📌کانال دلشده ها Delshodeha@
1.16K subscribers
36.7K photos
12.4K videos
229 files
4.24K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه خواستگاریِ جذاب از این پرنده که دیدنش خالی از لطف نیست! واقعا زیباست خیلی دیدنیه🥰🥰👌



‌‌‌💌
#jOin :
ڪانـال_دلـشـــــــده_ها

╰➤ Channel : @Delshodeha
7
"آدما رو اونقدری بدهکار خودت نکن که از پس بدهیشون بر نیان و فرار کنن"

تو هر ارتباطی، آدم نباید اونقدر زیاد باشه یا اونقدر محبت کنه که طرفو بترسونه از اینکه اون نتونه جبران کنه و بذاره بره

یه وقتام لازمه به آدم مقابلمون اجازه بدیم اونم تلاش کنه و بجنگه

‌‌‌💌
#jOin :
ڪانـال_دلـشـــــــده_ها

╰➤ Channel : @Delshodeha
👏4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق هرکسی نشو!
عشق بعضی ها زندگیتو نابود میکنه.

🔖
@Delshodeha
تا آخر نگاه کنید...
👏3
*
اغلب ما در روابط مان از خود گذشتگی داریم. بخاطر محبوب مان از خواسته های خود می گذریم و تن به خواسته های او می دهیم.
بطور مثال ورزش را کنار می گذاریم، کتاب خواندن، پیاده روی، دیدن فیلم را کنار می گذاریم.

کنار می گذاریم تا در کنار او با خواسته های او باشیم در حالی که همه ما انسان ها دارای احساس های درونی هستیم.
عدم توجه به این احساسات و سرکوب آنها در نهایت باعث بروز اختلالات روانی خواهد شد.
انسان هر اندازه از احساسات خود فاصله بگیرید در واقع از خود دورتر و دورتر می شود.

‌‌‌💌
#jOin :
ڪانـال_دلـشـــــــده_ها

╰➤ Channel : @Delshodeha
👏3
*
زندگی خیلی وقت‌ها مثل اون لحظه‌ست که تو ایستادی لبِ دریا، آفتاب روی پوستت نشسته
صدای موج‌ها لالایی می‌خونه برات، همه‌چیز آرومه
و بعد، یه موجِ بلند از جایی که نمی‌بینی میاد، می‌زنه زیر پاهات، پرتت می‌کنه عقب.
همه‌چیز توی یه لحظه می‌تونه عوض بشه. بدون اخطار. بدون اینکه بخوای یا حتی آماده باشی.
یه روز صبح بیدار می‌شی و می‌بینی دیگه اون آدمی نیستی که دیشب خوابیده بود.
انگار یه چیزی توی شب جابه‌جات کرده.
شاید یه خبر، یه تماس، یه جمله‌ی کوتاه مثل:
«متأسفم»، یا حتی یه سکوت کش‌دار که خودش هزار تا معنا داره.
غم میاد، نه با هیاهو، نه با در زدن. میاد می‌شینه یه گوشه‌ی دلت، بی‌دعوت، ولی موندگار.
و تو نمی‌دونی باید باهاش بجنگی یا فقط یه لیوان چای براش بریزی و کنارش بشینی.
زندگی گاهی فقط صبر می‌خواد، نه از اون صبرهای قهرمانانه‌ای که توی کتاب‌هاست، از اون صبرهایی که توی صف نون وایستادی، بارون میاد، کیسه‌ات پاره شده و تو فقط لبخند محوی می‌زنی چون دیگه خسته‌ای از جنگیدن.

‌‌‌💌
#jOin :
ڪانـال_دلـشـــــــده_ها

╰➤ Channel : @Delshodeha
👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
*
قدرت واقعی در سکوت نیست بلکه در شجاعت ابراز کردن است. به بسیاری از ما یاد داده اند که نگرانی ها و استرس ها و ترس هایمان را پشت نقابی از کنترل و آرامش پنهان کنیم.
این سکوت تحمیلی نه تنها باری سنگین بر دوش خود ما می گذارد بلکه دیواری نامریی بین ما و نزدیک ترین افراد زندکی مان می کشد.
آسیب پذیری نشانه ضعف نیست . درواازه ای به سوی اعتماد، صمیمیت عمیق تر و قدرت حقیقی است.
به اشتراک گذاشتن احساسات ، ساختن یک پل است که اجازه دهیم خود واقعی مان دیده و درک شود.

