ما فقط φersu را داریم که مستقیم در اتروسکی ثبت شده باشد persōnaی متقدم، غیرمستقیم با نامی مانند Enuna از Οἰνώνα تثبیت خواهد شد.»
در زیر نمونههای کابرد persona به معنی صورتک، در عبارات زبانزد و مثلهای لاتینی را طبق منبع زیر ترجمه کرده ام:
THE ROUTLEDGE DICTIONARY OF LATIN QUOTATIONS (The Illiterati’s Guide to Latin Maxims, Mottoes, Proverbs, and Sayings); Jon R. Stone; ROUTLEDGE; 2005.
1) hæredis fletus sub persona risus est:
the weeping of an heir is laughter under a mask (i.e., in disguise) (Publilius Syrus)
گریۀ وارث، خندۀ زیر صورتک است (یعنی در لباس مبدل) (پوبلیوس سوری [۸۵- ۴۳ پیشامیلاد])
2) nemo (enim) potest personam diu ferre fictam:
no one can wear a mask for very long (Seneca)
هیچ کس (همانا) نمیتواند صورتکی را طولانی حمل کند که ساختگی است (سنکا)
3) personæ mutæ:
صورتکهای خاموش
silent characters in a play
شخصیتهای ساکت در یک نمایشنامه
4) hanc personam induisti, agenda est:
you have assumed this part, and you must act it out (Seneca)
حال که این صورتک را زدهای، اجرایش کن!
5) personam tragicam forte vulpes viderat. O quanta species, inquit, cerebrum non habet!:
a fox happened to see a tragic actor’s mask. How beautiful, he said, but it has no brains! (Phædrus)
صورتکی تراژدیک را اتفاقی روباهی دید، گفت: آه چه چشمگیر! [لیکن] مغزی ندارد. ([گایوس یولیوس] فائدروس [۱۵ ق.م.- ۵۰ م.])
6) reddere personæ scit convenientia cuique:
he knows how to assign to each character what it is proper and becoming to each person (Horace, said of a playwright)
او علم اختصاص صورتک را دارد تا بر هر یک [از شخصیتها] مناسب باشد (هُراس، دربارۀ یکی از نمایشنامهنویسان)
ریشهشناسی پرسونا/ پرسُنا
واژۀ persona (با هجای کشیدۀ پایانی) در زبان لاتینی به معنی «صورتک» و اختصاصاً صورتک بازیگران نمایش بوده است. ریشهشناسی این واژه و بالتبع person در زبانهای اروپایی چندان روشن نیست. مثلاً در
Etymological Dictionary of Latin and the other Italic Languages; Michiel de Vaan; Brill; 2008
دربارهاش چیزی گفته نشده است. در ویکسیونری بدون ارجاع دقیق، سه احتمال برای ریشهشناسی آن داده شده:
١) از اتروسکی φersu (فِرسو، نقاب شخصیت انسانی)
٢) مأخوذ از πρόσωπον (پرُسوپُن): لفظاً پیش چشم (ὤψ: اوپس) که اولاً و مشخصاً به معنی چهره است (در ایلیاد، سرود ۷، مصرع ۲۱۲ و ۱۸: ۲۴ و ۴۱۴ و ۱۹: ۲۸۵ به این معنی و به صورت προσωπεῖον: صورتک که بسیار کمکاربردتر است، مثلاً در بوطیقای ارسطو، ۱۴۴۹ آ ۳۶ و ب ۴) که در واژهنامۀ ریشهشناسی یونانی Beekes-van Beek، ص۱۲۴۰ به آن اشاره نشده
۳) که گویا از بقیه ضعیفتر است مأخوذ از فعل personōی لاتینی: پژواک دادن.
دربارۀ ریشۀ اتروسکی، Eric P. Hamp در مقالۀ Etruscan φersu (مجلۀ Glotta؛ ش۵۳ (۳-۴)، پاییز ١٩٧۵) گفته است:
On the above reasoning, φersu would come quite regularly from πρόσωπα, and although we have only φersu directly attested the Etruscan antecedent of persōna would be indirectly confirmed by a name such as Enuna > Οἰνώνα.
«بر اساس استدلال بالا، φersu کاملاً قاعدهمند از πρόσωπα ریشه میگیرد و اگرچه ما فقط φersu را داریم که مستقیم در اتروسکی ثبت شده باشد persōnaی متقدم، غیرمستقیم با نامی مانند Enuna از Οἰνώνα تثبیت خواهد شد.»
