دلواژه ها
1.25K subscribers
10.8K photos
4.24K videos
245 files
2.22K links
در نام من برای تو چیست ای رفیق؟
در روزگار غصه اما در خاموشی ات
غمناک نجوا کن نامم را
و بدان که از تو یادی هست
و بدان که در دنیا قلبی هست
قلبی که تو در آن زنده ای...

@Maryamakbari11
Download Telegram
.
رسیدم
به نقطه‌ای که کور !
نقب در دقیقه‌ها زدم
چشم‌های تو بود
دستی که از دور
- فانوس بر صحاری شب آویخت....

برگشتم از به خود آمدن
که انکار بن‌بست‌های جهان
به باور زمان کنم
...و به تماشا بگذارم
- گستره‌ی خیال‌ام را......


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
" در من آن پرنده‌ی با تو...


با تو ؛ پرنده‌ای
که زبان باران را
یک پنجره در من ترجمه دارد.
که صبح
- دیگر با من آشتی نمی‌کند !!!....

پرده کشیدم
تا خاک گلدان را عوض کنم.
...و عکس غبار گرفته‌ام را
- از قاب !
که شور نزند چشم‌هایم از بی‌طلوعی....

نگاه می‌برم
- به ایوان رو به عریانی ِفصل
مشتی واژه می‌پاشم از دفتر ذهن
برای پرنده‌ی با تو
شاید !
- ترنم شاعر در مرا
که فرآموش صبح وُ آفتاب آمده‌ست ؛
به ترجمه با آبی چشم‌هایت بنشیند.....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
خیال‌ِ هر نیمه شبم
تا تو می‌آید
تا مگر پُر کند
دفتری آغوش تنهایی‌ات را.‌‌‌....

دست در دست ِبه خود آمدنم
بر می‌گردم رو به رویای پرندوش‌
که نیلوفری
- رنگ پیراهنی کنده از بند ِتن وُ تند باد
فراز آمده از سریر موج و مرداب
پهلو گرفته‌ی ساحل گم
جایی که باران در دهان نیل می‌خشکد...

شب که از نیمه‌ بگذرد
بیرون می‌زنم از خود ِ تاریکم
با شکسته‌های چراغی
که خش می‌کشد
- ردّ ِپا برهنه کودکی‌ام را.....

چه هراسم دیگر
وقتی تو بر ایوان انتظاری‌
روشن ایستاده باشی !
گیرم که هِرّه‌ی بام همسایه هُرّی بریزد
مگر کسی دیده یا شنیده
که از سوت قطاری کوه زهره‌ترک شده باشد.
چه رسد به کوه‌کن در من
که نقش‌بند تو از کودکی‌ست.....‌

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
تا چه‌ حد این چشم‌ها
- که کور ؟!
تا چه وقت این گو‌ش‌ها
- که کر ؟!
تا چه‌قدر این زبان‌ها
- که لال ؟!
حالا مونالیزا
" لبخند ژوکوند‌ت " را بزن !
که قاب‌ها و دیوارها
خوب فهمیدند
- چه‌ اندازه تابلو شده‌ایم........


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
خدا از نگاهت بشنود.!
که دهانی پر شوم
- از آواز عاشقانه...
وقتی ؛
چشم در چشم
تلاقی می کنم با تو
مسافر ِ ایستگاه ِ پر از
- ازدحام ِ تنهایی....

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
عاشق که نباشی
ته می‌کشی
با آخرین سیگار
به غروب خاکستری فصل
که کام باغ را تلخ دارد.....

عاشق که نباشی
به آخر می‌رسی
تا کوچه‌ای به بن‌بست تاریک
تا راهکوره‌ای باریک
- دچار آمده‌ی صخره‌ای بی‌آبشار.....

عاشق که نباشی
رسوب می‌کنی
به ثقل بودنی بی‌هوده
تا چه‌ از تو ؟!
بعید هاله‌ای از ماه حتا
که جلوه به سنگواره‌ی بعد از این‌ات....