🔖
@Delshodeha
💔3
هرگز درباره بدبختی هایت صحبت نکن وبه آنها توجه نکن.اگر توجه کنی به آنها خوراک داده ای.توجه خوراک ذهن است.به هرچه که توجه کنی قوی تر میگردد.هرگز با توجه کردن به بدبختی ها به آنها خوارک نرسان.به یاد بسپار،توجه واقعا خوراک و تغذیه است.به چیزهای منفی توجه نکن.به رنجهایت توجه نکن و درباره اش سخن نگو.آنها را بزرگ نکن.این کار بسیار مخرب و نابود کننده است.به رنجهایت بی توجه باش و با این کار آنها خواهند مرد.بیشتر به شادی متمایل شو،تمام توجه ات رابه شادی های کوچک معطوف کن.لحظات کوتاه شادی را ارج بگذار وخودت را کامل در آنها غرقه کن.اینگونه آن لحظات کوتاه رشد خواهند کرد و در تمام زندگی ات منتشر خواهند شد.بدانید بهشت مکانی جغرافیایی نیست،جایی قرار ندارد،بهشت شیوه ای از زندگی است،همانگونه که جهنم نیز راهی برای زندگی است.جهنم و بهشت همینجاهستند.درست در وسط زندگی ات.گاهی اتفاق می افتدکه تو در جهنم قرار داری و شخصی که کنارت نشسته است در وسط بهشت است.پس بهشت و جهنم از یکدیگر دور نیستند،حالات روانی هستند،راه های زندگی هستند،همه اش به خودت بستگی دارد...

‌‌‌💌
#jOin :
ڪانـال_دلـشـــــــده_ها

╰➤ Channel : @Delshodeha
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
3
خیلی سال پیش وقتی دوم ابتدایی بودم با یه کلاس پنجمی دعوام شد‌.
تو حیاط داشت می‌دویید که خورد بهم و جفت‌مون افتادیم. انقدر بد افتادم زمین که زانوی شلوارم پاره شد.
به جای معذرت‌خواهی شروع کرد فحش دادن...
فحش اول رو که گفتم خودتی، دعوا شروع شد. بیست‌سانت و بیست‌کیلو فرق‌مون بود.
یه دونه زدم و ده تا خوردم. تا اینکه شلوغ شد و از ترس ناظم فرار کردیم.

داداش بزرگم کلاس پنجم بود. هم‌کلاسی همون که باهاش دعوام شده بود.
وقتی قضیه رو فهمید گفت صبر کن زنگ آخر درستش می‌کنم.
وقتی زنگ خورد دست من رو گرفت و رفتیم سراغش...
بهش گفت تو داداش من رو زدی؟ خندید و گفت آره...
آره رو که گفت یه مشت و یه لگد رفت سمتش... همون قدری که من رو زده بود از داداشم خورد.
بی‌حساب شدیم ولی دعوا اینجا تموم نشد. فرداش زنگ تفریح اومد سراغم و گفت
یه جا بدونِ داداشت گیرت میارم و انقدر می‌زنمت که نتونی راه بری.
داداشم‌ پشت سرش بود. حرفاش رو شنید. رو کرد بهش و گفت فکر کن من نیستم.
می‌تونی بزنش. گفت بزنمش باز میای دخالت می‌کنی. داداشم گفت نه، قسم می‌خورم دخالت نکنم.
گفت پس زنگ آخر... خندید و رفت.

دروغ چرا ترسیده بودم. زنگ آخر که خورد وقتی نوبت دعوا شد داداشم رو کرد بهم و گفت نترس...
من حواسم بهت هست. برو حالیش کن که احتیاجی به کمک من نداری.
همین که کنارم بود دلگرمی بود. دلم قرص بود کسی هست که داره نگام می‌کنه.
اون روز بیشتر از اینکه کتک بخورم، کتک زدم.
من همون بودم که بیست سانت قد و بیست کیلو وزن کمتر داشت ولی این بار دلگرم به بودن کسی بودم. کسی که داشت نگام می‌کرد تا مطمئن بشه از پس خودم بر میام.

بی‌تعارف بگم خیلی از ما آدما تو زندگی احساس ضعف می‌کنیم.
خیلی وقتا زورمون به زندگی نمی‌رسه. خیلی وقتا ازش کتک می‌خوریم.
درسته زندگی زورش از ما بیشتره ولی میشه مشکلات زندگی رو شکست داد.
فقط باید کسی رو داشته باشیم که تو زندگی دلگرم‌مون کنه.
کسی که تو مشکلات زندگی بهمون بگه نترس...
من حواسم بهت هست...
.
🔖
@Delshodeha
👏4
🌿🌾🌿



#نیایش_شبانه

🌟خدایا هرشب
🌙به آسمان نگاه میکنم
🌟و می‌اندیشم
🌙دراین آرامش شب
🌟چه بسیار دل‌ها که
🌙غمگین و پر اضطرابند

🌟خدایا‌ تو آرام دلشان باش

🌙شبتون بخیر
🌟زندگیتون گرم از محبت


🔖
@Delshodeha
🙏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌙
امشب که چشماتو می‌بندی، خدا همه غصه‌ها رو از دلت برداره 🤲💖

