دلواژه ها
1.1K subscribers
10.2K photos
4.02K videos
251 files
2.04K links
در نام من برای تو چیست ای رفیق؟
در روزگار غصه اما در خاموشی ات
غمناک نجوا کن نامم را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که تو در آن زنده ای...

@Maryamakbari11
Download Telegram
.
‍ ‍ از چشمت افتادم !
ملالی نیست...
موجواره حلقه می‌بندم
- در خاطر ِ باکره‌ی نیلوفر.
جایی که عشق پا می‌گیرد
با رقص ِ درناها
به ساز ِ کوک شده از کوچ
- در سایه‌ی سکوت مرداب.....

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
حالا که  آفتاب را
خیالی نیست
- از ترک خوردن کرت‌ها !
بارانی‌ات را بپوش
می‌خواهم کمی با من ِابری‌ام قدم بزنی
تا شانه به شانه‌ی تو
تب ِتنهایی‌ام را
به هوای بیرون زدن از صدف دلتنگی
تبخیر کنم !
چه دیدی ؟!
شاید ؛ اندکی چکیدم
بر دفتری که تفته از سال‌ها
- می‌نوشد از آبشخور ِ سرابی
که از به وهم آمدن ِگم‌شدگان
بر دو راهه‌ی تردید
تا هنوز پا پس نمی‌کشد....

حالا که ابرئ نزول ِسرب و ستاره‌ی سرخم
عینک آفتابی‌ات را بردار
ای ماه ِغمگین
می‌خواهم چشمی با بهت‌زده‌ی در من
خیره به زخم‌های شوره بسته‌ی زمین شوی
چه‌قدر خون قی می‌کند حنجره‌ی غروب !
باقی بماند وُ بدون شرح
- تا دیگر صبح
که در کرانه‌ای کف‌نوش رج زدیم.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
چند کوچه
چند خیابان
چند شهر
چند واحه حتا
هماره چند قدم از خودم جلوتر بودم
این که خودم را ندیدم
این که خودم را نمی‌بینم !
...و اکنون ِخسته‌ بودنم را
بر گریوه‌ی اندوه
بر سریر ِسنگ ِبامن سنگین می‌نشینم.
باشد سایه‌ای از دیروزم
- بیفتد به پای از نفس افتاده‌ی در من
که تا هیچ هنگام خودش را ندید
...و چند گامی جلوتر....
چه اگر خسته‌ای از پا نشسته
امّا ؛ هرگز به عقب بر نمی‌گردم
...و تا تو آمدن
- مرور می‌کنم خاطراتی را
که سطری دفتر
که مصرعی شعر نشد....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.

سیزده روزِ رفته از بهار را
در بسترِ سکوت آرمیدم،
که مگر بشنوم
از عطرِ لحظه ها
شمیمِ نفس‌های ترا
گویا، مرا ب آرزوهای محال گره زدند...


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
After Words
Camel
شبیه ِشاعر ِدر من
جنس ِدوست داشتنم
آن‌قدر ساده‌ست
که سایه‌ی تبسّم ِ چشم‌هایت
کوچه به کوچه
مرا می‌پیچاند !
ای تو - پیچک رویای دقیقه‌های تا به اکنونم....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
Audio
🎼🕊

🔻اردیبهشت عاشقی ...


🖋#گویا_فیروزکوهی

🎙صدا و میکس :
#بانونجوا



#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.

" دوستت دارم " را
- چه معنا مگر ؟!
که دلم را
سطر سطر بارانی
پاورقئ چشم‌هایش دارد....


#گویا_فیروزکوهی


#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
مو برداشته‌ست
- صبر ِاستخوانی ِدقیقه‌ها !
همین دغدغه‌ی نفس‌گیراز بی‌عبوری
- شاعر را
به اتراقگاه ِنامطمئن....

گیرم که گذشتم
از شکسته‌گی‌های دیروز
که پلک‌ها همه خیس !
...و گذرها‌ خالی از ردّ ِرفتن....

حالا تا چه هنگام در خود
به تلواسه بنشینم
که عصای آبنوسی ِعصر
مگر افاقه کند
- پرسه‌های در خیال‌ام را....

کاش یک پنجره حوصله‌ام کند
قاصدک خسته
که بی‌صدایی ِباغ را
پر در باور باد می‌ریزد....

مو بر داشته‌ست
قلم دستان لرزانم !
چه تفاوت که اگر تو
- سطری از دلتنگی‌هایم را
بنویسی بانو.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
حالا که سهم من از دریا
یک جرعه تبسّم از لب ِماه
به چشم ِ ماهی نیست !
بهل بخشکد
- بخت ِبه تور نیآمده‌ی دل به طوفان‌زده.....

