هرجای ایران که هستید، سعی کنید تا حد ممکن زندگی کنید. تصاویر فوق را چند دقیقه پیش، یکی از دانشجویانم از روستای آوین (اردبیل) فرستاده است.
تا شقایق هست، زندگی باید کرد....
تا شقایق هست، زندگی باید کرد....
Forwarded from ☮️ جوشن (محمد حسن قنبري)
جنگ هم تمام میشود!
✍️ رحیم قمیشی
این ماه نشد ماه بعد
نشد، شش ماه دیگر، اصلا شش سال دیگر، جنگ تمام میشود.
همهی جنگها تمام میشوند.
آن وقت که جنازهها را دفن کردیم
آن وقت که دست به کار ساختن خرابیها شدیم
جانبازهای جنگ جدید را درمان کردیم
تازه داغمان تازه میشود
پرسشهای بی پاسخمان...
جاسوسهای داخلی چه کسانی بودند؟
لطفاً نگویید چند تبعه بیچاره بودهاند!
آنها که اجازه دادند هزاران پهباد در ایران ساخته و مستقر شود.
چه کسی آدرس تمام مقامات ما را داشت؟
چرا آنهمه جاسوس، یکیشان دستگیر نشده بود!
چرا اسرائیل خیلیها را زد و چرا خیلیها را نزد؟!
آن وقت حتما به ما پاسخ خواهید داد
شما که میتوانستید تلآویو و حیفا را صاف خاک کنید، کردید؟!
چرا نکردید؟
آنهمه اورانیوم ۶۰ درصد به چه کارمان آمد؟
آنها که از وارد شدن به جنگ استقبال کردند، هدفشان چه بود؟
چقدر خسارت خوردیم؟
سلاح بازدارنده ما چه بود؟!
کشورهای دوست ما، کدام بودند و چه کردند؟
الان که جنگ است
و هر سؤالی کنیم متهم میشویم به شکستن وحدت
اما آن روز حتما سؤال خواهیم کرد
شما برای وحدت چه کردید؟
اصلا کاری کردید!
اگر تاجزاده و دکتر مدنی و نوری زاد و میرحسین و رهنورد و بختیاری و سپهری و قدیانی و صدها زندانی سیاسی بیگناه را آزاد کرده بودید، ایجاد وحدت و همدلی نمیکرد؟ چرا نکردید!
چرا در همان زمان درگیری اعلام نکردید هر ایرانی خارج از کشور، اصلا خوانندهها، معترضین سابق، میتوانند آزادانه برگردند، چه میشد فرصتی ایجاد میکردید همه ایراندوستان برگردند؟ چرا نکردید!
جنگ حتما تمام میشود.
آن روز عدهای که دلخوش کردند به حمله اسرائیل، حتما خجالتزده خواهند شد. ما به دل نمیگیریم، درک میکنیم بعضی بر اثر فشار زندگی، دلخوش کرده بودند به قوای خارجی و یادشان رفته بود ما مردم، چقدر قدرت داریم...
آن روز که ما حاکمیت را وادار کردیم تن به رفراندوم و خواست همه مردم بدهد
ما به آنها خواهیم گفت؛ دیدید
بدون خونریزی هم میشد کشور را درست کرد، میشد تغییرات بزرگ را پدید آورد.
البته که ایران برای همه ایرانیان است
و ما همه خطاکاران را با آغوش باز خواهیم پذیرفت.
آن روز هم نخواهیم گذاشت دو دستگی بوجود بیاید. اختلاف نظر در ذات جوامع است. مهم آنست که همه ایران را دوست بداریم.
جنگ تمام میشود
و ما میشویم نسلی بینهایت بردبار
از دو جنگ سخت، جان بهدر برده
آن وقت در قانون اساسی خواهیم نوشت؛
ما ایرانیان مردمی صلحجو هستیم
پیکر نحیفمان طاقت هیچ جنگ دیگری را ندارد
ما متوجه شدیم هیچ جنگی برنده ندارد
وقتی انسانها منطق دارند
وقتی اکثر انسانهای روی زمین طرفدار حقیقت هستند
وقتی میتوانیم صدایمان را به جهان برسانیم
چه نیازی به جنگ و خونریزی داریم
آن وقت هیأت حاکمه را خواهیم گفت
هر کس هوای جنگ دارد
برود از ایران هر کجای دیگر دنیا، که جنگ است
در ایران ما با جنگ مخالفیم
از جنگ ژنرالهای ترسو خوششان میآید
همانها که در بحبوحه جنگ در هزار سوراخ پنهان میشوند
تا پس از جنگ
برای دریافت مدال به صف شوند!
جنگ تمام میشود
همه جنگها تمام میشوند
و جنگطلبها، همه روسیاه میشوند
آنهایی که فکر میکردند با جنگ به اهدافشان میرسند
همه آنها که جنگ را زمینهسازی و تئوریزه کردند باید بروند و خود را مخفی کنند
جنگ چه داشت؟
که آنهمه تبلیغش را کردید!
جز خرابی
جز نابودی کشور
جز گرفتن جانهای نازنین
چرا عشق نمیآفرینید
چرا محبت نمیکارید
چرا گذشت نمیآموزید
چرا به همه یاد نمیدهید که؛
جنگ بد است
و صلحطلبی شجاعت میخواهد!
https://t.me/ghomeishi3/3523
✍️ رحیم قمیشی
این ماه نشد ماه بعد
نشد، شش ماه دیگر، اصلا شش سال دیگر، جنگ تمام میشود.
همهی جنگها تمام میشوند.
آن وقت که جنازهها را دفن کردیم
آن وقت که دست به کار ساختن خرابیها شدیم
جانبازهای جنگ جدید را درمان کردیم
تازه داغمان تازه میشود
پرسشهای بی پاسخمان...
جاسوسهای داخلی چه کسانی بودند؟
لطفاً نگویید چند تبعه بیچاره بودهاند!
آنها که اجازه دادند هزاران پهباد در ایران ساخته و مستقر شود.
چه کسی آدرس تمام مقامات ما را داشت؟
چرا آنهمه جاسوس، یکیشان دستگیر نشده بود!
چرا اسرائیل خیلیها را زد و چرا خیلیها را نزد؟!
آن وقت حتما به ما پاسخ خواهید داد
شما که میتوانستید تلآویو و حیفا را صاف خاک کنید، کردید؟!
چرا نکردید؟
آنهمه اورانیوم ۶۰ درصد به چه کارمان آمد؟
آنها که از وارد شدن به جنگ استقبال کردند، هدفشان چه بود؟
چقدر خسارت خوردیم؟
سلاح بازدارنده ما چه بود؟!
کشورهای دوست ما، کدام بودند و چه کردند؟
الان که جنگ است
و هر سؤالی کنیم متهم میشویم به شکستن وحدت
اما آن روز حتما سؤال خواهیم کرد
شما برای وحدت چه کردید؟
اصلا کاری کردید!
