تجربهٔ تفکر
به نام خداوند جان و خرد قطعاً سخن و مدعایی که طرح میکنم از دهانم بزرگتر است اما به دلم افتاده بگویمش. به نظر من میرسد که فقط مواد فرهنگی دو زبان است که ارزش دارد انسان عمرش را صرفشان بکند و نخست زبان و سپس منابع تولیدی در آن زبان را در دست مطالعه مستمر…
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9
به علاوه اینکه در سراسر حدود ۲۳۰ سال فرمانروایی هخامنشیان حتی یک ایرانی به شاه و کشور خود خیانت نمیکند، ولی یونانیان نه تنها گلهگله مزدور سپاه ایران میشوند، بلکه از شاه و سردار تا فرد عادی هر لحظه آمادهٔ خیانت به آرمان کشور خویش هستند.
انتقاد:
کتیبه بیستون داریوش 😊
به علاوه اینکه در سراسر حدود ۲۳۰ سال فرمانروایی هخامنشیان حتی یک ایرانی به شاه و کشور خود خیانت نمیکند، ولی یونانیان نه تنها گلهگله مزدور سپاه ایران میشوند، بلکه از شاه و سردار تا فرد عادی هر لحظه آمادهٔ خیانت به آرمان کشور خویش هستند.
انتقاد:
کتیبه بیستون داریوش 😊
Wikipedia
امیرمهدی بدیع
نویسنده و تاریخنگار ایرانی
Forwarded from Inekas | انعکاس
💎 انتشار تصحیح و ترجمهای جدید از نهجالبلاغه توسط انتشارات بریل
Sharīf al-Raḍī, Muḥammad ibn al-Ḥusayn. Nahj al-Balāghah: The Wisdom and Eloquence of ʿAlī: A Parallel English-Arabic Text. Translated and Edited by Tahera Qutbuddin. Leiden: Brill, 2024.
⬇️ دریافت فایل تمام متن کتاب با دسترسی آزاد
⭐️ معرفی کتاب در سایت ناشر
نهجالبلاغه گردآوری مشهور خطبهها، نامهها و سخنان علیبنابیطالب (م. ۴۰ ه.ق) است که شریف رضی (م. ۴۰۶ ه.ق) آن را تالیف کرده و بیش از هزار سال است که پیوسته به عنوان شاهکار ادبیات عرب و حکمت اسلامی، با اشتیاق خوانده میشود و حفظ میگردد. این کتاب سیره و رنجهای علی را از زبان خودش بازتاب داده و همچنین تأملات عمیق او را درباره تقوا، فضائل اخلاقی و حاکمیت عادلانه و مشفقانه مکتوب کرده است.
طاهره قطبالدین، نهجالبلاغه را بر اساس قدیمیترین نسخههای خطی از قرن پنجم هجری، بهدقت تصحیح انتقادی کرده است. این تصحیح با ترجمۀ روان [انگلیسی] و حاشیههای آن، عظمت و زیبایی این متن تأثیرگذار را برای خواننده امروزی به نمایش میگذارد و تأییدی است بر حسن انتخاب عنوانی که شریف رضی برای کتاب برگزیده است: «نهجالبلاغة [راه بلاغت]»
🗂 برخی از امتیازات تصحیح انتقادی قطبالدین
🔵 مقدمۀ علمی محقق در معرفی سید رضی و نهجالبلاغه
🔵 تصحیح مجدد متن عربی نهجالبلاغه بر اساس پنج نسخۀ متقدمی که با خط سیدرضی مقابله شدهاند.
🔵 ذکر برخی نکات تاریخی و توضیحات در حاشیۀ ترجمۀ بسیاری از خطبهها و نامهها و کلمات قصار با ارجاع به تحقیقات جدید
🔵 مراجعه به بیش از ۳۶۰ منبع دست اول و ۱۳۰ منبع دست دوم
🔵 فهارس فنی متعدد در انتهای کتاب، شامل:
✔️ تعریف اعلام، اماکن و اصطلاحات و نمایۀ آنها
✔️ فهرست مصادر نهجالبلاغه به تفکیک بخشها
✔️ نمایۀ آیات، احادیث، اشعار و ضربالمثلها
✔️ فهرست مفاهیم دینی و اخلاقی نهجالبلاغه
⭐️ معرفی کتاب به قلم دوین استوارت (استاد مطالعات عربی و خاورمیانه، و رئیس گروه مطالعات خاورمیانه و جنوب آسیا، دانشگاه اموری آمریکا)
«پایینتر از کلام خالق، اما بالاتر از کلام مخلوقان» (دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين) - این توصیف مشهور ابنابیالحدید (م. حدود ۶۵۶ ه.ق) از نهجالبلاغه، نمایانگر آن است که او این مصنَّف را در اوج فصاحت و بلاغت در زبان عربی میداند. طاهره قطبالدین در این مجلد، بر اساس قدیمیترین و معتبرترین نسخههای خطی و توجه کامل به سنت شرح نهجالبلاغه، تصحیحی جدید و پرزحمت از این شاهکار ادبیات عرب بدست میدهد. ترجمۀ درخشان او به متن اصلی وفادار است، دقیق و پرظرافت است، اثرگذاری کلمات قصار را انتقال میدهد، آهنگ خطابههای عربی را حفظ میکند، و مضامین کتاب را به درستی منتقل میکند؛ مضامینی چون تاملات متفکرانهای در باب بلایا و مصیبتها در تجارب بشری، معضلات اخلاقی زندگی اجتماعی و سیاسی، و عجایب جهان طبیعی.
⭐️ معرفی محقق کتاب
طاهره قطبالدین (متولد ۱۹۶۴ در بمبئی، هند)، پس از تحصیل در رشته زبان و ادبیات عربی در دانشگاه عینالشمس قاهره، دکترای خود را در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. قطبالدین پس از ۲۱ سال تصدی کرسی تدریس ادبیات عربی در دپارتمان زبانها و تمدنهای خاور نزدیک در دانشگاه شیکاگو (۲۰۰۲-۲۰۲۳)، از سال گذشته صاحب کرسی استادی لادین در مطالعات عربی در دانشگاه آکسفورد شده است. این کرسی حدود ۳۹۰ سال پیش در دانشگاه آکسفورد تاسیس شده و امروزه یکی از قدیمیترین کرسیهای مرتبط با مطالعات عربی-اسلامی در دانشگاههای انگلیس محسوب میشود. پیش از این، پژوهشگران برجستهای همچون دیوید مارگولیوث، همیلتون گیب و ویلفرد مادلونگ آن را در اختیار داشتهاند و قطبالدین نخستین مسلمانی است که برای تدریس در این کرسی استادی انتخاب شده است (صفحه دانشگاهی او در سایت دانشگاه آکسفورد).