حالا که سهم من..
چه موج ِناب‌ام از رسوب کرده ساحل ِخیال
به باور ِ " باد ِشرطه ".....

شکسته‌های دلم را
بلم ِماکیان مهاجر دارم
که خسته‌های در مرا
حتا قدر ِپلک زدنی بیآرام‌اند !
به لحظه‌های مَد زدگي ماه در محاق موج...‌‌

کاش !
از تو با دلِ به دریا زده‌ام
- کور سو فانوسی
که یقین آورم سهم من از تقدیر....‌‌


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
سال‌هاست
چون روح ِآواز‌خوانی
شامگاهان ِتا به صبح را
پرسه می‌زنم
- در خود ِخاموش‌ام......

...و دفتر به دفتر
می‌سوزم در برزخِ سکوتی
که تو را لب می‌گزد....‌

سر در گم‌ام
نمی‌دانم !
تا کدام سمت ِغربت هر دقیقه‌هایم
از تو سفری ؟!

...و این‌گونه دچار آمدن
- در ایستگاه ِسنگی ِخیال
شگفت‌ام دارد
سوت می‌کشد سرم
ریل می‌کشد نگاهم
چشم به راهم خواهد آن ِاز تو که در من
چمدانش را بسته‌ست
به وزن عشق
از سپید و سیاه سروده‌هایم !
که مگر
- هم‌کوپه‌ی پندار ِتا رسیدن‌ام
به آرام‌جای نخست عاشقی‌.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
درنگ می‌کنم
- عبور را....

چه‌قدر دو راهه
که در چشم‌هایم سبز می‌شود !
نمی‌مانم
تا خستگی‌ام محاط رقص بادها در آید.
چه اگر آسمان سربی
می‌گذرم از باریکه راهی
که رُسته‌های‌اش
- عطر ردّ ِنی‌زن پیر را می‌پراکند....

درنگ می‌کنم لحظه‌ها را
نفس می‌گیرم از هوای حال تا حوالی ِرسیدن .
...و غروب که از پل انتظارم
به رود خسته‌تر می‌نگرد.
چه گاه درنگ دیگر مرا
که از افق تماشا
گوش به آواز هجرت پرنده‌‌ای دارم.
که پر در ابر می‌شوید.‌...

شاید تا دو راهه‌ای دیگر
چند نفس اتراق در خاطر تو کردم
ای تمامت ِآرامش‌ام.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
Falling to Pieces
@ghalbsoraty60
واژه به واژه
تو را می‌شنوم
- از هزار توی ذهن‌ام....

چونان از پشت ِپلک‌های بسته
بی‌شبه وُ شبیه‌تر
به تصویری بر آمده‌ی تصوّر
از هزار توی خیال‌‌‌‌‌‌...‌.

حالا تو هر کجای این جهان
- پنهان !
فرقی به حال عاشق‌ ِدر من ندارد.‌‌‌‌‌‌‌‌‌...


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
هوای تو کردم
که در بی حوالئ دقیقه های اکنون..‌
در خود تنهایم پرسه می زنم...
کاش !
سایه ای از نگاه ِدیروزهای دورت...
از خیالِ به بهت نشسته ام بگذرد...


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
زنگ می‌زنم
هیچ‌کس ؛ حتا تو
- کس ِبی‌تفاوت
که در چند قدمی من
گوشی را بر نمی‌دارد...‌
زنگ می‌زنم
...و دل ِزنگ زده‌ات
که گوش به زنگ نیست....
تمام لحظه‌های تو
عبور می‌کند از سیم‌ها
سیاه می‌شوم
سرخ می‌شوی
می‌شکفی
زرد می‌شوم
...و کسی آن سوی سیم‌ها
سیاه‌مست‌تر از من
با تو می‌خواند :
با تو می‌رقصد.....
تا تناول قرص‌هایم
گیج می‌زنم
نبض شعرهایم را می‌گیرم
چه قدر قافیه باخته‌ست
...و چند هجا بیشتر
سر‌انگشتانم را می‌شکند.
کاش ! در بی‌وزني زمان
احساس می‌شدم.
مثل ِواژه‌های دور از ذهن
در بیتی مهندسی ناشده
فرم هندسه‌ی عاشقم تو را
که به حساب نمی‌آید......
زنگ زدنم
تا هنوز تو را به خود نیآورد
زنگ می‌زنم
...و تو به خود نمی‌آیی
مثل دلت که در شرجی‌ترین زمان
زنگ زده‌است.
مثل ِآینه‌ای زنگار بسته
که مرا پشت بخار حجیم آمده
- گم کرده باشد.
...و من لحظه‌هایی معطلِ اصلاح ِصورتم
مانده باشم !
..و قبول کنم
- کمی از ته ریش‌ام
به چشم دوربین ِپیش ِرو بیآید....