اگر تاجزاده و دکتر مدنی و نوری زاد و میرحسین و رهنورد و بختیاری و سپهری و قدیانی و صدها زندانی سیاسی بیگناه را آزاد کرده بودید، ایجاد وحدت و همدلی نمیکرد؟ چرا نکردید!
چرا در همان زمان درگیری اعلام نکردید هر ایرانی خارج از کشور، اصلا خوانندهها، معترضین سابق، میتوانند آزادانه برگردند، چه میشد فرصتی ایجاد میکردید همه ایراندوستان برگردند؟ چرا نکردید!
جنگ حتما تمام میشود.
آن روز عدهای که دلخوش کردند به حمله اسرائیل، حتما خجالتزده خواهند شد. ما به دل نمیگیریم، درک میکنیم بعضی بر اثر فشار زندگی، دلخوش کرده بودند به قوای خارجی و یادشان رفته بود ما مردم، چقدر قدرت داریم...
آن روز که ما حاکمیت را وادار کردیم تن به رفراندوم و خواست همه مردم بدهد
ما به آنها خواهیم گفت؛ دیدید
بدون خونریزی هم میشد کشور را درست کرد، میشد تغییرات بزرگ را پدید آورد.
البته که ایران برای همه ایرانیان است
و ما همه خطاکاران را با آغوش باز خواهیم پذیرفت.
آن روز هم نخواهیم گذاشت دو دستگی بوجود بیاید. اختلاف نظر در ذات جوامع است. مهم آنست که همه ایران را دوست بداریم.
جنگ تمام میشود
و ما میشویم نسلی بینهایت بردبار
از دو جنگ سخت، جان بهدر برده
آن وقت در قانون اساسی خواهیم نوشت؛
ما ایرانیان مردمی صلحجو هستیم
پیکر نحیفمان طاقت هیچ جنگ دیگری را ندارد
ما متوجه شدیم هیچ جنگی برنده ندارد
وقتی انسانها منطق دارند
وقتی اکثر انسانهای روی زمین طرفدار حقیقت هستند
وقتی میتوانیم صدایمان را به جهان برسانیم
چه نیازی به جنگ و خونریزی داریم
آن وقت هیأت حاکمه را خواهیم گفت
هر کس هوای جنگ دارد
برود از ایران هر کجای دیگر دنیا، که جنگ است
در ایران ما با جنگ مخالفیم
از جنگ ژنرالهای ترسو خوششان میآید
همانها که در بحبوحه جنگ در هزار سوراخ پنهان میشوند
تا پس از جنگ
برای دریافت مدال به صف شوند!
جنگ تمام میشود
همه جنگها تمام میشوند
و جنگطلبها، همه روسیاه میشوند
آنهایی که فکر میکردند با جنگ به اهدافشان میرسند
همه آنها که جنگ را زمینهسازی و تئوریزه کردند باید بروند و خود را مخفی کنند
جنگ چه داشت؟
که آنهمه تبلیغش را کردید!
جز خرابی
جز نابودی کشور
جز گرفتن جانهای نازنین
چرا عشق نمیآفرینید
چرا محبت نمیکارید
چرا گذشت نمیآموزید
چرا به همه یاد نمیدهید که؛
جنگ بد است
و صلحطلبی شجاعت میخواهد!
https://t.me/ghomeishi3/3523
Telegram
دلنوشته ها - رحیم قمیشی
جنگ هم تمام میشود!
✍️ رحیم قمیشی
این ماه نشد ماه بعد
نشد، شش ماه دیگر، اصلا شش سال دیگر، جنگ تمام میشود.
همهی جنگها تمام میشوند.
آن وقت که جنازهها را دفن کردیم
آن وقت که دست به کار ساختن خرابیها شدیم
جانبازهای جنگ جدید را درمان کردیم
تازه داغمان…
✍️ رحیم قمیشی
این ماه نشد ماه بعد
نشد، شش ماه دیگر، اصلا شش سال دیگر، جنگ تمام میشود.
همهی جنگها تمام میشوند.
آن وقت که جنازهها را دفن کردیم
آن وقت که دست به کار ساختن خرابیها شدیم
جانبازهای جنگ جدید را درمان کردیم
تازه داغمان…
ایران و دوراهی سرنوشتساز
✍️ خلاصه ای از یادداشت مسعود نیلی:
🔻 ۱۲ روز بحرانی گذشت، اما ایران همچنان پابرجا ماند؛ مثل همیشه، معلمی صبور برای ما بازیگوشها
⚖️ ایران امروز بر سر یک دو راهی تاریخی در حکمرانی قرار گرفته:
🔴 نگاه اول: حکمرانی با محوریت مبارزه دائمی
🔹 نگاه درونگرا، اقتصاد دستوری و خودکفایی مطلق
🔹 تقابل مستمر با قدرتهای جهانی با هدف دفع ظلم
🔹 رفاه عمومی را بیارزش میداند؛ توسعه را مفهومی غربزده میبیند
🔹 تمرکز بر دشمنسازی، خلوص ایدئولوژیک، سرکوب تنوع
🔹 هزینههای درگیری و نادیده گرفتن واقعیات داخلی
در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعیکننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید. مبارزه بیرونی به اندازهای مهم و تعیینکننده است که اعمال انواع محدودیتها در داخل توجیهپذیر است. هسته خودی هرچه هم کوچک، باید مرتب پالایش شود و درجه خلوصش افزایش پیدا کند و بالا رفتن درجه خلوص، اهمیتی به مراتب، بیشتر از گستره دایره خودی دارد. غافل از اینکه این رویکرد، جامعه را چون مخروط بلند ارتفاعی که سر و ته ایستاده، ناپایدار میسازد. این نگاه، باخود حقپنداری جزماندیشانه، از محاسبه و تحلیل هزینه فایده که به درجاتی از نتیجهگرایی پایبند است، دوری میجوید.
🟢 نگاه دوم: حکمرانی با محوریت مردم و مصلحت عمومی
🔹 حکومت از مردم میآید؛ پاسخگو و شفاف باید باشد
🔹 رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی، فرصت برابر برای همه
🔹 تعامل بینالمللی بدون وابستگی؛ عقلانیت و محاسبه هزینهفایده
🔹 صلح اصل است؛ نه بهمعنای تسلیم، بلکه ابزار پیشرفت
🔹 حکمرانی علمی، دادهمحور و واقعگرا
چین امروز بسیار وابسته به آمریکاست همانطور که آمریکا هم وابسته به چین است. چین در زمره مستقلترین کشورهای دنیاست هرچند دومین واردکننده بزرگ کالا و خدمات از جهان و به ویژه از آمریکا است. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچوجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را میزند. لذا آرزوها هرچند بزرگ، آنگاه که نتوانند به ثمر نشینند، به ضد خود تبدیل میشوند. باید روی زمین و در عرصه واقعیتها زندگی کرد. هرچه در عرصه تحقق عدالت جهانی بیپرواتر و ابزاریتر اقدام کنیم، از عرصه عدالت داخلی دورتر میشویم.