عاشق که نباشی
تندیسی از هیچ‌کسی
با چشم‌های درشت ِبسته
...و گوشی که پنهان لای موهای مجعد
بی‌تفاوت ِ هر چه آوای بر آمده از دل..
با لبی تَرَک خورده
که طعم تبسّم و بوسه نچیده‌ست..
پیکره‌ای از هول
بی لمس بازوان ماه در بستر شب سرد....

عاشق که نباشی
چه شعرها که از تو می‌گذرد
به رقص دفتری خاکستر شده
در گذرگاه باد ِباده نزده !
چه به تنگه‌ی تاریک
چه به صحاری خاموش....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
که چتر می گیریم
…. نسوزیم !!!!…
که چتر می گیریم
…..خیس نشویم !!!!…
که چتر می گیریم
…به سقوط و هبوط !!!..
…و چتر باز می کنیم
– هر جا
– همه جا….
…..
حسرت ِ بی چتریِ دیروزِ کودکی ام را
– ابر و آفتاب ِ اکنون
بغض کرده می سوزند………
…..
نه ما چتر را
که چترها ما را
– سیاه کرده اند....!!!!.....


#گویا_فیروزکوهی
‌‌‌
#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
Forwarded from دلواژه ها (Maryam...)

.
به دعوت باران که می‌آیی
کودکی‌ات را با خود بیآور
که هیچ از چتر و چکمه مشق نکرد !
با همان هوش شعر نوش
...و چشم‌های روشن تبسّم‌ریز......

به دعوت باران که می‌آیی
جوانی‌ات را با خود بیاور
که هیچ از بالا‌پوش بلند بارانی قد نکشید
با همان قامت عشق‌نواز
...و نگاه موجتاب
که دفتری از عاشقانه‌های اکنونت را
- در سر داشت.....

به دعوت باران که می‌آیی
بی‌رنگی ِپیری‌ات را بکش بر بوم راه
حتا به اتکای عصایی از جنس آبنوس
در دستانی که باده‌های لبالب از بوسه
از لبان گیسو شرابی خاتون شرقی نسترد
تا مستی‌اش هزار وسوسه بالا بگیرد
آن سان که یک قلم از خیال و رویا
- بسراند خط به خط
دلنوشته‌هایی پنهان
که تا هنوز به دستان ظریفی نرسیده‌ست...

به دعوت باران که...
هیس ؛ سکوت سال‌هایم را رعایت کن....


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
که اگر....
- آخرین فریادم را بر کشم....
خدای عشق نیز...
در ژرفای سکوت...!!!!
- میرود که بر نیآید...
در دلِ هزار لیلیِ تو....
مجنون کُش هفت وادی...!!!!!....

#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.
.
کاری ندارم که چه‌قدر !
- شاید می‌ارزم ...

می‌ارزم حالا حتا قدر ارزنی
که در برودت فصل برای پرنده‌ها
از پنجره‌ی اتاقک در بسته‌ می‌پاچم.
به گواه ِگل یخ.....

می‌دانم که می‌ارزم
حالا حتا اندازه‌ی تکّه‌ای نان
برای سگی ولگرد
که استخوان ِ در گلویم را حس می‌کند !
...و حذر از کاسه لیس‌ها دارد.....

می‌ارزم
حتا شده باشد
شب‌های بلند را
به پای شعری کوتاه‌تر
- با تنهایی‌ام سر کرده باشم
تا که صبح
به چراغ از رمق افتاده‌ام
بگوید : خسته نباشی شب نشین !
...و من زمزمه‌هایم را
بسپارم به قاصدک نسیم
تا مگر برسد به باور کولی‌زادی
که نمی‌داند تا هنوز
از چه وقت
تا چه‌ حد
- دوست‌اش دارم.....

گویا می‌ارزم
که مفت ؛ حصول ِ عمر
- به مفتیِ زمستان ِاین دنیای ناخریدار ندادم
به گواه ِموی سپیدتر از شعر اکنونم.......


#گویا_فیروزکوهی

#ادبی_هنری_موسیقی
@delvazheh_ha
.