محور اصلی مطالعات و پژوهشهای قطبالدین «خطابۀ عربی» به عنوان یک قالب ادبی و بلاغی مهم در ادب عربی از ادوار کهن تا امروز است. او با مطالعۀ تطبیقی فن خطابۀ یونانی و عربی و پیجویی ریشههای پیشااسلامی خطابه، بهویژه با تمرکز بر شخصیت علیبنابیطالب و جایگاهش در تثبیت و ترویج این قالب ادبی، پژوهشهای زیادی را منتشر کرده، از جمله ترجمه و تصحیح انتقادی دستور معالم الحکم (مجموعهای از سخنان علی بن ابیطالب) و کتاب شهاب الاخبار (مجموعهای از سخنان پیامبر) که هر دو تألیف قاضی قضاعی (م. ۴۵۳ق) است. مهمترین تکنگاری قطبالدین، کتاب «خطابههای عربی» (بریل، ۲۰۱۹) است که در آن فن خطابۀ عربی را از جنبههای گوناگون تاریخی، ادبی و هنری بررسی کرده است.
⬇️ دریافت فایل تمام متن کتاب با دسترسی آزاد
#انعکاس_کتاب
@inekas
Sharīf al-Raḍī, Muḥammad ibn al-Ḥusayn. Nahj al-Balāghah: The Wisdom and Eloquence of ʿAlī: A Parallel English-Arabic Text. Translated and Edited by Tahera Qutbuddin. Leiden: Brill, 2024.
نهجالبلاغه گردآوری مشهور خطبهها، نامهها و سخنان علیبنابیطالب (م. ۴۰ ه.ق) است که شریف رضی (م. ۴۰۶ ه.ق) آن را تالیف کرده و بیش از هزار سال است که پیوسته به عنوان شاهکار ادبیات عرب و حکمت اسلامی، با اشتیاق خوانده میشود و حفظ میگردد. این کتاب سیره و رنجهای علی را از زبان خودش بازتاب داده و همچنین تأملات عمیق او را درباره تقوا، فضائل اخلاقی و حاکمیت عادلانه و مشفقانه مکتوب کرده است.
طاهره قطبالدین، نهجالبلاغه را بر اساس قدیمیترین نسخههای خطی از قرن پنجم هجری، بهدقت تصحیح انتقادی کرده است. این تصحیح با ترجمۀ روان [انگلیسی] و حاشیههای آن، عظمت و زیبایی این متن تأثیرگذار را برای خواننده امروزی به نمایش میگذارد و تأییدی است بر حسن انتخاب عنوانی که شریف رضی برای کتاب برگزیده است: «نهجالبلاغة [راه بلاغت]»
«پایینتر از کلام خالق، اما بالاتر از کلام مخلوقان» (دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين) - این توصیف مشهور ابنابیالحدید (م. حدود ۶۵۶ ه.ق) از نهجالبلاغه، نمایانگر آن است که او این مصنَّف را در اوج فصاحت و بلاغت در زبان عربی میداند. طاهره قطبالدین در این مجلد، بر اساس قدیمیترین و معتبرترین نسخههای خطی و توجه کامل به سنت شرح نهجالبلاغه، تصحیحی جدید و پرزحمت از این شاهکار ادبیات عرب بدست میدهد. ترجمۀ درخشان او به متن اصلی وفادار است، دقیق و پرظرافت است، اثرگذاری کلمات قصار را انتقال میدهد، آهنگ خطابههای عربی را حفظ میکند، و مضامین کتاب را به درستی منتقل میکند؛ مضامینی چون تاملات متفکرانهای در باب بلایا و مصیبتها در تجارب بشری، معضلات اخلاقی زندگی اجتماعی و سیاسی، و عجایب جهان طبیعی.
طاهره قطبالدین (متولد ۱۹۶۴ در بمبئی، هند)، پس از تحصیل در رشته زبان و ادبیات عربی در دانشگاه عینالشمس قاهره، دکترای خود را در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. قطبالدین پس از ۲۱ سال تصدی کرسی تدریس ادبیات عربی در دپارتمان زبانها و تمدنهای خاور نزدیک در دانشگاه شیکاگو (۲۰۰۲-۲۰۲۳)، از سال گذشته صاحب کرسی استادی لادین در مطالعات عربی در دانشگاه آکسفورد شده است. این کرسی حدود ۳۹۰ سال پیش در دانشگاه آکسفورد تاسیس شده و امروزه یکی از قدیمیترین کرسیهای مرتبط با مطالعات عربی-اسلامی در دانشگاههای انگلیس محسوب میشود. پیش از این، پژوهشگران برجستهای همچون دیوید مارگولیوث، همیلتون گیب و ویلفرد مادلونگ آن را در اختیار داشتهاند و قطبالدین نخستین مسلمانی است که برای تدریس در این کرسی استادی انتخاب شده است (صفحه دانشگاهی او در سایت دانشگاه آکسفورد).
محور اصلی مطالعات و پژوهشهای قطبالدین «خطابۀ عربی» به عنوان یک قالب ادبی و بلاغی مهم در ادب عربی از ادوار کهن تا امروز است. او با مطالعۀ تطبیقی فن خطابۀ یونانی و عربی و پیجویی ریشههای پیشااسلامی خطابه، بهویژه با تمرکز بر شخصیت علیبنابیطالب و جایگاهش در تثبیت و ترویج این قالب ادبی، پژوهشهای زیادی را منتشر کرده، از جمله ترجمه و تصحیح انتقادی دستور معالم الحکم (مجموعهای از سخنان علی بن ابیطالب) و کتاب شهاب الاخبار (مجموعهای از سخنان پیامبر) که هر دو تألیف قاضی قضاعی (م. ۴۵۳ق) است. مهمترین تکنگاری قطبالدین، کتاب «خطابههای عربی» (بریل، ۲۰۱۹) است که در آن فن خطابۀ عربی را از جنبههای گوناگون تاریخی، ادبی و هنری بررسی کرده است.
#انعکاس_کتاب
@inekas
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نسخه موجود در دست ما:
فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ.
قَالَ وَ مَا لَهُ؟
قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا.
قَالَ عَلَيَّ بِهِ.
فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ، لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ.
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ.
قَالَ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ.
فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ.
قَالَ وَ مَا لَهُ؟
قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا.
قَالَ عَلَيَّ بِهِ.
فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ، لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ.
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ.
قَالَ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ.
تجربهٔ تفکر
نسخه موجود در دست ما: فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ. قَالَ وَ مَا لَهُ؟ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا. قَالَ عَلَيَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ…
ترجمه انگلیسی:
1.207.2 ʿAlāʾ then said to ʿAlī, “Commander of the Faithful, I have a complaint against
my brother ʿĀṣim ibn Ziyād.”
ʿAlī asked, “What is your problem with him?”
and ʿAlāʾ replied, “He has donned a striped cloak of haircloth and renounced the world.”
ʿAlī instructed, “Bring him to me!”
and when ʿĀṣim was brought before him, ʿAlī berated
him: O self-hater, the evil one has befuddled you! Do you feel no compassion toward your wife and children? Do you think that God has made licit for you the good things of this world when he did not want you to partake of them? Are you so important to God that he should trouble with all that!