📉 ناترازیهای داخلی از هر دشمن خارجی خطرناکترند
⛔️ ادامه مسیر تقابل و انزوا، کشور را به مرز زیستناپذیری میرساند
🔧 عبور از بحران، نیازمند:
▪️ به رسمیت شناختن تنوع جامعه
▪️ کاهش دشمنان و افزایش دوستان
▪️ بهرهگیری از ظرفیتهای جهانی
🔚 ایران امروز باید انتخاب کند:
⚔️ راه کینهورزی یا
🕊 راه مصلحت عمومی آیندهنگرانه
📌 «همه میروند، آنچه میماند ایران است و مردمش و نام نیک خیرخواهانش و دیگر هیچ…» 🇮🇷❤️
✍️ خلاصه ای از یادداشت مسعود نیلی:
🔻 ۱۲ روز بحرانی گذشت، اما ایران همچنان پابرجا ماند؛ مثل همیشه، معلمی صبور برای ما بازیگوشها
⚖️ ایران امروز بر سر یک دو راهی تاریخی در حکمرانی قرار گرفته:
🔴 نگاه اول: حکمرانی با محوریت مبارزه دائمی
🔹 نگاه درونگرا، اقتصاد دستوری و خودکفایی مطلق
🔹 تقابل مستمر با قدرتهای جهانی با هدف دفع ظلم
🔹 رفاه عمومی را بیارزش میداند؛ توسعه را مفهومی غربزده میبیند
🔹 تمرکز بر دشمنسازی، خلوص ایدئولوژیک، سرکوب تنوع
🔹 هزینههای درگیری و نادیده گرفتن واقعیات داخلی
در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعیکننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید. مبارزه بیرونی به اندازهای مهم و تعیینکننده است که اعمال انواع محدودیتها در داخل توجیهپذیر است. هسته خودی هرچه هم کوچک، باید مرتب پالایش شود و درجه خلوصش افزایش پیدا کند و بالا رفتن درجه خلوص، اهمیتی به مراتب، بیشتر از گستره دایره خودی دارد. غافل از اینکه این رویکرد، جامعه را چون مخروط بلند ارتفاعی که سر و ته ایستاده، ناپایدار میسازد. این نگاه، باخود حقپنداری جزماندیشانه، از محاسبه و تحلیل هزینه فایده که به درجاتی از نتیجهگرایی پایبند است، دوری میجوید.
🟢 نگاه دوم: حکمرانی با محوریت مردم و مصلحت عمومی
🔹 حکومت از مردم میآید؛ پاسخگو و شفاف باید باشد
🔹 رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی، فرصت برابر برای همه
🔹 تعامل بینالمللی بدون وابستگی؛ عقلانیت و محاسبه هزینهفایده
🔹 صلح اصل است؛ نه بهمعنای تسلیم، بلکه ابزار پیشرفت
🔹 حکمرانی علمی، دادهمحور و واقعگرا
چین امروز بسیار وابسته به آمریکاست همانطور که آمریکا هم وابسته به چین است. چین در زمره مستقلترین کشورهای دنیاست هرچند دومین واردکننده بزرگ کالا و خدمات از جهان و به ویژه از آمریکا است. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچوجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را میزند. لذا آرزوها هرچند بزرگ، آنگاه که نتوانند به ثمر نشینند، به ضد خود تبدیل میشوند. باید روی زمین و در عرصه واقعیتها زندگی کرد. هرچه در عرصه تحقق عدالت جهانی بیپرواتر و ابزاریتر اقدام کنیم، از عرصه عدالت داخلی دورتر میشویم.
📉 ناترازیهای داخلی از هر دشمن خارجی خطرناکترند
⛔️ ادامه مسیر تقابل و انزوا، کشور را به مرز زیستناپذیری میرساند
🔧 عبور از بحران، نیازمند:
▪️ به رسمیت شناختن تنوع جامعه
▪️ کاهش دشمنان و افزایش دوستان
▪️ بهرهگیری از ظرفیتهای جهانی
🔚 ایران امروز باید انتخاب کند:
⚔️ راه کینهورزی یا
🕊 راه مصلحت عمومی آیندهنگرانه
📌 «همه میروند، آنچه میماند ایران است و مردمش و نام نیک خیرخواهانش و دیگر هیچ…» 🇮🇷❤️
عاشورا_و_آزادی_انتخاب_با_حضور_مهدی_نساجی
<unknown>
ویژه گفتوگوهای دینآنلاین با اندیشوران به مناسبت ایام محرم
گفتوگو با مهدی نساجی(پژوهشگر روانشناسی و دین)
میزبان: نورا نوریصفت
🆔 @dinonline
گفتوگو با مهدی نساجی(پژوهشگر روانشناسی و دین)
میزبان: نورا نوریصفت
🆔 @dinonline
جنگ اسراییل با ایران دوازده روز بود، اما جنگ محیط زیستی ما که ذره ذره جانمان را می گیرد، ادامه دارد.
شاخص آلودگی تهران: ۳۱۱.
شاخص آلودگی تهران: ۳۱۱.
Forwarded from javad kashi
ایرانگرایی: منحط یا اخلاقی و زایشگر
---
چرخش جمهوری اسلامی به ملیت و ملیگرایی تازگی ندارد. بیش از یک دهه است، وجود گروههای وابسته به ایران در غزه و لبنان و عراق به عمق راهبردی ایران نسبت داده میشد. استدلال میشد قدرت منطقهای ایران، راهی است برای دفاع از تمامیت سرزمینی ایران. اگر با دشمنان خود در دوردستها رویارو نشویم، باید کنار مرزهای خود آنها را ملاقات کنیم. شواهد دیگری هم میتوان آورد و استدلال کرد منظومه گفتاری نظام، به تدریج به سمت ملیتگرایی سوق پیدا کرده است. اما چرخش موفق به سمت ملیتگرایی، ملزوماتی دارد و الا از یک چاله به چاله دیگری خواهیم افتاد.
گاهی تمسک به ملیتگرایی از سر ناچاری و ناشی از زوال گفتار اسلامگراست گاه یک انتخاب تازه اخلاقی. به نظر میرسد نظام با درک زوال گفتار اسلامگرا، به سمت نوعی ملیتگرایی منحط میل میکند.