در زیر نمونههای کابرد persona به معنی صورتک، در عبارات زبانزد و مثلهای لاتینی را طبق منبع زیر ترجمه کرده ام:
THE ROUTLEDGE DICTIONARY OF LATIN QUOTATIONS (The Illiterati’s Guide to Latin Maxims, Mottoes, Proverbs, and Sayings); Jon R. Stone; ROUTLEDGE; 2005.
1) hæredis fletus sub persona risus est:
the weeping of an heir is laughter under a mask (i.e., in disguise) (Publilius Syrus)
گریۀ وارث، خندۀ زیر صورتک است (یعنی در لباس مبدل) (پوبلیوس سوری [۸۵- ۴۳ پیشامیلاد])
2) nemo (enim) potest personam diu ferre fictam:
no one can wear a mask for very long (Seneca)
هیچ کس (همانا) نمیتواند صورتکی را طولانی حمل کند که ساختگی است (سنکا)
3) personæ mutæ:
صورتکهای خاموش
silent characters in a play
شخصیتهای ساکت در یک نمایشنامه
4) hanc personam induisti, agenda est:
you have assumed this part, and you must act it out (Seneca)
حال که این صورتک را زدهای، اجرایش کن!
5) personam tragicam forte vulpes viderat. O quanta species, inquit, cerebrum non habet!:
a fox happened to see a tragic actor’s mask. How beautiful, he said, but it has no brains! (Phædrus)
صورتکی تراژدیک را اتفاقی روباهی دید، گفت: آه چه چشمگیر! [لیکن] مغزی ندارد. ([گایوس یولیوس] فائدروس [۱۵ ق.م.- ۵۰ م.])
6) reddere personæ scit convenientia cuique:
he knows how to assign to each character what it is proper and becoming to each person (Horace, said of a playwright)
او علم اختصاص صورتک را دارد تا بر هر یک [از شخصیتها] مناسب باشد (هُراس، دربارۀ یکی از نمایشنامهنویسان)
تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد عناصر فلسفۀ حق، ترجمۀ مهبد ایرانیطلب، آخر بخش افزودۀ بند ١۵١ متن آلمانی: Der Mensch stirbt auch aus Gewohnheit, das heißt, wenn er sich ganz im Leben eingewohnt hat, geistig und physisch stumpf geworden und der Gegensatz von subjektivem…
به نام خدا
چندی پیش اتفاقی به سطوری از تراژدی #هملت برخوردم که موضوعش #عادت بود.
گمان کنم ترجمۀ آقای ادیبسلطانی از آن خالی از اشکال نباشد:
Act III, Scene 4/ 163-172
That monster, custom, who all sense doth eat,
Of habits devil, is angel yet in this,
That to the use of actions fair and good
He likewise gives a frock or livery,
That aptly is put on. Refrain to-night; 165
And that shall lend a kind of easiness
To the next abstinence: the next more easy;
For use almost can change the stamp of nature,
And exorcise the devil or throw him out
With wondrous potency.
آن هیولا، آیین، که هرگونه حس تشخیص را میخورد
در فتاد [مورد] خویهای اهریمنی، با اینهمه فرشته است در این امر،
که با بکارگرفت عادتمندانۀ کنشهای پسندیده و نیک
به سانی همانند پوشش و ردایی اونیفروم* فرامیدهد
که به آمادگی پوشیده میشود. خودداری کنید امشب،
و این میباید گونهای آسانی وام دهد
به خویشتنداری سپسین، سپسین باز آسانتر خواهد شد
زیرا کاربرد عادتمندانه کمابیش میتواند مهر طبیعت/ ویژگیهای ذاتی را دگرگون سازد
و یا اهریمن را جای دهد یا او را به دور افگند
با نیرویی معجزهآسا.
*) با توجه به اینکه در متن انگلیسی صرفاً گفته شده: frock or livery آیا «اونیفورم» اینجا نباید داخل دوکمان میآمد؟
به گمان من در این متن custom به معنی عادت (شاید عرفوعادت) به کار رفته است.
جاهای دیگر کاربرد custom:
Act I, Scene 2/ 78
Nor customary suits of solemn black,
نه جامههای آیینمند سیاه فخیم
Act I, Scene 2/ 133-134
How weary, stale, flat, and unprofitable
Seem to me all the uses of this world.
چه فرساینده، بیات، بیمزه و ناسودمند
مینمایند نزد من همه آیین-کاربردهای این جهان!
uses: usages, customs, and employment.
Act I, Scene 4/ 12_16
Is it a custom?
And to the manner born, — it is a custom
More honour’d in the breach than the observance.
آیا یک آیین است؟
آری به مریم سوگند آیین است.