آرزومه فرشته‌ها بال‌های مهربونشونو رو سرت باز کنن تا با خیال راحت بخوابی 😇🪽
الهی فردا که بیدار میشی، سبک باشی مثل پر، بی‌دغدغه مثل نسیم 🌬💫
خوابای قشنگ ببینی و قلبت پر از امید و آرامش بشه 💐💤
شب‌تون مثل ستاره‌ها روشن، دلتون مثل ماه پرنور،
و زندگیتون پر از خیر و برکت الهی باشه 🌟🌙🌸

شب همگی به‌خیر و شادی 💜🙏


🔖
@Delshodeha
2
قلبی شکرگزار قبل از خواب

خدایا شکرت که پروردگارم،معبودم و مقصودم تو هستی

خدایاشکرت برای تمام درهایی که زدم و به صلاحم نبود و باز نشد

خدایاشکرت برای هزاران راه ورود نعمت و ثروت به زندگیم

خدایاشکرت برای همه چیزهایی که فکر نمیکردم بشه ولی شد

خدایا شکرت که هستی و همیشه و در همه حال هوامو داری

خدایا شکرت همیشه جلوتر از
من حرکت میکنی و مسیر و برای من هموار میکنی

خدایاشکرت برای قدرت پذیرش و قدرت امید در زندگیم

خدایا شکرت از اینکه تحت هدایت و حفاظت همیشگی تو هستم

با احساس عالی بنویس
خدایا شکرت که در هر نفس عشق و نور تو را دریافت
می کنم
🔖
@Delshodeha
🙏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فقط #از #خدا #بخواه

🙏از من بخواه تا عطايت كنم،

🙏مرا بخوان تا اجابتت نمايم،

🙏از من بطلب تا به تو بدهم،

🤲 حاجتت را از من بخواه تا آن را برآوَرم . . .

🔖
@Delshodeha
👏1
📌کانال دلشده ها Delshodeha@
رمان #تبعیدی_تقدیرم قسمت 17 گلشیفته رو به فروغ گفت: این پسره کی بود؟ چرا اینجوری نگاه می کرد؟ فروغ در حالی که سخت مشغول کارش بود جواب داد: یکی از بچه‌هاست. یه کم بد قلقه ولی پسر بدی نیست. حتی می تونم بگم از بقیه پسرایی که اینجاان خیلی بهتره. گلشیفته که…
رمان #تبعیدی_تقدیرم

قسمت 18

بالاخره با اصرارهای گلشیفته خانم و فرناز تصمیم گرفتم بمانم البته ناگفته نماند که خودم هم چندان ناراضی نبودم و دلیل اصلی ام خانواده بود که نگران نشوند.
آن قدر گلشیفته خانم خوش صحبت و مهربان بود که بسیار دوستش داشتم و از حرف های شیرینش لذت می بردم.
همراه هم وارد خانه شدیم. گلشیفته خانم گفت: خب دخترا من میرم یه زنگ به جاوید بزنم و یه کمم استراحت کنم؛ فکر کنم بازم فشارم بالا، پایین شده.
فرناز نگران پرسید: خوبین عمه جون؟ می خواین بریم بیمارستانی ، درمانگاهی چیزی؟
سری به طرفین تکان داد: نه عزیزم لازم نیست. قرص هام رو بخورم و یه کم استراحت کنم، بهتر میشم.
این بار من نگران پرسیدم: مطمئنید؟
- آره دخترم. نگران نباش.
بعد از این حرف با کمک پرستارش که تازه به جمعمان اضافه شده بود، وارد اتاقش شد.
- منم یه زنگ به خونه بزنم.
فرناز سری تکان داد و گفت: باشه. من میرم تو حیاط، توام بعدا بیا.
《باشه》 ای گفتم و گوشی ام را از کیفم بیرون آوردم و شماره ی مامان را گرفتم.
- جانم خزان؟
- سلام مامان.
- سلام عزیزم. جانم؟ کاری داشتی؟
- آره راستش زنگ زدم که بگم من برای شام قراره اینجا بمونم.
متعجب گفت: وا خزان! بمونی که چی بشه؟ بیا خونه. زشته اینجوری.
- می دونم مامان ولی گلشیفته خانوم کلی اصرار کرد گفتم زشته رد کنم.
مردد گفت: چی بگم والا؟
- نگران نباش مامان. فرناز هم اینجاست. بعد از شام با هم برمی گردیم.
کمی از اینکه فرناز هم پیشم بود، خیالش راحت شد زیرا فرناز و خانواده اش را خیلی سال بود که می شناختیم و بهشان اعتماد داشتیم و در ارتباط بودیم و پدرش هم همکار بابا بود و در همان مدرسه کار می کرد.
- خیلی خب. خوبه حداقل فرناز هست، خیالم راحته ولی دیر نکنی ها.
- چشم.
- مراقب خودتم باش.
《چشم》 دیگری گفتم و بعد از خداحافظی کوتاهی تماس را قطع کردم.
گوشی ام را داخل کوله ام گذاشتم و به حیاط و کنار فرناز رفتم.
پیش پیرمرد باغبان ایستاده بود و در حال حرف زدن و سوال و جواب کردن درباره ی گل و گیاهان از او بود.