یک گفتار سیاسی هنگامی زوال پیدا میکند که وجه هژمون خود را از دست داده باشد. نتواند روح و روان مردم را همراه خود کند. آنگاه ناگزیر است از منظومههای کلامی دیگر برای توجیه خود بهره ببرد. حضور ایران در کشورهای منطقه دیگر با تمسک به گفتار امتگرایانه و اسلامی پذیرش داخلی نداشت. به همین سبب برای توجیه حضور این نیروها از کلام ناسیونالیستی بهره برداری میشد. یک گفتار هنگامی که وجاهت سیاسی خود را از دست میدهد، دستمایه سوء استفاده و فساد نیز میشود. ظهور الیگارشیهای فاسد مالی و اخلاقی در اشکال گوناگون با نام اسلام و اسلامگرایی، مظهر تام و تمام زوال و انحطاط گفتار سیاسی اسلامگرا در ایران بود.
جنگ دوازده روزه با اسرائیل یک نقطه عطف در چرخش به سمت ملیتگرایی بود. اما این ملیتگرایی از همان بدو تولد منحط زائیده میشود.
چرا گفتار اسلامگرایی به سمت زوال و تضعیف پیش رفت؟ دوگانه سازی میان امت اسلام و دیگران، نقطه ضعف اصلی آن بود. چرا که امتگرایی اسلامی بعدها به امتگرایی شیعی، و پس از آن به امتگرای ولایی تغییر منزل داد. هر روز تنگ نظرتر از دیروز شد و چندان دایره دوستان را تنگ کرد که کمتر کسی مقیم حریم حرم ماند. این گفتار خود زوال و تضعیف خود را رقم زد. حال اگر قرار باشد همان بازیگران، همان سیاستها و خطمشیهای پیشین به نام ایران رقم بخورد، از یک صورت زوال یافته به گفتاری منتقل خواهیم شد که از همان روز اول منحط و فرسوده است.
ایرانگرایی به شرطی نو و زاینده زائیده خواهد شد که از گذشته درس بگیرد و دوگانهسازیهای پیشین را تکرار نکند. ما ایرانیان جمعی از نوع بشریم. خیال نکنیم امت برگزیده و نورچشمی خدا و تاریخ بوده یا هستیم. البته میراث و تاریخی داریم که مختص خودمان است. کورش هخامنشی و فردوسی و شاهنامه و مولوی و قرآن و سعدی و تشیع و تسنن از جمله آنهاست. ما همزمان چندتا هستیم. ما چقدر به چند بودگی خود گشودهایم؟ سوال دوم این است که با همه مواریثمان چه موهبتی برای بشریت امروز به ارمغان خواهیم آورد؟ برای درمان دردهای عام بشر امروز چه در چنته داریم؟
همزمان به میراث تاریخی و فرهنگی بشر گشوده باشیم. در سنتهای فکری غرب و شرق جهان امروز، چه درمانهایی برای درمان دردهای ما نهفته است؟ ما به یک ایرانگرایی مشتاق دیگری نیازمندیم نه سنخی از ایران گرایی که دگرستیزی امت را این بار به زبانی تازه ترجمه کند.
ملیتگرایی گشوده، متکثر، گفتگویی و جستجوگر وفاق و دوستی یک انتخاب اخلاقی است. جمهوری اسلامی برای چرخش به سمت این سنخ از ملیت گرایی، نیازمند نقد رادیکال گذشته است.
واقع این است که ناسیونالیسم منحط امروز صاحب دارد. ایرانگرایان در خارج از کشور و در داخل ایران با مستمسک عرب ستیزی و افغان ستیزی بیش از یک دهه است جان گرفتهاند. جمهوری اسلامی با چرخش به سمت این سنخ از ناسیونالیسم کاری جز آن نمیکند که خود را خلع گفتاری کند.
@javadkashi
---
چرخش جمهوری اسلامی به ملیت و ملیگرایی تازگی ندارد. بیش از یک دهه است، وجود گروههای وابسته به ایران در غزه و لبنان و عراق به عمق راهبردی ایران نسبت داده میشد. استدلال میشد قدرت منطقهای ایران، راهی است برای دفاع از تمامیت سرزمینی ایران. اگر با دشمنان خود در دوردستها رویارو نشویم، باید کنار مرزهای خود آنها را ملاقات کنیم. شواهد دیگری هم میتوان آورد و استدلال کرد منظومه گفتاری نظام، به تدریج به سمت ملیتگرایی سوق پیدا کرده است. اما چرخش موفق به سمت ملیتگرایی، ملزوماتی دارد و الا از یک چاله به چاله دیگری خواهیم افتاد.
گاهی تمسک به ملیتگرایی از سر ناچاری و ناشی از زوال گفتار اسلامگراست گاه یک انتخاب تازه اخلاقی. به نظر میرسد نظام با درک زوال گفتار اسلامگرا، به سمت نوعی ملیتگرایی منحط میل میکند.
یک گفتار سیاسی هنگامی زوال پیدا میکند که وجه هژمون خود را از دست داده باشد. نتواند روح و روان مردم را همراه خود کند. آنگاه ناگزیر است از منظومههای کلامی دیگر برای توجیه خود بهره ببرد. حضور ایران در کشورهای منطقه دیگر با تمسک به گفتار امتگرایانه و اسلامی پذیرش داخلی نداشت. به همین سبب برای توجیه حضور این نیروها از کلام ناسیونالیستی بهره برداری میشد. یک گفتار هنگامی که وجاهت سیاسی خود را از دست میدهد، دستمایه سوء استفاده و فساد نیز میشود. ظهور الیگارشیهای فاسد مالی و اخلاقی در اشکال گوناگون با نام اسلام و اسلامگرایی، مظهر تام و تمام زوال و انحطاط گفتار سیاسی اسلامگرا در ایران بود.
جنگ دوازده روزه با اسرائیل یک نقطه عطف در چرخش به سمت ملیتگرایی بود. اما این ملیتگرایی از همان بدو تولد منحط زائیده میشود.
چرا گفتار اسلامگرایی به سمت زوال و تضعیف پیش رفت؟ دوگانه سازی میان امت اسلام و دیگران، نقطه ضعف اصلی آن بود. چرا که امتگرایی اسلامی بعدها به امتگرایی شیعی، و پس از آن به امتگرای ولایی تغییر منزل داد. هر روز تنگ نظرتر از دیروز شد و چندان دایره دوستان را تنگ کرد که کمتر کسی مقیم حریم حرم ماند. این گفتار خود زوال و تضعیف خود را رقم زد. حال اگر قرار باشد همان بازیگران، همان سیاستها و خطمشیهای پیشین به نام ایران رقم بخورد، از یک صورت زوال یافته به گفتاری منتقل خواهیم شد که از همان روز اول منحط و فرسوده است.