ولی به رای من، هرچند که بدنی اینجایم
و در این شیوه زاده شده ام، این آیینی است
که در شکستن آن بیشتر برزشمند داشته میشود تا در پاسداشت آن.
Act I, Scene 5/ 59-62
Sleeping within mine orchard,
My custom always of the afternoon,
Upon my secure hour thy uncle stole,
همچنانکه در درون بوستان خود خفته بودم
که آیینم بود همواره در پس-از-نیمروز،
در ساعت واهلش من، عمویت دزدکی به درون آمد
Act II, Scene 2/ 296-297
lost all my mirth, forgone
all custom of exercises;
هرگونه شادی خود را از دست نهادهام، هرگونه آیین ورزشوسرگرمی را کنار گذاشتهام
Act III, Scene 4/ 36-38
If it be made of penetrable stuff,
If damned custom have not brass’d it so
That it is proof and bulwark against sense.
اگر [دلتان] از مایهای احساسپذیر ساخته شده باشد،
اگر آیین گجسته آن را چندان با آلیاژ برنج سخت نگردانيده باشد،
که سلاحی نفوذناپذیر باشد و دژی باشد به آخشیج احساسوعاطفه.
Act IV, Scene 5/ 104
The rabble call him lord,
And, as the world were now but to begin,
Antiquity forgot, custom not known,
The ratifiers and props of every word
تودههای مردم او [لهیرتیز] را سرور میخوانند،
و چنانکه گویی نهادهای اجتماعی* تازه اکنون بناست بیاغازد،
تراداد باستانی فراموش شده، آیین ناشناخته {مانده}
چیزهایی که باید رواگ بدارند و پشتیبانی کنند هر گفتارهای را
*) گویا world شکسپیر اینجا معنایی نزدیک يا عين Welt هیدگر دارد یعنی یک کل که با تعیین نسبت اشیا و امور انسانی، به آنها افق معنایی میبخشد و انحصار آن در «نهادهای اجتماعی» (و نه مثلاً حالوهوای ذهنی و سبک زندگی و غیره) صحیح به نظر نمیرسد.
Act IV, Scene 7/ 185_187
And therefore I forbid my tears. But yet
It is our trick, nature her custom holds,
Let shame say what it will;
و از اینروی من اشکهای خود را بازمیدارم. ولی با اینهمه
این شیوهء ما انسانهاست: طبیعت آیین خود را نگه میدارد،
بگذار ننگ بگوید آنچه که میخواهد را.
Act V, Scene 1/ 69-70
Has this fellow no feeling of his business a sings in grave-making?
Custom hath made it in him a property of easiness.
هملت: آیا این همال احساسی درباره کار خود ندارد که آواز میخواند در روند گور ساختن؟
هوریشیو: تمرین، این کار را در او یک سرشت طبیعی ساخته است.
منبع متن انگلیسی:
Hamlet
Edited by Sidney Lamb
Associate Professor of English
Sir George Williams,
Complete Text + Commentary + Glossary
Commentary by Terri Mategrano,
2000 Hungry Minds
چندی پیش اتفاقی به سطوری از تراژدی #هملت برخوردم که موضوعش #عادت بود.
گمان کنم ترجمۀ آقای ادیبسلطانی از آن خالی از اشکال نباشد:
Act III, Scene 4/ 163-172
That monster, custom, who all sense doth eat,
Of habits devil, is angel yet in this,
That to the use of actions fair and good
He likewise gives a frock or livery,
That aptly is put on. Refrain to-night; 165
And that shall lend a kind of easiness
To the next abstinence: the next more easy;
For use almost can change the stamp of nature,
And exorcise the devil or throw him out
With wondrous potency.
آن هیولا، آیین، که هرگونه حس تشخیص را میخورد
در فتاد [مورد] خویهای اهریمنی، با اینهمه فرشته است در این امر،
که با بکارگرفت عادتمندانۀ کنشهای پسندیده و نیک
به سانی همانند پوشش و ردایی اونیفروم* فرامیدهد
که به آمادگی پوشیده میشود. خودداری کنید امشب،
و این میباید گونهای آسانی وام دهد
به خویشتنداری سپسین، سپسین باز آسانتر خواهد شد
زیرا کاربرد عادتمندانه کمابیش میتواند مهر طبیعت/ ویژگیهای ذاتی را دگرگون سازد
و یا اهریمن را جای دهد یا او را به دور افگند
با نیرویی معجزهآسا.
*) با توجه به اینکه در متن انگلیسی صرفاً گفته شده: frock or livery آیا «اونیفورم» اینجا نباید داخل دوکمان میآمد؟
به گمان من در این متن custom به معنی عادت (شاید عرفوعادت) به کار رفته است.