Raḍī: ʿĀṣim replied, “But, Commander of the Faithful, here you stand with your rough clothing and coarse food!”
and ʿAlī exclaimed: Good grief! Our situations are not the same. God has mandated for true leaders that they should measure themselves against the needy so that the poor are not crushed by their penury.
ترجمه مرحوم شهیدی:
و از سخنان آن حضرت است در بصره امام به خانه علاء پسر زياد حارثى كه از ياران او بود رفت تا حال وى را بپرسد، چون فراخى خانه او را ديد فرمود:
اين خانه فراخ در دنيا به چه كارت آيد كه در آخرت نيازت به چنين خانه اى بيشتر شايد آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسيدن هم توانى: در آن به پذيرايى مهمان خواهى نشست و با خويشاوندانت خواهى پيوست، و حقوقى را كه بر گردن دارى بيرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدينسان به آخرت نيز توانى پرداخت.
[علاء گفت: «اى امير مؤمنان از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مى كنم.» فرمود: «چرا» گفت: «جامه اى پشمين به تن كرده و از دنيا روى برگردانيده.» امام فرمود: «او را نزد من آريد» -چون نزد وى آمد بدو گفت:-] اى دشمنك خويش شيطان سرگشته ات كرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمى آرى، و چنين مى پندارى كه خدا آنچه را پاكيزه است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است كه از آن بردارى تو نزد خدا خوار مايه تر از آنى كه مى پندارى.
[گفت: «اى امير مؤمنان و تو در اين پوشاك زبر تن آزار باشى و خوراك دشوار خوار» فرمود:] واى بر تو من نه چون توأم، كه خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هيجان نيارند و به طغيان واندارند.
https://ahlolbait.com/content/15929/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-209-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%85%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7
1.207.2 ʿAlāʾ then said to ʿAlī, “Commander of the Faithful, I have a complaint against
my brother ʿĀṣim ibn Ziyād.”
ʿAlī asked, “What is your problem with him?”
and ʿAlāʾ replied, “He has donned a striped cloak of haircloth and renounced the world.”
ʿAlī instructed, “Bring him to me!”
and when ʿĀṣim was brought before him, ʿAlī berated
him: O self-hater, the evil one has befuddled you! Do you feel no compassion toward your wife and children? Do you think that God has made licit for you the good things of this world when he did not want you to partake of them? Are you so important to God that he should trouble with all that!
Raḍī: ʿĀṣim replied, “But, Commander of the Faithful, here you stand with your rough clothing and coarse food!”
and ʿAlī exclaimed: Good grief! Our situations are not the same. God has mandated for true leaders that they should measure themselves against the needy so that the poor are not crushed by their penury.
ترجمه مرحوم شهیدی:
و از سخنان آن حضرت است در بصره امام به خانه علاء پسر زياد حارثى كه از ياران او بود رفت تا حال وى را بپرسد، چون فراخى خانه او را ديد فرمود:
اين خانه فراخ در دنيا به چه كارت آيد كه در آخرت نيازت به چنين خانه اى بيشتر شايد آرى و اگر خواهانى بدان به آخرت رسيدن هم توانى: در آن به پذيرايى مهمان خواهى نشست و با خويشاوندانت خواهى پيوست، و حقوقى را كه بر گردن دارى بيرون توانى ساخت و به مستحقانش رسانى، و بدينسان به آخرت نيز توانى پرداخت.
[علاء گفت: «اى امير مؤمنان از برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مى كنم.» فرمود: «چرا» گفت: «جامه اى پشمين به تن كرده و از دنيا روى برگردانيده.» امام فرمود: «او را نزد من آريد» -چون نزد وى آمد بدو گفت:-] اى دشمنك خويش شيطان سرگشته ات كرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمى آرى، و چنين مى پندارى كه خدا آنچه را پاكيزه است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است كه از آن بردارى تو نزد خدا خوار مايه تر از آنى كه مى پندارى.
[گفت: «اى امير مؤمنان و تو در اين پوشاك زبر تن آزار باشى و خوراك دشوار خوار» فرمود:] واى بر تو من نه چون توأم، كه خدا بر پيشوايان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندى تنگدست را به هيجان نيارند و به طغيان واندارند.
https://ahlolbait.com/content/15929/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-209-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%85%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7
به نام خدا
لوح هفتم متن اکدی (بابلی) داستان گیلگمش که «مرگ انکیدو» نام دارد با عبارت جالب توجهی میآغازد:
ibri áššú menama imtalliku ilū rabûtu
چرا ای دوست، خدایان بزرگ شور کردند؟
مفردات آن طبق وبگاه:
https://www.assyrianlanguages.org/akkadian/search.php
از این قرار است:
ibru دوست، همکار/ شریک
سامی: *ḥabr
عربی: حبر (شادمانی، رامش، [نیز: همتا])
aššu، ašša، aššut
(آشوری قدیم: aššumi، بابلی نو: ašša، بابلی قدیم: aššut: «که» در گفتار منقول)
چون، به خاطر، به حساب؛ آشوری قدیم، بابلی قدیم، بایلی میانه: aššum(i) kīam: بنابراین؛ بابلی قدیم و میانه: aššum mīni(m): چرا؟؛ در بابلی قدیم، میانه و نو + مصدر: به طوری که، به منظور، مربوط به، مشتق شده از؛ بابلی نو: aššum ša: به این دلیل که؛ اکدی قدیم و متون ماری + مضارع: برحسب.
milku (اسم، جمع، مؤنث)
(حوزۀ حکمرانی)
پند، شور، پیشنهاد؛ عقل، حل؛ شورا؛ bīt milki (بیت ملک): مجلس شورا، طرح، تصمیم
اگر «مَلَک» (جمع: ملائکة) در عربی از همین ریشه باشد میشود آن را با «وزیر» (و نه «فرشته») در متون قدیم فارسی مقایسه کرد.
لوح هفتم متن اکدی (بابلی) داستان گیلگمش که «مرگ انکیدو» نام دارد با عبارت جالب توجهی میآغازد:
ibri áššú menama imtalliku ilū rabûtu
چرا ای دوست، خدایان بزرگ شور کردند؟
مفردات آن طبق وبگاه:
https://www.assyrianlanguages.org/akkadian/search.php
از این قرار است:
ibru دوست، همکار/ شریک
سامی: *ḥabr
عربی: حبر (شادمانی، رامش، [نیز: همتا])
aššu، ašša، aššut
(آشوری قدیم: aššumi، بابلی نو: ašša، بابلی قدیم: aššut: «که» در گفتار منقول)
چون، به خاطر، به حساب؛ آشوری قدیم، بابلی قدیم، بایلی میانه: aššum(i) kīam: بنابراین؛ بابلی قدیم و میانه: aššum mīni(m): چرا؟؛ در بابلی قدیم، میانه و نو + مصدر: به طوری که، به منظور، مربوط به، مشتق شده از؛ بابلی نو: aššum ša: به این دلیل که؛ اکدی قدیم و متون ماری + مضارع: برحسب.
milku (اسم، جمع، مؤنث)
(حوزۀ حکمرانی)
پند، شور، پیشنهاد؛ عقل، حل؛ شورا؛ bīt milki (بیت ملک): مجلس شورا، طرح، تصمیم
اگر «مَلَک» (جمع: ملائکة) در عربی از همین ریشه باشد میشود آن را با «وزیر» (و نه «فرشته») در متون قدیم فارسی مقایسه کرد.