ایرانگرایی به شرطی نو و زاینده زائیده خواهد شد که از گذشته درس بگیرد و دوگانهسازیهای پیشین را تکرار نکند. ما ایرانیان جمعی از نوع بشریم. خیال نکنیم امت برگزیده و نورچشمی خدا و تاریخ بوده یا هستیم. البته میراث و تاریخی داریم که مختص خودمان است. کورش هخامنشی و فردوسی و شاهنامه و مولوی و قرآن و سعدی و تشیع و تسنن از جمله آنهاست. ما همزمان چندتا هستیم. ما چقدر به چند بودگی خود گشودهایم؟ سوال دوم این است که با همه مواریثمان چه موهبتی برای بشریت امروز به ارمغان خواهیم آورد؟ برای درمان دردهای عام بشر امروز چه در چنته داریم؟
همزمان به میراث تاریخی و فرهنگی بشر گشوده باشیم. در سنتهای فکری غرب و شرق جهان امروز، چه درمانهایی برای درمان دردهای ما نهفته است؟ ما به یک ایرانگرایی مشتاق دیگری نیازمندیم نه سنخی از ایران گرایی که دگرستیزی امت را این بار به زبانی تازه ترجمه کند.
ملیتگرایی گشوده، متکثر، گفتگویی و جستجوگر وفاق و دوستی یک انتخاب اخلاقی است. جمهوری اسلامی برای چرخش به سمت این سنخ از ملیت گرایی، نیازمند نقد رادیکال گذشته است.
واقع این است که ناسیونالیسم منحط امروز صاحب دارد. ایرانگرایان در خارج از کشور و در داخل ایران با مستمسک عرب ستیزی و افغان ستیزی بیش از یک دهه است جان گرفتهاند. جمهوری اسلامی با چرخش به سمت این سنخ از ناسیونالیسم کاری جز آن نمیکند که خود را خلع گفتاری کند.
@javadkashi
Forwarded from تقریرات
🔶اسلام یا ایران؛ مسأله این است؟
✍🏻علیاشرف فتحی
در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملیگرایی عربی» به عنوان راه رهاییبخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی، در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به تازگی منتشر شد، صراحتا از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه در جنگ با اسرائیل بود و به نتیجه خاصی نرسید و آغازگر فرایند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملیگرایی عربی در کمتر از دو دهه نشان داد که توانایی رویارویی با اسرائیل را ندارد.
شکست پانعربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریانهای اسلامی هموار کرد و آنان سردمدار ستیز با اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. حدود نیم قرن است که تقابل جریانهای مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است.
حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید به ناسیونالیسم و اهمیت «ملت» و «ملیت» رجعت کرد. یکی از پرابلماتیکهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تاکید همین جریانهای مذهبی بر اهمیت «ایران» است، در حالی که در دهه نخست جمهوری اسلامی، اندیشه «ملیگرایی» متهم به دینستیزی و غربزدگی میشد و نمادهای ملیت و جریانهای ملی، به عنوان «دیگری» و «غیر خودی» در نظام سیاسی شمرده میشدند. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامین ملیگرایانه از دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار میگرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم میخورد که رگهای تلطیفشده از ایده مدرن ملیت و ناسیونالیسم بود. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگههایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزشهای زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، از تقدم اسلام بر ایران در وصایای شهدای جنگ سخن میگفتند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریمها، تدریجا بر اهمیت انسجام بر اساس ملت و ملیت ایرانی افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحا اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا باید «ایران» را محور اتفاق همه نیروها قرار دهیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزباللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش منفی این طیف مواجه شد.
اکنون در فضای متاثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، همین نیروها بر نمادهای ملی تاکید میکنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته میشود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح میشوند، سازمان سینمایی وابسته به سپاه در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و مداح شاخص این طیف نیز یک ترانه ملیگرایانه را دستمایه نوحهخوانی محرم قرار میدهد.
واقعیت آن است که اندیشه وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. نخستین بار در عصر مشروطه ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیر ایرانی میتوان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح میشد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته میشد، اما همزمان گفته میشد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارد.
اکنون که گروهی در این اندیشه افتادهاند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملیگرایان عرب در دهههای شصت و هفتاد میلادی را در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملیگرایی در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملیگرایی به تنهایی نمیتواند عامل رهاییبخش در جنگها باشد، بهویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیتهای منطقهای و جهانی باشد.
🔸این یادداشت به سفارش یکی از روزنامههای دولتی نوشته شد، ولی امکان انتشار نیافت.
@taqriraat
✍🏻علیاشرف فتحی
در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملیگرایی عربی» به عنوان راه رهاییبخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی، در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به تازگی منتشر شد، صراحتا از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه در جنگ با اسرائیل بود و به نتیجه خاصی نرسید و آغازگر فرایند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملیگرایی عربی در کمتر از دو دهه نشان داد که توانایی رویارویی با اسرائیل را ندارد.
شکست پانعربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریانهای اسلامی هموار کرد و آنان سردمدار ستیز با اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. حدود نیم قرن است که تقابل جریانهای مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است.
حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید به ناسیونالیسم و اهمیت «ملت» و «ملیت» رجعت کرد. یکی از پرابلماتیکهای جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تاکید همین جریانهای مذهبی بر اهمیت «ایران» است، در حالی که در دهه نخست جمهوری اسلامی، اندیشه «ملیگرایی» متهم به دینستیزی و غربزدگی میشد و نمادهای ملیت و جریانهای ملی، به عنوان «دیگری» و «غیر خودی» در نظام سیاسی شمرده میشدند. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامین ملیگرایانه از دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار میگرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم میخورد که رگهای تلطیفشده از ایده مدرن ملیت و ناسیونالیسم بود. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگههایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزشهای زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، از تقدم اسلام بر ایران در وصایای شهدای جنگ سخن میگفتند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریمها، تدریجا بر اهمیت انسجام بر اساس ملت و ملیت ایرانی افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحا اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا باید «ایران» را محور اتفاق همه نیروها قرار دهیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزباللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش منفی این طیف مواجه شد.
اکنون در فضای متاثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، همین نیروها بر نمادهای ملی تاکید میکنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته میشود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح میشوند، سازمان سینمایی وابسته به سپاه در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و مداح شاخص این طیف نیز یک ترانه ملیگرایانه را دستمایه نوحهخوانی محرم قرار میدهد.
واقعیت آن است که اندیشه وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. نخستین بار در عصر مشروطه ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیر ایرانی میتوان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح میشد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته میشد، اما همزمان گفته میشد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارد.
اکنون که گروهی در این اندیشه افتادهاند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملیگرایان عرب در دهههای شصت و هفتاد میلادی را در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملیگرایی در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملیگرایی به تنهایی نمیتواند عامل رهاییبخش در جنگها باشد، بهویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیتهای منطقهای و جهانی باشد.
🔸این یادداشت به سفارش یکی از روزنامههای دولتی نوشته شد، ولی امکان انتشار نیافت.
@taqriraat
Forwarded from javad kashi
ترس از تغییر
----
جمهوری اسلامی نه از اسرائیل میترسد نه آمریکا. از منطق تحول مقتضی زمان میهراسد. از تغییر احساس ویرانی در ساختار میکند.