فرناز با دیدنم سمتم آمد و گفت: چی شد؟ زنگ زدی؟
سری تکان دادم که اشاره ای به حیاط پر دار و درخت و سرسبزشان کرد: بیا یه کم اینجاها قدم بزنیم.
مشتاقانه موافقت کردم. بوی گل ها همراه با بوی درختان که تازه آبشان داده بود، فضا را خوش عطر کرده بود و حس طراوت و تازگی را به آدم منتقل می کرد.
فرناز که یاد خاطرات خوش بچگی اش افتاده بود، با ذوق گفت: وای خزان، اگه بدونی چقدر بچگی هامون با جاوید اینجا بازی می کردیم. با اینکه ازم هفت، هشت سالی بزرگتر بود ولی خیلی باهم صمیمی و خوب بودیم. از برادر هم بهم نزدیک تر بود.
- گلشیفته خانوم بچه و نوه ی دیگه ای نداره؟
- دوتا پسر و یه دختر داره. جاوید بچه ی دخترشه و یه دونه خواهر بزرگتر از خودش داره که ازدواج کرده و شهرستان زندگی میکنه. دوتا پسراش هم که یکی شون دوتا بچه داره و اون یکی هم یه دونه ایران نیستند و سالی یه دفعه هم یه سر به مادرشون نمی زنند.
حتی جاوید با اون همه مشغله اش هم وقتی که میاد اینجا، بیشتر وقتش رو اینجا پیش عمه می مونه. به خاطر اینم خیلی به هم وابسته ان.
کنجکاو پرسیدم: کارش چیه که دیر دیر می تونه بیاد؟
لبخند پر از ذوقی روی لبش آمد.
- هم خواننده ست و هم مهندس عمران. دیگه بیشتر وقتش رو یا سر تمرینه یا شرکت و پروژه هاش که بعضی شون خارج از شهره. وای خزان نمی دونی چه صدایی داره!
شوق و ذوق او به من هم منتقل شد.
- واقعا خواننده ست؟ پس چرا من نمی شناسمش؟
توضیح داد: آخه خب خیلی معروف نیست عین بقیه ی خواننده ها.
آهانی گفتم و سکوت کردم.
آن قدر فرناز از او تعریف کرده بود که کنجکاو شده بود دوباره ببینمش و با او آشنا شوم.

ادامه دارد....

🔖
@Delshodeha
🥰2👎1
«از آدمایی که از رنج‌هاشون

به‌عنوان بهانه‌ای

برای آسیب زدن به تو

استفاده می‌کنند


دوری کن...»

🔖
@Delshodeha
👏3
"- چه داری در سنگینیِ چمدانت؟

+ هیچ؛

تنها آرزوهایم ...!"
🔖
@Delshodeha
👏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب
زندان  دلتنگی و
تنهایی هاست
تکرار بی نهایت
ناگفته‌هاست،
شایدجایی در
دور دست‌ها
تو هم ستاره‌ها
را میشماری
که امشب
چشمک پرانی می کنند

🔖
@Delshodeha
👏3
آرزوی امشبم؛

خدا آرامشِ

بی آرامبخش نصیب

هممون بکنه.....

🔖
@Delshodeha
👏3
📌کانال دلشده ها Delshodeha@
🌷آغاز کنم به نامت ای حضرت دوست 🌷هر آنچه شود به نامت آغاز، نکوست 🌷دفترچه‌ٔ عشق را اگر بگشاییم سطر از پی سطر، 🌷آیتی از تو در اوست "بسم الله الرحمن الرحیم" 💌#jOin : #ڪانـال_دلـشـــــــده_ها ╰➤ Channel : @Delshodeha
دوستان گرامی برای مشاهده اولین پست امروز به روی نوشته کلیک کنید

پند امشب

بالأخره پولت جور می‌شه،
مریضیت خوب می‌شه،
پرونده ات حل می‌شه،
عشق توی زندگیت پیدا می‌شه،
کارت درست می‌شه.

این روزا می‌گذره…
آروم باش…
این زندگی فقط یه بازیه.

آخرش هم بازی کردن یاد می‌گیری،

هم همبازی‌هات رو می‌شناسی…

شب خوش رفقا
👏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🥰3