تجربهٔ تفکر
Voice message
but then remembered I
اما بعد یادم افتاد
I can buy myself flowers
من می توانم برای خودم گل بخرم
Write my name in the sand
اسمم را روی شن ها بنویسم
Talk to myself for hours
ساعت ها با خودم حرف بزنم
Say things you don't understand
چیزهایی بگویم که تو نمی فهمی
I can take myself dancing
من می توانم خودم را به رقص بگیرم
And I can hold my own hand
و می توانم دست خودم را بگیرم
Yeah, I can love me better than you can
آره من میتونم خودم رو بهتر از تو دوست داشته باشم
https://sahand-music.ir/18640/13/01/2023/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-Flowers-Miley-Cyrus-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/
(با کمی ویرایش)
چرا این آهنگ اینقدر برایم آشناست؟
کسی میداند؟
اما بعد یادم افتاد
I can buy myself flowers
من می توانم برای خودم گل بخرم
Write my name in the sand
اسمم را روی شن ها بنویسم
Talk to myself for hours
ساعت ها با خودم حرف بزنم
Say things you don't understand
چیزهایی بگویم که تو نمی فهمی
I can take myself dancing
من می توانم خودم را به رقص بگیرم
And I can hold my own hand
و می توانم دست خودم را بگیرم
Yeah, I can love me better than you can
آره من میتونم خودم رو بهتر از تو دوست داشته باشم
https://sahand-music.ir/18640/13/01/2023/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-Flowers-Miley-Cyrus-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/
(با کمی ویرایش)
چرا این آهنگ اینقدر برایم آشناست؟
کسی میداند؟
Forwarded from دو بیت کاشی (محمد)
۱)
آن یار مُقامر، آن تشَّرُف، آن گُرد
ما را به وداع آخرت با خود برد
نوشاند به ما هزار سال آتش تلخ
وانگه _به سلامتیش_ ما را هم خورد
۱)
گفتا: برِ من مگرد! این کار تو نیست
گفتم: به کجا روم که بازار تو نیست؟
بر هر طرفی شوم تویی در نظرم
آن کیست که محوِ ماه دیدار تو نیست؟
۳)
شب را بنگر! که کهکشانت ریزد
مژگان تر کن! که رستخیز انگیزد
چون تو جگرآوری که دیده است به دهر؟
از چون تو یلی، چگونه جان پرهیزد؟
#رباعی #شعر_فارسی #شعر_ایرانشهر #شاعران_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
https://t.me/+Dk1xJOcVG9gzMjVk
آن یار مُقامر، آن تشَّرُف، آن گُرد
ما را به وداع آخرت با خود برد
نوشاند به ما هزار سال آتش تلخ
وانگه _به سلامتیش_ ما را هم خورد
۱)
گفتا: برِ من مگرد! این کار تو نیست
گفتم: به کجا روم که بازار تو نیست؟
بر هر طرفی شوم تویی در نظرم
آن کیست که محوِ ماه دیدار تو نیست؟
۳)
شب را بنگر! که کهکشانت ریزد
مژگان تر کن! که رستخیز انگیزد
چون تو جگرآوری که دیده است به دهر؟
از چون تو یلی، چگونه جان پرهیزد؟
#رباعی #شعر_فارسی #شعر_ایرانشهر #شاعران_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
https://t.me/+Dk1xJOcVG9gzMjVk
Telegram
دو بیت کاشی
رباعیات
محمد رمضانی فرخانی
ویراست رباعیهایی که در سالهای ۹۱ تا ۹۷ در مشهد نوشتهام و نیز رباعیهایی که پس از آن گهگاه نوشتهام یا مینویسم در تهران
.
محمد رمضانی فرخانی
ویراست رباعیهایی که در سالهای ۹۱ تا ۹۷ در مشهد نوشتهام و نیز رباعیهایی که پس از آن گهگاه نوشتهام یا مینویسم در تهران
.
البقره
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ذَٰلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
٢٨٢. ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ [ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﺮﺽ ﻳﺎ ﻧﺴﻴﻪ] ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭ ﺷﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺮﺁﻣﺪﻱ ﻣﻌﻴّﻦ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺁﻥ ـ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ـ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﻨﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﻳْﻦ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺍﻭﺳﺖ (ﺑﺪﻫﻜﺎﺭ) ﺑﺮ ﻭﻱ ﺍﻣﻠﺎ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻛﻴﻔﺮ ﺧﺪﺍ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ، ﺑﺘﺮﺳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺍﻣﻠﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻜﺎﻫﺪ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩَﻳْﻦ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺍﻭﺳﺖ، ﻛﻢ ﺧﺮﺩ ﻳﺎ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺍﻣﻠﺎ ﻛﻨﺪ، ﻭﻟﻲِّ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺍﻣﻠﺎ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻦِ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﻭ ﺗﻦ ﺭﺍ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ، ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﺍﻫﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪ (ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ) ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﻢ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﻛﻨﺪ. ﻭ ﮔﻮﺍﻫﺎﻥ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ [ﺍﺩﺍﻱ] ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦِ ﺩَﻳْﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﺁﻣﺪﺵ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ ـ ﭼﻪ ﻛﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ـ ﻣﻠﻮﻝ ﻧﺸﻮﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻟﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﻱ، ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺍﺩﻭﺳﺘﺪﻱ ﻧﻘﺪﻱ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻛﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻭﻟﻲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻭ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻭ ﮔﻮﺍﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺎﻧﻲ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺣﻜﺎم ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ذَٰلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
٢٨٢. ﺍﻱ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ [ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﺮﺽ ﻳﺎ ﻧﺴﻴﻪ] ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭ ﺷﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺮﺁﻣﺪﻱ ﻣﻌﻴّﻦ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺁﻥ ـ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ـ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﻨﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﻳْﻦ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺍﻭﺳﺖ (ﺑﺪﻫﻜﺎﺭ) ﺑﺮ ﻭﻱ ﺍﻣﻠﺎ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﻛﻴﻔﺮ ﺧﺪﺍ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ، ﺑﺘﺮﺳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺍﻣﻠﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻜﺎﻫﺪ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩَﻳْﻦ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺍﻭﺳﺖ، ﻛﻢ ﺧﺮﺩ ﻳﺎ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﺍ ﺍﻣﻠﺎ ﻛﻨﺪ، ﻭﻟﻲِّ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺍﻣﻠﺎ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﻧﻮﺷﺘﻦِ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﻧﺘﺎﻥ ﺩﻭ ﺗﻦ ﺭﺍ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ، ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺍﺯ ﮔﻮﺍﻫﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻲ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪ (ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ) ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻴﻢ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺭﻭﺩ ﻛﻪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺎﻳﺪ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﻛﻨﺪ. ﻭ ﮔﻮﺍﻫﺎﻥ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ [ﺍﺩﺍﻱ] ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦِ ﺩَﻳْﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﺁﻣﺪﺵ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻳﺪ ـ ﭼﻪ ﻛﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ ـ ﻣﻠﻮﻝ ﻧﺸﻮﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻟﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. ﺁﺭﻱ، ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺍﺩﻭﺳﺘﺪﻱ ﻧﻘﺪﻱ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻟﺎ ﻭ ﺑﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻛﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻨﻮﻳﺴﻴﺪ، ﻭﻟﻲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻛﺮﺩﻳﺪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻭ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﻭ ﮔﻮﺍﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺷﻤﺎ ﺯﻳﺎﻧﻲ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ. ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺣﻜﺎم ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.