خود را همان مینماید که از اول انقلاب منعقد شد. میداند اینکه هست همان نیست که چهل و پنج سال پیش بود. اما از اعلام صریح آن میهراسد. اگر به صراحت اعلام کند این که هست آن نیست، و نمیتوانست باشد، آنگاه به فکر میافتاد منطق و تئوری و روایت تازهای از موجودیت خود فراهم کند. هنگامی که منطقی تازه برای موجودیتی که دیگر آن نیست، فراهم نکنی، خود را از دست خواهی داد. تسخیر خواهی شد. البته بازتعریف خویشتن حتی برای فرد هم دشوار است، هنگامی که سخن از نهادهای اجتماعی و سیاسی است کار بسیار دشوار خواهد شد.
وارثان به ندرت شجاعت نیروی موسس را دارند.
زمان گسست ایجاد میکند. حتی برای پیوند با آنچه در سرآغاز بود، باید شجاعت پذیرش گسست را داشته باشی. با پذیرش گسست، گذشته هم در معرض بازتعریف و نقد واقع میشود. بت سرآغاز هم شکسته خواهد شد. آنگاه زایشی به اقتضاء زمانه روی خواهد نمود. و الا بیتعریف و بیبنیاد و معنا رها خواهی شد و نم فساد در ارکان هستی نهادهای سیاسی رسوخ و همه چیز را فرسوده و لزران خواهد کرد.
آمریکا و اسرائیل نه تنها ترس ایجاد نمیکنند گاه محملی میشوند برای انکار ضرورت تحول. آنها با شرایط فوقالعادهای که ایجاد میکنند، اصل تحول و بازتعریف را به تعویق میاندازند. کمک میکنند تا فروریزی تدریجی در درون متوقف نشود شتاب پیدا کند.
@javadkashi
----
جمهوری اسلامی نه از اسرائیل میترسد نه آمریکا. از منطق تحول مقتضی زمان میهراسد. از تغییر احساس ویرانی در ساختار میکند.
خود را همان مینماید که از اول انقلاب منعقد شد. میداند اینکه هست همان نیست که چهل و پنج سال پیش بود. اما از اعلام صریح آن میهراسد. اگر به صراحت اعلام کند این که هست آن نیست، و نمیتوانست باشد، آنگاه به فکر میافتاد منطق و تئوری و روایت تازهای از موجودیت خود فراهم کند. هنگامی که منطقی تازه برای موجودیتی که دیگر آن نیست، فراهم نکنی، خود را از دست خواهی داد. تسخیر خواهی شد. البته بازتعریف خویشتن حتی برای فرد هم دشوار است، هنگامی که سخن از نهادهای اجتماعی و سیاسی است کار بسیار دشوار خواهد شد.
وارثان به ندرت شجاعت نیروی موسس را دارند.
زمان گسست ایجاد میکند. حتی برای پیوند با آنچه در سرآغاز بود، باید شجاعت پذیرش گسست را داشته باشی. با پذیرش گسست، گذشته هم در معرض بازتعریف و نقد واقع میشود. بت سرآغاز هم شکسته خواهد شد. آنگاه زایشی به اقتضاء زمانه روی خواهد نمود. و الا بیتعریف و بیبنیاد و معنا رها خواهی شد و نم فساد در ارکان هستی نهادهای سیاسی رسوخ و همه چیز را فرسوده و لزران خواهد کرد.
آمریکا و اسرائیل نه تنها ترس ایجاد نمیکنند گاه محملی میشوند برای انکار ضرورت تحول. آنها با شرایط فوقالعادهای که ایجاد میکنند، اصل تحول و بازتعریف را به تعویق میاندازند. کمک میکنند تا فروریزی تدریجی در درون متوقف نشود شتاب پیدا کند.
@javadkashi
Forwarded from انجمن علمی روانشناسی شهید بهشتی
♦️مرکز تحقیقات روانشناسی و دین دانشگاه شهید بهشتی، مدرسهی روا و انجمن علمی روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی برگزار میکنند:
📍حلقه کتابخوانی (بوککلاب) کتاب «هفت آزمایش با دین»
🎙با حضور دکتر مهدی نساجی
عضو هیئت علمی گروه روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی و مترجم کتاب
📆زمان: شروع از سهشنبه، ۱۴ مردادماه
سهشنبهها، از ساعت ۱۹:۳٠ (بهمدت چهار هفته)
📎نوع دوره: رایگان (شرکت برای عموم افراد آزاد و رایگان میباشد)، آنلاین و آفلاین (در قالب جلسات ضبطشده)
📖 شما میتوانید این کتاب را با ۲۵٪ تخفیف و ارسال رایگان، هنگام ثبتنام تهیه فرمایید.
برای ثبتنام، خرید کتاب و کسب اطلاعات بیشتر به روابط عمومی انجمن پیام بدهید.
📱ارتباط با ما:
تلگرام | اینستاگرام | روابط عمومی انجمن
📍حلقه کتابخوانی (بوککلاب) کتاب «هفت آزمایش با دین»
📌 فهرست عناوین کتاب عبارتند از:
▪️آیا (و چگونه) روانشناسان میتوانند دین را مطالعه کنند؟
▪️آیا تفکر به بیخدایی میانجامد؟
▪️آیا کودکان خلقتگرایند؟
▪️آیا خدا شبیه سوپرمن است؟
▪️آیا کودکان به روح باور دارند؟
▪️خدا چه میداند؟
▪️چه چیز یک آیین را تاثیرگذار میکند؟
▪️آیا اضطراب مرگ، پیشران دینداری است؟
🎙با حضور دکتر مهدی نساجی
عضو هیئت علمی گروه روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی و مترجم کتاب
📆زمان: شروع از سهشنبه، ۱۴ مردادماه
سهشنبهها، از ساعت ۱۹:۳٠ (بهمدت چهار هفته)
📎نوع دوره: رایگان (شرکت برای عموم افراد آزاد و رایگان میباشد)، آنلاین و آفلاین (در قالب جلسات ضبطشده)
📖 شما میتوانید این کتاب را با ۲۵٪ تخفیف و ارسال رایگان، هنگام ثبتنام تهیه فرمایید.
برای ثبتنام، خرید کتاب و کسب اطلاعات بیشتر به روابط عمومی انجمن پیام بدهید.
📱ارتباط با ما:
تلگرام | اینستاگرام | روابط عمومی انجمن
💦آب هست، درایت نیست؛ با اعصاب مردم بازی نکنید.
این روزها، دولت و رسانههای رسمی با لحن هشدارآمیز و تکراری از مردم میخواهند در مصرف آب صرفهجویی کنند. این پیامها با القای مداوم تقصیر به مردم همراه میشود و عملاً نوعی تحمیل احساس گناه (guilt induction) در سطح اجتماعی شکل میگیرد؛ یعنی مردم وادار میشوند بار روانی بحرانی را به دوش بکشند که ریشههای آن جای دیگریست.