جاهای دیگر کاربرد custom:
Act I, Scene 2/ 78
Nor customary suits of solemn black,
نه جامههای آیینمند سیاه فخیم
Act I, Scene 2/ 133-134
How weary, stale, flat, and unprofitable
Seem to me all the uses of this world.
چه فرساینده، بیات، بیمزه و ناسودمند
مینمایند نزد من همه آیین-کاربردهای این جهان!
uses: usages, customs, and employment.
Act I, Scene 4/ 12_16
Is it a custom?
And to the manner born, — it is a custom
More honour’d in the breach than the observance.
آیا یک آیین است؟
آری به مریم سوگند آیین است.
ولی به رای من، هرچند که بدنی اینجایم
و در این شیوه زاده شده ام، این آیینی است
که در شکستن آن بیشتر برزشمند داشته میشود تا در پاسداشت آن.
Act I, Scene 5/ 59-62
Sleeping within mine orchard,
My custom always of the afternoon,
Upon my secure hour thy uncle stole,
همچنانکه در درون بوستان خود خفته بودم
که آیینم بود همواره در پس-از-نیمروز،
در ساعت واهلش من، عمویت دزدکی به درون آمد
Act II, Scene 2/ 296-297
lost all my mirth, forgone
all custom of exercises;
هرگونه شادی خود را از دست نهادهام، هرگونه آیین ورزشوسرگرمی را کنار گذاشتهام
Act III, Scene 4/ 36-38
If it be made of penetrable stuff,
If damned custom have not brass’d it so
That it is proof and bulwark against sense.
اگر [دلتان] از مایهای احساسپذیر ساخته شده باشد،
اگر آیین گجسته آن را چندان با آلیاژ برنج سخت نگردانيده باشد،
که سلاحی نفوذناپذیر باشد و دژی باشد به آخشیج احساسوعاطفه.
Act IV, Scene 5/ 104
The rabble call him lord,
And, as the world were now but to begin,
Antiquity forgot, custom not known,
The ratifiers and props of every word
تودههای مردم او [لهیرتیز] را سرور میخوانند،
و چنانکه گویی نهادهای اجتماعی* تازه اکنون بناست بیاغازد،
تراداد باستانی فراموش شده، آیین ناشناخته {مانده}
چیزهایی که باید رواگ بدارند و پشتیبانی کنند هر گفتارهای را
*) گویا world شکسپیر اینجا معنایی نزدیک يا عين Welt هیدگر دارد یعنی یک کل که با تعیین نسبت اشیا و امور انسانی، به آنها افق معنایی میبخشد و انحصار آن در «نهادهای اجتماعی» (و نه مثلاً حالوهوای ذهنی و سبک زندگی و غیره) صحیح به نظر نمیرسد.
Act IV, Scene 7/ 185_187
And therefore I forbid my tears. But yet
It is our trick, nature her custom holds,
Let shame say what it will;
و از اینروی من اشکهای خود را بازمیدارم. ولی با اینهمه
این شیوهء ما انسانهاست: طبیعت آیین خود را نگه میدارد،
بگذار ننگ بگوید آنچه که میخواهد را.
Act V, Scene 1/ 69-70
Has this fellow no feeling of his business a sings in grave-making?
Custom hath made it in him a property of easiness.
هملت: آیا این همال احساسی درباره کار خود ندارد که آواز میخواند در روند گور ساختن؟
هوریشیو: تمرین، این کار را در او یک سرشت طبیعی ساخته است.
منبع متن انگلیسی:
Hamlet
Edited by Sidney Lamb
Associate Professor of English
Sir George Williams,
Complete Text + Commentary + Glossary
Commentary by Terri Mategrano,
2000 Hungry Minds
تجربهٔ تفکر
به نام خدا چندی پیش اتفاقی به سطوری از تراژدی #هملت برخوردم که موضوعش #عادت بود. گمان کنم ترجمۀ آقای ادیبسلطانی از آن خالی از اشکال نباشد: Act III, Scene 4/ 163-172 That monster, custom, who all sense doth eat, Of habits devil, is angel yet in this, That…
اغلاط و کاستیهایی از متن را اصلاح کردم.
https://www.iranketab.ir/blog/hamlet-translation-comparison
نقل همزمان چند ترجمه از دو بخش هملت شکسپیر
مفید برای مقایسه
نقل همزمان چند ترجمه از دو بخش هملت شکسپیر
مفید برای مقایسه
فروشگاه اینترنتی ایران کتاب
مقایسه ترجمههای کتاب «هملت» اثر «ویلیام شکسپیر»
این داستان جاودان با پیشروی روایت، به جای ارائهی پاسخ، ژرفا و پیچیدگیِ بیشتری را به تصویر می کشد و به شکل پیوسته، توجه مخاطبین را به سوالی جلب می کند که نمایشنامه با آن آغاز می شود: «چه کسی آنجاست؟»
به نام خدا
وجه و وصف «اسلامی» یکی از دو وجه «حکومت جمهوری اسلامی» است.