تجربهٔ تفکر
البقره يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ…
جالب توجه اینکه این آیه، بلندترین آیه قرآن است و موضوعش کتابت قراردادها و معاملات است.
به نام خدا
چند واژه با پسوند -گار/ -کار/ -گر/ -کر در فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، محمد حسندوست
روزگار
فارسی میانه: rōč-kār: زمان، موسم (اصلاً: کار روزانه؟)
جزء دوم این لغت ممکن است به لغات سغدی kar° در nwkr "این زمان، اکنون" kry' "زمان، دفعه" [....] و سنسکریت kālá "زمان، دوره؛ سرنوشت؛ مرگ" مربوط باشد.
نیز قس. -گار در آزگار "پیاپی، کامل، تمام"
یادگار
فارسی میانه: ayyātkār "یادگار" (لفظاً: کار یادآوری، کاری که موجب یادآوری است)
فارسی میانه ترفانی: [aßyādgār] "یادآوریکننده، بهیادآورنده، یادآور" [aßyādgārīft] "یادگاری" [aßyādgar] "بهیادماندنی"
-گار
(پسوند) "کننده"؛ در کلماتی نظیر پرهیزگار، ستمگار
فارسی میانه: kār/ gār ["کننده، گار"] <ایرانی باستان: kāra "کننده"
-گر
(پسوند) "کننده" مثلاً در خنیاگر، دادگر، کارگر، لابهگر.
فارسی میانه: kar/ gar <ایرانی باستان: kara "کننده، -گر" از ریشۀ kar "کردن"
قس اوستایی: maoδanō-kara "شهوتران" (لفظاً: خوشیکننده، شهوتگر)
فارسی باستان: dāraniya-kara "زرگر".
سنسکریت: divā-kará "مهر، خورشید" (اصلاً: روزکننده، روشنگر).
چند واژه با پسوند -گار/ -کار/ -گر/ -کر در فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، محمد حسندوست
روزگار
فارسی میانه: rōč-kār: زمان، موسم (اصلاً: کار روزانه؟)
جزء دوم این لغت ممکن است به لغات سغدی kar° در nwkr "این زمان، اکنون" kry' "زمان، دفعه" [....] و سنسکریت kālá "زمان، دوره؛ سرنوشت؛ مرگ" مربوط باشد.
نیز قس. -گار در آزگار "پیاپی، کامل، تمام"
یادگار
فارسی میانه: ayyātkār "یادگار" (لفظاً: کار یادآوری، کاری که موجب یادآوری است)
فارسی میانه ترفانی: [aßyādgār] "یادآوریکننده، بهیادآورنده، یادآور" [aßyādgārīft] "یادگاری" [aßyādgar] "بهیادماندنی"
-گار
(پسوند) "کننده"؛ در کلماتی نظیر پرهیزگار، ستمگار
فارسی میانه: kār/ gār ["کننده، گار"] <ایرانی باستان: kāra "کننده"
-گر
(پسوند) "کننده" مثلاً در خنیاگر، دادگر، کارگر، لابهگر.
فارسی میانه: kar/ gar <ایرانی باستان: kara "کننده، -گر" از ریشۀ kar "کردن"
قس اوستایی: maoδanō-kara "شهوتران" (لفظاً: خوشیکننده، شهوتگر)
فارسی باستان: dāraniya-kara "زرگر".
سنسکریت: divā-kará "مهر، خورشید" (اصلاً: روزکننده، روشنگر).
به نام خدا
سلام
به نظر من با خواندن این اشعار به نگاه تازهای به شعر خواهید رسید.
https://www.iranketab.ir/book/75907-ali-moallem-damghani
سلام
به نظر من با خواندن این اشعار به نگاه تازهای به شعر خواهید رسید.
https://www.iranketab.ir/book/75907-ali-moallem-damghani
Forwarded from رضا موسوی طبری (رضا موسوی طبری)
🔸احتراز از تشبّه به یهود؟
ظاهراً کمیسیون اجتماعی مجلس بالاخره تعطیلی شنبه در عوض پنجشنبه را مقرون به صواب تشخیص داد. لذا رغم همۀ اختلاف نظرها، در صورت تصویب در صحن علنی مجلس و شورای نگهبان، این طرح به زودی اجرا خواهد شد.
عمدۀ مخالفتها ناظر به اجتناب از تشبّه به یهود است. آقایان میگویند چون یهودیها شنبه تعطیلاند ما نباید باشیم. میگویند مسأله تمدنی و فرهنگی است. در مقابل، موافقان اعلام نگرانی میکنند که با تعطیلی پنجشنبه چهار روز در هفته از ارتباط با دنیا محروم میشویم چرا که غالب کشورها شنبه و یکشنبه تعطیلاند و ما پنجشنبه و جمعه. تنها سه روز مفید جهت ارتباط با سایر کشورها میماند که برای اقتصاد ما زیانبار است.
این در حالی است که تقریبا تمام ممالک مسیحی و مسلمان هم شنبه را تعطیل کردهاند و مقصود موافقان طرح هماهنگی با قاطبۀ دول دنیاست نه آن کشور نصفه-نیمه که گاه بیم یا امیدِ زوالش میرود. اگرچه بدیهی است که تعطیلی یک روز در هفته آن هم شنبه ریشه در آیین یهود دارد و روایتی توراتی از آفرینش است.
بدان که ایام هفته که او را ایام الاسابیع خوانند عادت اهل شام و اهل مغرب بوده است که پیغامبران (ص) خبر دادند از اسبوع اول که عالم در او موجود شد و اندر توریت این معنی مذکور است. (گیهانشناخت، ص ۱۸۵)
کدام معنی؟ اینکه بنا بر روایت تورات در سِفر پیدایش خداوند عالم را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد. در قرآن هم عبارتی مشابه دیده میشود: خلق السموات والارض فی ستة ایام (آیۀ ۳ سورۀ یونس) الّا اینکه از منظر اسلام خستگی و از پی آن نیاز به استراحت در خدا راه ندارد.