می‌گذرم !
...و پل ِاز تو عبور کردنم
که زنگ زده‌است.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.

شب - ایوان دنج شاعری‌ست
که رویاهایش را
پاورقی روز دارد.‌.‌‌‌‌‌...

پنجره می‌گشایم
تا بچینم واژه واژه از شب‌بو‌ها
که مگر از عطر آرایه
عاشقانه‌هایی به دفتر....

می‌نشینم به وعده‌ی ماه
پای درخت گیلاس
که از زمزمه‌های شبانه‌ام می‌نوشد
آن هنگام
که لب از راز معاشقه می‌بندم
...و تنها تن می‌دهم به عریانی تماشا
در بسترگاه خیال.....

تا ذهن پیچیده‌ی تاک سبز شده
فراموشي مستی‌ام نسازد !
از طعم رسیده‌ی سرخ گیلاس
در کرت باغچه‌ی کوچک
پر می‌شوید
- پرنده‌ای به لبخوانی ِبا پروانه.....

شب از آنِ شاعری‌ست
که به عشق‌بازي با کلمات عادت دارد.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
رسیدم
به نقطه‌ای که کور !
نقب در دقیقه‌ها زدم
چشم‌های تو بود
دستی که از دور
- فانوس بر صحاری شب آویخت....

برگشتم از به خود آمدن
که انکار بن‌بست‌های جهان
به باور زمان کنم
...و به تماشا بگذارم
- گستره‌ی خیال‌ام را......


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
" در من آن پرنده‌ی با تو...


با تو ؛ پرنده‌ای
که زبان باران را
یک پنجره در من ترجمه دارد.
که صبح
- دیگر با من آشتی نمی‌کند !!!....

پرده کشیدم
تا خاک گلدان را عوض کنم.
...و عکس غبار گرفته‌ام را
- از قاب !
که شور نزند چشم‌هایم از بی‌طلوعی....

نگاه می‌برم
- به ایوان رو به عریانی ِفصل
مشتی واژه می‌پاشم از دفتر ذهن
برای پرنده‌ی با تو
شاید !
- ترنم شاعر در مرا
که فرآموش صبح وُ آفتاب آمده‌ست ؛
به ترجمه با آبی چشم‌هایت بنشیند.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
خیال‌ِ هر نیمه شبم
تا تو می‌آید
تا مگر پُر کند
دفتری آغوش تنهایی‌ات را.‌‌‌....

دست در دست ِبه خود آمدنم
بر می‌گردم رو به رویای پرندوش‌
که نیلوفری
- رنگ پیراهنی کنده از بند ِتن وُ تند باد
فراز آمده از سریر موج و مرداب
پهلو گرفته‌ی ساحل گم
جایی که باران در دهان نیل می‌خشکد...

شب که از نیمه‌ بگذرد
بیرون می‌زنم از خود ِ تاریکم
با شکسته‌های چراغی
که خش می‌کشد
- ردّ ِپا برهنه کودکی‌ام را.....

چه هراسم دیگر
وقتی تو بر ایوان انتظاری‌
روشن ایستاده باشی !
گیرم که هِرّه‌ی بام همسایه هُرّی بریزد
مگر کسی دیده یا شنیده
که از سوت قطاری کوه زهره‌ترک شده باشد.
چه رسد به کوه‌کن در من
که نقش‌بند تو از کودکی‌ست.....‌

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
تا چه‌ حد این چشم‌ها
- که کور ؟!
تا چه وقت این گو‌ش‌ها
- که کر ؟!
تا چه‌قدر این زبان‌ها
- که لال ؟!
حالا مونالیزا
" لبخند ژوکوند‌ت " را بزن !
که قاب‌ها و دیوارها
خوب فهمیدند
- چه‌ اندازه تابلو شده‌ایم........


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
خدا از نگاهت بشنود.!
که دهانی پر شوم
- از آواز عاشقانه...
وقتی ؛
چشم در چشم
تلاقی می کنم با تو
مسافر ِ ایستگاه ِ پر از
- ازدحام ِ تنهایی....

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.