اگر دوستان حاضر در اینجا منابع مکتوبی درباره ملاکهای اسلامیت یک حکومت یا بهتر بگویم «حکمرانی اسلامی» (که قطعاً چیزی متفاوت از تلاش برای تبدیل کردن احکام اسلام به قانون برای رعایت خلقالله و بیشتر به معنی الزامات حاکمان برای اسلامی خوانده شدن حکومتشان است) میشناسید اینجا معرفی کنید.
تنبل نیستم اما میخواهم بدانم مفهوم #حکمرانی_اسلامی چقدر برای مخاطبانم آشناست.
وجه و وصف «اسلامی» یکی از دو وجه «حکومت جمهوری اسلامی» است.
اگر دوستان حاضر در اینجا منابع مکتوبی درباره ملاکهای اسلامیت یک حکومت یا بهتر بگویم «حکمرانی اسلامی» (که قطعاً چیزی متفاوت از تلاش برای تبدیل کردن احکام اسلام به قانون برای رعایت خلقالله و بیشتر به معنی الزامات حاکمان برای اسلامی خوانده شدن حکومتشان است) میشناسید اینجا معرفی کنید.
تنبل نیستم اما میخواهم بدانم مفهوم #حکمرانی_اسلامی چقدر برای مخاطبانم آشناست.
به نام خداوند جان و خرد
با عزیزی از اهل فلسفه که مدامم زیر منت میدارد گاهوبیگاه بر سر ترجمه/ ترجمهکردن استاد ارجمند که خداش به سلامت داراد، استاد پرویز ضیاء شهابی، گفتوگوهایی البته در سایهسار آیین درویشی میکنم.
امروز این #جیکجیک مستانه را برایم فرستاد.
اگر در یک جمله که پیشتر در قالب نوشتاری بلندتر طرحش کرده بودم از نسبت سبک ترجمه این کتاب و موضوعش بخواهم گفت توانم گفت:
اگر پدیدارشناسی از دست بداهت انداختن بدیهیات و رفتن به سرآغاز پیشامفهومی پدیدارها باشد چه چیزی زیبندهتر و پس زیباتر از اینکه ترجمه هم با دستاندازهایی، از زبان آشناییزدایی کند؟
یک نکته هم برای اینکه از سطح دانش فلسفی نویسنده که باید مسلح به منطق باشد آگاه شویم.
گفته قیمتِ ٣۶۶ هزار تومانی کتاب با «پیشکش» تناسب ندارد.
نکته اینجاست که استاد «کتاب» را پیشکش نکرده اند بلکه «ترجمه» را پیشکش کرده اند.
#مغالطه تغییر موضوع.
#مسائل_اساسی_پدیدارشناسی
با عزیزی از اهل فلسفه که مدامم زیر منت میدارد گاهوبیگاه بر سر ترجمه/ ترجمهکردن استاد ارجمند که خداش به سلامت داراد، استاد پرویز ضیاء شهابی، گفتوگوهایی البته در سایهسار آیین درویشی میکنم.
امروز این #جیکجیک مستانه را برایم فرستاد.
اگر در یک جمله که پیشتر در قالب نوشتاری بلندتر طرحش کرده بودم از نسبت سبک ترجمه این کتاب و موضوعش بخواهم گفت توانم گفت:
اگر پدیدارشناسی از دست بداهت انداختن بدیهیات و رفتن به سرآغاز پیشامفهومی پدیدارها باشد چه چیزی زیبندهتر و پس زیباتر از اینکه ترجمه هم با دستاندازهایی، از زبان آشناییزدایی کند؟
یک نکته هم برای اینکه از سطح دانش فلسفی نویسنده که باید مسلح به منطق باشد آگاه شویم.
گفته قیمتِ ٣۶۶ هزار تومانی کتاب با «پیشکش» تناسب ندارد.
نکته اینجاست که استاد «کتاب» را پیشکش نکرده اند بلکه «ترجمه» را پیشکش کرده اند.
#مغالطه تغییر موضوع.
#مسائل_اساسی_پدیدارشناسی