حالا چطور روز هفتم میشود شنبه؟ بخوانیم:
و عرب چون این سخن از جهودان میشنیدند در میان ایشان نیز عام شد و نام ایام هفته این است: یوم الاحد، الاثنین، الثلاثا، الاربعا، الخمیس، الجمعه، السّبت. (همان)
پس شنبه آخر هفته بوده است نه اوّل آن. چنانکه ابوریحان بیرونی هم در کتاب التفهیم مینویسد:
"چون روز یکشنبه اول روزهای هفته است از نخستین ساعات او آغاز کردند" (التفهیم، ص ۳۶۲)
در مأثورات ائمه (ع) هم (مثلا در مفاتیح الجنان، ملحقات صحیفۀ سجادیه) دیده شده که دعاهای هفته را از یکشنبه آغاز میکردند.
شاعران فارسی زبان ما نیز (مثل مسعود سعد و فضولی و دیگران) که دستور روزهای هفته را به نظم کشیدهاند از یکشنبه شروع و به شنبه ختم کردهاند.
لابد خواهید گفت این دلیل نمیشود که شنبه تعطیل باشد.
عرض میکنیم بله، اما توجه داشته باشید که به یک اعتبار در گذشته جمعه هم تعطیل نبوده است. تعریف ما از تعطیلی امروز به کلی متفاوت است با گذشته.
مشهور است که پیامبر فرمود: "سَیِّدُ الایّام یَوم الجُمعَه" و برای این روز مناسکی در نظر گرفت که اهمّ آن گردهمایی مسلمانان است. در آیین یهود نیز برای شنبه (همان سبت یا شبّات) احکامی هست که به این قوم میگوید در این روز آشپزی، شستشو، شکار، آتشافروختن، نمک زدن به گوشت و... حرام است و یک یهودی معتقد از انجام این اعمال پرهیز میکند. در حالی که ما ایرانیان در روزهای تعطیل به احتمال قوی همۀ این کارها را صورت میدهیم و تعطیلی برای ما صرفاً به معنی انجام همین اعمال است.
مع هذا اگر به هر قیمتی بناست تشبّه به یهود صورت نبندد بهتر است همواره محاسن خود را بتراشیم و اَشکالی از دعا و تلاوت قرآن هم نداشته باشیم و کودکان خود را ختنه نکنیم و... چرا که منشأ همۀ اینها آیین یهود است.
نیاز به یادآوری نیست که چه مقدار از قرآن با عبارات و مفاهیم تورات مشترک است.
کاش کسی به این بزرگواران ماجرای صفیه همسر پیامبر را بگوید که وقتی از طعن دیگرهمسران پیامبر نسبت به خود غمگین بود و نزد ایشان از آنها به سبب فخرفروشیشان گله کرد، پیامبر به او گفت: به آنها بگو پدر من هارون و عمویم موسی بن عمران است.
کاش کسی به آنها نهیب بزند که اگر میخواهید مثل بعضی یهودیان نباشید (نوشتم "بعضی" تا حساب یهودیان شریف و پاکدل و آزاده را جدا کنم) عوض این ادا و اطوارها خانه و کاشانۀ دیگران را مصادره نکنید. بیجهت شهروندان ایرانی را در کشور خودشان در خیابان بازداشت نکنید. با دروغ و دغل مردم داخل و خارج را فریب ندهید. خود را قوم برگزیده و محبوب خدا تصور نفرمایید. اینهاست که قبیح است و باید از آن اجتناب کرد وگرنه تعطیلی شنبه کراهتی ندارد که هیچ، به حال ملک و ملت مفید و بالتبع عملی خداپسندانه است.
ضمناً مگر شما نمیگفتید با یهودیت عداوت نداریم و مشکل ما با صهیونیسم است؟ خب، این فرصت و بهانهای است تا صداقت خود را در این موضوع به همه نشان دهید. ممالک اسلامی هم که شنبه را تعطیل کردهاند. خود را به دست خویش کسی حبس میکند؟
البته اگر مراودهای با جهان ندارید همان بهتر که درک کودکان را از این مصراع صائب و موارد مشابه در تاریخ مختل نسازید:
فکر شنبه تلخ دارد جمعۀ اطفال را
https://t.me/rezamousavitabari
ظاهراً کمیسیون اجتماعی مجلس بالاخره تعطیلی شنبه در عوض پنجشنبه را مقرون به صواب تشخیص داد. لذا رغم همۀ اختلاف نظرها، در صورت تصویب در صحن علنی مجلس و شورای نگهبان، این طرح به زودی اجرا خواهد شد.
عمدۀ مخالفتها ناظر به اجتناب از تشبّه به یهود است. آقایان میگویند چون یهودیها شنبه تعطیلاند ما نباید باشیم. میگویند مسأله تمدنی و فرهنگی است. در مقابل، موافقان اعلام نگرانی میکنند که با تعطیلی پنجشنبه چهار روز در هفته از ارتباط با دنیا محروم میشویم چرا که غالب کشورها شنبه و یکشنبه تعطیلاند و ما پنجشنبه و جمعه. تنها سه روز مفید جهت ارتباط با سایر کشورها میماند که برای اقتصاد ما زیانبار است.
این در حالی است که تقریبا تمام ممالک مسیحی و مسلمان هم شنبه را تعطیل کردهاند و مقصود موافقان طرح هماهنگی با قاطبۀ دول دنیاست نه آن کشور نصفه-نیمه که گاه بیم یا امیدِ زوالش میرود. اگرچه بدیهی است که تعطیلی یک روز در هفته آن هم شنبه ریشه در آیین یهود دارد و روایتی توراتی از آفرینش است.
بدان که ایام هفته که او را ایام الاسابیع خوانند عادت اهل شام و اهل مغرب بوده است که پیغامبران (ص) خبر دادند از اسبوع اول که عالم در او موجود شد و اندر توریت این معنی مذکور است. (گیهانشناخت، ص ۱۸۵)
کدام معنی؟ اینکه بنا بر روایت تورات در سِفر پیدایش خداوند عالم را در شش روز آفرید و روز هفتم استراحت کرد. در قرآن هم عبارتی مشابه دیده میشود: خلق السموات والارض فی ستة ایام (آیۀ ۳ سورۀ یونس) الّا اینکه از منظر اسلام خستگی و از پی آن نیاز به استراحت در خدا راه ندارد.
حالا چطور روز هفتم میشود شنبه؟ بخوانیم:
و عرب چون این سخن از جهودان میشنیدند در میان ایشان نیز عام شد و نام ایام هفته این است: یوم الاحد، الاثنین، الثلاثا، الاربعا، الخمیس، الجمعه، السّبت. (همان)
پس شنبه آخر هفته بوده است نه اوّل آن. چنانکه ابوریحان بیرونی هم در کتاب التفهیم مینویسد:
"چون روز یکشنبه اول روزهای هفته است از نخستین ساعات او آغاز کردند" (التفهیم، ص ۳۶۲)
در مأثورات ائمه (ع) هم (مثلا در مفاتیح الجنان، ملحقات صحیفۀ سجادیه) دیده شده که دعاهای هفته را از یکشنبه آغاز میکردند.