در حالی که تنها حدود ۶ درصد آب کشور صرف مصارف خانگی میشود، صرفهجویی ۲۰ درصدی در این بخش حداکثر به کاهش ۱.۲ درصدی در مصرف کل آب منجر خواهد شد؛ عددی بیاثر در مقایسه با فجایع بزرگتری مانند هدررفت بیش از ۵۰ درصد آب کشاورزی بهخاطر سیستمهای سنتی آبیاری و نشت ۳۵ درصدی آب در شبکه توزیع فرسوده و ناکارآمد شهری. در چنین شرایطی، تکرار بیپایان توصیه به صرفهجویی، نهتنها بیفایده بلکه نوعی فرافکنی مسئولیت مدیریتی است.
دولتها اگر نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات زیربنایی انجام دهند، دستکم نباید مردم را قربانی عملیات روانی کنند. در روانشناسی اجتماعی روشن است که تحمیل احساس گناه، هرچند در کوتاهمدت ممکن است به نوعی تبعیت منجر شود، اما در بلندمدت پیامدی جز درماندگی آموختهشده (learned helplessness)، بیاعتمادی و فرسایش سرمایه اجتماعی ندارد.
وقتی مردم احساس کنند بدون آنکه نقشی واقعی در بحران داشته باشند، مدام باید احساس گناه کنند، نهتنها انگیزهای برای مشارکت نمیماند، بلکه نوعی سرخوردگی جمعی شکل میگیرد.
امروز نوبت آب و برق است، فردا گاز است، روز دیگر ریزگرد و روزی دیگر بحران آلودگی کربنی یا کمبود دارو و اگر هیچکدام نباشد، گشت ارشادی است که به جان مردم می افتد.
مردم خستهاند از اینکه هر روز باید مقصر بحرانی تازه شناخته شوند، در حالی که مسئولان از پاسخگویی فرار میکنند. هشدارهای پشتسرهم، بدون شفافیت، بدون ارائه راهکار و بدون اصلاح ساختار، فقط اعصاب جامعه را فرسوده میکند، مشکلات را حل نمیکند.
صرفهجویی وظیفهای ملی است، اما نه در شرایطی که دولت خود را از مسئولیت مبرا میداند. مشارکت مردمی زمانی شکل میگیرد که اعتماد شکل بگیرد، و اعتماد زمانی زنده میشود که حقیقت گفته شود، نقشها منصفانه تقسیم شود و اصلاحات واقعی آغاز گردد. با تکرار هشدار و انداختن بار بحران بر دوش مردم، هیچ مشکلی حل نمیشود.
اگر درایتی نیست، دستکم با اعصاب مردم بازی نکنید.
مهدی نساجی، عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
https://t.me/delshodeyevelshode
این روزها، دولت و رسانههای رسمی با لحن هشدارآمیز و تکراری از مردم میخواهند در مصرف آب صرفهجویی کنند. این پیامها با القای مداوم تقصیر به مردم همراه میشود و عملاً نوعی تحمیل احساس گناه (guilt induction) در سطح اجتماعی شکل میگیرد؛ یعنی مردم وادار میشوند بار روانی بحرانی را به دوش بکشند که ریشههای آن جای دیگریست.
در حالی که تنها حدود ۶ درصد آب کشور صرف مصارف خانگی میشود، صرفهجویی ۲۰ درصدی در این بخش حداکثر به کاهش ۱.۲ درصدی در مصرف کل آب منجر خواهد شد؛ عددی بیاثر در مقایسه با فجایع بزرگتری مانند هدررفت بیش از ۵۰ درصد آب کشاورزی بهخاطر سیستمهای سنتی آبیاری و نشت ۳۵ درصدی آب در شبکه توزیع فرسوده و ناکارآمد شهری. در چنین شرایطی، تکرار بیپایان توصیه به صرفهجویی، نهتنها بیفایده بلکه نوعی فرافکنی مسئولیت مدیریتی است.
دولتها اگر نمیخواهند یا نمیتوانند اصلاحات زیربنایی انجام دهند، دستکم نباید مردم را قربانی عملیات روانی کنند. در روانشناسی اجتماعی روشن است که تحمیل احساس گناه، هرچند در کوتاهمدت ممکن است به نوعی تبعیت منجر شود، اما در بلندمدت پیامدی جز درماندگی آموختهشده (learned helplessness)، بیاعتمادی و فرسایش سرمایه اجتماعی ندارد.
وقتی مردم احساس کنند بدون آنکه نقشی واقعی در بحران داشته باشند، مدام باید احساس گناه کنند، نهتنها انگیزهای برای مشارکت نمیماند، بلکه نوعی سرخوردگی جمعی شکل میگیرد.
امروز نوبت آب و برق است، فردا گاز است، روز دیگر ریزگرد و روزی دیگر بحران آلودگی کربنی یا کمبود دارو و اگر هیچکدام نباشد، گشت ارشادی است که به جان مردم می افتد.
مردم خستهاند از اینکه هر روز باید مقصر بحرانی تازه شناخته شوند، در حالی که مسئولان از پاسخگویی فرار میکنند. هشدارهای پشتسرهم، بدون شفافیت، بدون ارائه راهکار و بدون اصلاح ساختار، فقط اعصاب جامعه را فرسوده میکند، مشکلات را حل نمیکند.
صرفهجویی وظیفهای ملی است، اما نه در شرایطی که دولت خود را از مسئولیت مبرا میداند. مشارکت مردمی زمانی شکل میگیرد که اعتماد شکل بگیرد، و اعتماد زمانی زنده میشود که حقیقت گفته شود، نقشها منصفانه تقسیم شود و اصلاحات واقعی آغاز گردد. با تکرار هشدار و انداختن بار بحران بر دوش مردم، هیچ مشکلی حل نمیشود.
اگر درایتی نیست، دستکم با اعصاب مردم بازی نکنید.
مهدی نساجی، عضو هیات علمی دانشکده روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
https://t.me/delshodeyevelshode
Forwarded from حامیان پزشکیان
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
حامیان پزشکیان
در تایید این نکته که آب هست، درایت نیست.
واقعا هنر است که دولتی کشورش را با بیش از ۱۰۰ میلیارد مترمکعب آب تجدید پذیر، به ورشکستگی آبی بکشاند.
واقعا هنر است که دولتی کشورش را با بیش از ۱۰۰ میلیارد مترمکعب آب تجدید پذیر، به ورشکستگی آبی بکشاند.
آقای عراقچی در آستانه مذاکرات با سه کشور اروپایی گفته: هیچ چیز عوض نشده و ما از حق غنی سازی مردم ایران کوتاه نمی آییم.