شاعران فارسی زبان ما نیز (مثل مسعود سعد و فضولی و دیگران) که دستور روزهای هفته را به نظم کشیدهاند از یکشنبه شروع و به شنبه ختم کردهاند.
لابد خواهید گفت این دلیل نمیشود که شنبه تعطیل باشد.
عرض میکنیم بله، اما توجه داشته باشید که به یک اعتبار در گذشته جمعه هم تعطیل نبوده است. تعریف ما از تعطیلی امروز به کلی متفاوت است با گذشته.
مشهور است که پیامبر فرمود: "سَیِّدُ الایّام یَوم الجُمعَه" و برای این روز مناسکی در نظر گرفت که اهمّ آن گردهمایی مسلمانان است. در آیین یهود نیز برای شنبه (همان سبت یا شبّات) احکامی هست که به این قوم میگوید در این روز آشپزی، شستشو، شکار، آتشافروختن، نمک زدن به گوشت و... حرام است و یک یهودی معتقد از انجام این اعمال پرهیز میکند. در حالی که ما ایرانیان در روزهای تعطیل به احتمال قوی همۀ این کارها را صورت میدهیم و تعطیلی برای ما صرفاً به معنی انجام همین اعمال است.
مع هذا اگر به هر قیمتی بناست تشبّه به یهود صورت نبندد بهتر است همواره محاسن خود را بتراشیم و اَشکالی از دعا و تلاوت قرآن هم نداشته باشیم و کودکان خود را ختنه نکنیم و... چرا که منشأ همۀ اینها آیین یهود است.
نیاز به یادآوری نیست که چه مقدار از قرآن با عبارات و مفاهیم تورات مشترک است.
کاش کسی به این بزرگواران ماجرای صفیه همسر پیامبر را بگوید که وقتی از طعن دیگرهمسران پیامبر نسبت به خود غمگین بود و نزد ایشان از آنها به سبب فخرفروشیشان گله کرد، پیامبر به او گفت: به آنها بگو پدر من هارون و عمویم موسی بن عمران است.
کاش کسی به آنها نهیب بزند که اگر میخواهید مثل بعضی یهودیان نباشید (نوشتم "بعضی" تا حساب یهودیان شریف و پاکدل و آزاده را جدا کنم) عوض این ادا و اطوارها خانه و کاشانۀ دیگران را مصادره نکنید. بیجهت شهروندان ایرانی را در کشور خودشان در خیابان بازداشت نکنید. با دروغ و دغل مردم داخل و خارج را فریب ندهید. خود را قوم برگزیده و محبوب خدا تصور نفرمایید. اینهاست که قبیح است و باید از آن اجتناب کرد وگرنه تعطیلی شنبه کراهتی ندارد که هیچ، به حال ملک و ملت مفید و بالتبع عملی خداپسندانه است.
ضمناً مگر شما نمیگفتید با یهودیت عداوت نداریم و مشکل ما با صهیونیسم است؟ خب، این فرصت و بهانهای است تا صداقت خود را در این موضوع به همه نشان دهید. ممالک اسلامی هم که شنبه را تعطیل کردهاند. خود را به دست خویش کسی حبس میکند؟
البته اگر مراودهای با جهان ندارید همان بهتر که درک کودکان را از این مصراع صائب و موارد مشابه در تاریخ مختل نسازید:
فکر شنبه تلخ دارد جمعۀ اطفال را
https://t.me/rezamousavitabari
Telegram
رضا موسوی طبری
پارههایی از مکتوبات و منشورات نگارنده در ادب و تاریخ و سیاست
@mousavitabari
@mousavitabari
این روزها بحث انتشار عکس کتابخانه رهبری پربسامد شده.
به گمان من ارتباط رأس حاکمیت با متفکران کلاننگر (که گاهی فیلسوف خوانده میشوند) بسیار مهم است.
متفکرانی که به دور از غوغای آمار و گزارشهای رسمی، جهتگیری کلی فعلی و بایسته کشور را رصد کنند.
در این بین از مهمترین افرادی که میشناسم استاد رضا داوری اردکانی است که گویا جای کتابهایش در این بین خالی است.
این انتقاد من به رهبری شامل معرفی کتابهای ایشان هم میشود که اغلب در قالب تقریظ منتشر میشود.
نشانی عکس مذکور :
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/56302/B/14030220_0156302.jpg
به گمان من ارتباط رأس حاکمیت با متفکران کلاننگر (که گاهی فیلسوف خوانده میشوند) بسیار مهم است.
متفکرانی که به دور از غوغای آمار و گزارشهای رسمی، جهتگیری کلی فعلی و بایسته کشور را رصد کنند.
در این بین از مهمترین افرادی که میشناسم استاد رضا داوری اردکانی است که گویا جای کتابهایش در این بین خالی است.
این انتقاد من به رهبری شامل معرفی کتابهای ایشان هم میشود که اغلب در قالب تقریظ منتشر میشود.
نشانی عکس مذکور :
https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/56302/B/14030220_0156302.jpg
سلام
داخل سلمانی نشسته ام.
حدود ساعت ١٣:٣٠ وارد شدم و سلمانی گفت چه بموقع آمدید،
من باید ساعت ١۴ بروم ناهار.
این مشتری را (که کودکی ۸ ساله است) راه بیندارم تا ساعت ١۴ کار شما هم تمام میشود و میروم ناهار.
(منظورش این بود که برخی بیشعور اند و دیروقت میآیند برای اصلاح سر)
الان ساعت ١۴:٠٢ دقیقه است و هنوز دارد به سر آن کودک میرسد.
کار من کی تمام شود خدا میداند.
با تعلل خودش مرا هم جزو بیشعوران قرار داد. 😩😁
داخل سلمانی نشسته ام.
حدود ساعت ١٣:٣٠ وارد شدم و سلمانی گفت چه بموقع آمدید،
من باید ساعت ١۴ بروم ناهار.
این مشتری را (که کودکی ۸ ساله است) راه بیندارم تا ساعت ١۴ کار شما هم تمام میشود و میروم ناهار.
(منظورش این بود که برخی بیشعور اند و دیروقت میآیند برای اصلاح سر)
الان ساعت ١۴:٠٢ دقیقه است و هنوز دارد به سر آن کودک میرسد.
کار من کی تمام شود خدا میداند.
با تعلل خودش مرا هم جزو بیشعوران قرار داد. 😩😁
به نام خداوند جان و خرد
یادداشتی کوتاه دربارۀ معنای نمس (νόμος) در یونان باستان
منبع:
A History of the nomos empsychos idea (Dissertation submitted in partial fulfilment of the requirements for the degree of Doctor of Philosophy). Ákos Tussay. Pázmány Péter Catholic University. Budapest. 2022, p. 26-27:
اولین استفاده ثبت شده از νόμος در اعمال و ایام هسیُد (مصاریع 276-280) رخ میدهد، جایی که میگوید:
τόνδε γὰρ ἀνθρώποισι νόμον διέταξε Κρονίων
ἰχθύσι μὲν καὶ θηρσὶ καὶ οἰωνοῖς πετεηνοῖς
ἐσθέμεν ἀλλήλους, ἐπεὶ οὐ δίκη ἐστὶ μετ᾽ αὐτοῖς·
ἀνθρώποισι δ᾽ ἔδωκε δίκην, ἣ πολλὸν ἀρίστη
γίγνεται·
«زیرا پسر کرُنُس برای آدمیان این قانون [یعنی گوش دادن به عدالت و فراموش کردن خشونت به کلی] را مقرر کرده است
حالآنکه ماهیان، ددان و مرغان بالدار
یکدیگر را میبلعند، زیرا در میان آنها عدالت نیست.
اما او عدالت را برای آدمیان قائل شد که اکثراً اشرف اند.(1)
در اینجا، νόμος دقیقاً معنای ابتدایی دادهشده در بالا را دارد: «نظم زندگی، شیوهای از زندگی که زئوس به انسانها داده است»(2) استوالد در رسالۀ خطشکنانۀ خود به طور کاملاً متقاعدکنندهای نشان میدهد که ویژگی تعیینکننده کاربردهای اولیۀ نُمُس این است که بدون استثنا، «عملکردهای عرفی» را توصیف میکند که «بی چونوچرا اکثر افراد جامعهای که در آن وجود دارند آنها را معتبر و صحیح تلقی کردهاند».(3) با این حال، از نیمۀ دوم قرن پنجم، اعتبار برخی باورهای مرسوم دربارۀ واقعیت مخدوش شده و درنهایت رد میشود. متفکران، مانند دمکریتُس، شروع به تمایز قاطع بین آنچه عموماً بدان باور دارند هرچند غلط و آنچه درواقع درست است، قائل شدند:
νόμῳ γλυκύ, νόμῳ πικπόν, νόμῳ θερμόν, νόμῳ ψυχρόν, νόμῳ χροιή, ἐτεῇ δέ ἄτομα καὶ κενόν
«طبق نُمُس [یا نُمُساً]، شیرین، تلخ، گرم، سرد، رنگ (وجود دارند)، اما درحقیقت [تنها] اتم و خلأ (وجود دارد)».(4)
متن کاملتر در
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post/311
یادداشتی کوتاه دربارۀ معنای نمس (νόμος) در یونان باستان
منبع:
A History of the nomos empsychos idea (Dissertation submitted in partial fulfilment of the requirements for the degree of Doctor of Philosophy). Ákos Tussay. Pázmány Péter Catholic University. Budapest. 2022, p. 26-27:
اولین استفاده ثبت شده از νόμος در اعمال و ایام هسیُد (مصاریع 276-280) رخ میدهد، جایی که میگوید:
τόνδε γὰρ ἀνθρώποισι νόμον διέταξε Κρονίων
ἰχθύσι μὲν καὶ θηρσὶ καὶ οἰωνοῖς πετεηνοῖς
ἐσθέμεν ἀλλήλους, ἐπεὶ οὐ δίκη ἐστὶ μετ᾽ αὐτοῖς·
ἀνθρώποισι δ᾽ ἔδωκε δίκην, ἣ πολλὸν ἀρίστη
γίγνεται·
«زیرا پسر کرُنُس برای آدمیان این قانون [یعنی گوش دادن به عدالت و فراموش کردن خشونت به کلی] را مقرر کرده است
حالآنکه ماهیان، ددان و مرغان بالدار
یکدیگر را میبلعند، زیرا در میان آنها عدالت نیست.
اما او عدالت را برای آدمیان قائل شد که اکثراً اشرف اند.(1)
در اینجا، νόμος دقیقاً معنای ابتدایی دادهشده در بالا را دارد: «نظم زندگی، شیوهای از زندگی که زئوس به انسانها داده است»(2) استوالد در رسالۀ خطشکنانۀ خود به طور کاملاً متقاعدکنندهای نشان میدهد که ویژگی تعیینکننده کاربردهای اولیۀ نُمُس این است که بدون استثنا، «عملکردهای عرفی» را توصیف میکند که «بی چونوچرا اکثر افراد جامعهای که در آن وجود دارند آنها را معتبر و صحیح تلقی کردهاند».(3) با این حال، از نیمۀ دوم قرن پنجم، اعتبار برخی باورهای مرسوم دربارۀ واقعیت مخدوش شده و درنهایت رد میشود. متفکران، مانند دمکریتُس، شروع به تمایز قاطع بین آنچه عموماً بدان باور دارند هرچند غلط و آنچه درواقع درست است، قائل شدند:
νόμῳ γλυκύ, νόμῳ πικπόν, νόμῳ θερμόν, νόμῳ ψυχρόν, νόμῳ χροιή, ἐτεῇ δέ ἄτομα καὶ κενόν
«طبق نُمُس [یا نُمُساً]، شیرین، تلخ، گرم، سرد، رنگ (وجود دارند)، اما درحقیقت [تنها] اتم و خلأ (وجود دارد)».(4)
متن کاملتر در
http://denkenserfahrung.blogfa.com/post/311
Blogfa
یادداشتی کوتاه دربارۀ معنای نمس (νόμος) در یونان باستان
یادداشتی کوتاه دربارۀ معنای نمس (νόμος) در یونان باستان - پرسیدن، پارسایی اندیشیدن است. (مارتین هیدگر)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از نماهنگ خاطرهانگیز «روسیه اومدیم»
بخشی از گفتوگو با محمد بحرانی
بخش عمده این کار با نام جناب خان و محمد بحرانی مورد توجه مردم قرار گرفته و مدام نام بنده بر سر زبانهاست. دوست دارم با تاکید بگویم که ایده [فکر] و کار اولیه برای [از] امیر سلطان احمدی است. به همین ترتیب واقعا تمایل دارم اگر این کار مورد توجه قرار گرفته درباره تمام سازندگان حرف زده شود و فقط به نام من تمام نشود. سعید کریمی بخش تهران را کارگردانی کرد. احسان عبدیپور که یک کارگردان شناخته شده است هم به ما حال داد. کیوان کیارس به عنوان آهنگساز و محسن شریفیان نوازنده نیانبان نیز زحمات زیادی کشیدند.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?Src=Main&News_Id=134802
بخشی از گفتوگو با محمد بحرانی
بخش عمده این کار با نام جناب خان و محمد بحرانی مورد توجه مردم قرار گرفته و مدام نام بنده بر سر زبانهاست. دوست دارم با تاکید بگویم که ایده [فکر] و کار اولیه برای [از] امیر سلطان احمدی است. به همین ترتیب واقعا تمایل دارم اگر این کار مورد توجه قرار گرفته درباره تمام سازندگان حرف زده شود و فقط به نام من تمام نشود. سعید کریمی بخش تهران را کارگردانی کرد. احسان عبدیپور که یک کارگردان شناخته شده است هم به ما حال داد. کیوان کیارس به عنوان آهنگساز و محسن شریفیان نوازنده نیانبان نیز زحمات زیادی کشیدند.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?Src=Main&News_Id=134802