خیلی هم خوب، اما حق آب مردم ایران چی؟ از اون گذشتید؟ حق هوای سالم؟ حق برق؟ حق اینترنت؟ حق گاز؟
خیلی هم خوب، اما حق آب مردم ایران چی؟ از اون گذشتید؟ حق هوای سالم؟ حق برق؟ حق اینترنت؟ حق گاز؟
Forwarded from رَوا | روانشناسی دین
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رَوا وارد سومین سال فعالیت خود شد.
این ویدیو روایتی از مسیر رَوا در دوسال گذشته و چشمانداز آینده است. در این مسیر افتخار همراهی ۴هزار نفر از شما را در کانال تلگرام رَوا داشتهایم و بیش از ۵هزار بار در کستباکس مهمان شما بودهایم.
از این پس میتوانید تمام مطالب ما را در وبسایت رَوا به نشانی زیر بشنوید:
http://ravaschool.com/
از همراهی شما سپاسگزاریم؛
مدرسه رَوا
مرداد ۱۴۰۴
این ویدیو روایتی از مسیر رَوا در دوسال گذشته و چشمانداز آینده است. در این مسیر افتخار همراهی ۴هزار نفر از شما را در کانال تلگرام رَوا داشتهایم و بیش از ۵هزار بار در کستباکس مهمان شما بودهایم.
از این پس میتوانید تمام مطالب ما را در وبسایت رَوا به نشانی زیر بشنوید:
http://ravaschool.com/
از همراهی شما سپاسگزاریم؛
مدرسه رَوا
مرداد ۱۴۰۴
وداع
پدرم ساعاتی پیش در 71 سالگی از دنیا رفت. او دو سال با بدخیم ترین نوع سرطان (پانکراس)، دست و پنجه نرم کرد و در آخر، مقهور نظم طبیعت شد.
سرطانِ بدخیم سفری رو به پایان است که ویژگی بارز آن مرگ آگاهی است. وقتی سرطانِ بدخیم می آید، هم برای بیمار و هم برای اطرافیان او، زندگی و مرگ با هم در می آمیزند و تجربه ای منحصر به فرد رقم می خورد.
وقتی مرگ به خانه آمده است و در کنار شما نشسته است و با شما زندگی می کند، جهان معنای دیگری پیدا می کند، پرسشهای بزرگ درباره چیستی و چرایی و چگونگی زندگی، جان می گیرند و پرسشهایی که روزی در پستوهای ذهن بودند، به متن زندگی می آیند. تجربه بی واسطه سرطان، فهم ما را از یافته های فلسفی و روانشناختی متحول می کند. در این باره بیشتر خواهم نوشت و برای دانشجویانم بیشتر خواهم گفت.
پدرم اکثر عمر خود را در نعمت و تمول زیست. غیر از دوران سخت کودکی و نوجوانی، که پدرش را در 5 سالگی و مادر را در 18 سالگی از دست داد، و دو سال آخر که رنج سرطان را کشید (هرچند جانانه جنگید)، مابقی عمرش همراه با دستاورد و رضایت بود. از کودکی کار کرد و با دست فروشی آغاز کرد ولی دنیا زود به او روی خوش نشان داد. در میان اطرافیان جایگاه اجتماعی مطلوب داشت. دوستان خوبی داشت که با آنها به سفرهای بسیار در ایران و جهان رفت، همسر عزیزتر از جانی داشت که تا آخرین لحظات، عاشقانه در کنارش بود و همراه او با سرطان مبارزه کرد. فرزندان و داماد و عروسان و نوه ها نیز همگی با همدلی تا آخرین لحظه در کنارش بودند.
از همه عزیزانی که در این دو سال همراه ما بودند، بستگان، دوستان، تیم پزشکان، پرستاران و خدمتکاران تشکر می کنم. بسیاری از آن ها فراتر از انتظار بودند و چنان بذل مهر کردند که ما را غافل گیر نمودند.
سفر دو ساله ما به پایان رسید، پر از لبخندها و اشکها، و سرانجام طبیعت و قدرت در پسِ آن پیروز شد تا همه بدانیم، قادر مطلق یکی است.
روحش شاد.
Rest in peace.
مهدی نساجی، ۲۳ مرداد ۱۴۰۴
پدرم ساعاتی پیش در 71 سالگی از دنیا رفت. او دو سال با بدخیم ترین نوع سرطان (پانکراس)، دست و پنجه نرم کرد و در آخر، مقهور نظم طبیعت شد.
سرطانِ بدخیم سفری رو به پایان است که ویژگی بارز آن مرگ آگاهی است. وقتی سرطانِ بدخیم می آید، هم برای بیمار و هم برای اطرافیان او، زندگی و مرگ با هم در می آمیزند و تجربه ای منحصر به فرد رقم می خورد.
وقتی مرگ به خانه آمده است و در کنار شما نشسته است و با شما زندگی می کند، جهان معنای دیگری پیدا می کند، پرسشهای بزرگ درباره چیستی و چرایی و چگونگی زندگی، جان می گیرند و پرسشهایی که روزی در پستوهای ذهن بودند، به متن زندگی می آیند. تجربه بی واسطه سرطان، فهم ما را از یافته های فلسفی و روانشناختی متحول می کند. در این باره بیشتر خواهم نوشت و برای دانشجویانم بیشتر خواهم گفت.
پدرم اکثر عمر خود را در نعمت و تمول زیست. غیر از دوران سخت کودکی و نوجوانی، که پدرش را در 5 سالگی و مادر را در 18 سالگی از دست داد، و دو سال آخر که رنج سرطان را کشید (هرچند جانانه جنگید)، مابقی عمرش همراه با دستاورد و رضایت بود. از کودکی کار کرد و با دست فروشی آغاز کرد ولی دنیا زود به او روی خوش نشان داد. در میان اطرافیان جایگاه اجتماعی مطلوب داشت. دوستان خوبی داشت که با آنها به سفرهای بسیار در ایران و جهان رفت، همسر عزیزتر از جانی داشت که تا آخرین لحظات، عاشقانه در کنارش بود و همراه او با سرطان مبارزه کرد. فرزندان و داماد و عروسان و نوه ها نیز همگی با همدلی تا آخرین لحظه در کنارش بودند.
از همه عزیزانی که در این دو سال همراه ما بودند، بستگان، دوستان، تیم پزشکان، پرستاران و خدمتکاران تشکر می کنم. بسیاری از آن ها فراتر از انتظار بودند و چنان بذل مهر کردند که ما را غافل گیر نمودند.
سفر دو ساله ما به پایان رسید، پر از لبخندها و اشکها، و سرانجام طبیعت و قدرت در پسِ آن پیروز شد تا همه بدانیم، قادر مطلق یکی است.
روحش شاد.
Rest in peace.
مهدی نساجی، ۲۳ مرداد ۱۴۰۴