میدونی ضرب المثل
«سرش بره قولش نمیره»
ازکجااومده؟؟
روی دستش "پسرش" رفت
ولی "قولش نه"
نیزه ها تا "جگرش" رفت
ولی "قولش نه"
این چه خورشید غریبی است که با حالِ نزار پای "نعش قمرش" رفت
ولی "قولش نه"
شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار دست غم بر "کمرش" رفت
ولی "قولش نه"
هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین" ای دمش گرم "سرش" رفت
ولی "قولش نه"
❤️ صلے الله علیک یا اباعبدالله ❤️
#محرم
#دلتنگی
#التماس دعا 🙏
🅰 @DelNeevis
«سرش بره قولش نمیره»
ازکجااومده؟؟
روی دستش "پسرش" رفت
ولی "قولش نه"
نیزه ها تا "جگرش" رفت
ولی "قولش نه"
این چه خورشید غریبی است که با حالِ نزار پای "نعش قمرش" رفت
ولی "قولش نه"
شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار دست غم بر "کمرش" رفت
ولی "قولش نه"
هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین" ای دمش گرم "سرش" رفت
ولی "قولش نه"
❤️ صلے الله علیک یا اباعبدالله ❤️
#محرم
#دلتنگی
#التماس دعا 🙏
🅰 @DelNeevis
﮼دلنویس
Voice message
#نامه_ای_به_مریم
مریم سلام؛
دلیل نوشتن این نامه چیزی نیست جز #دلتنگی.
لابد الآن پیش خودت میگویی دلتنگی من به تو چه مربوط است که از آن برای تو مینویسم؛
اما وقتی بودِ این دلتنگی به بودِ تو گره خورده، چه کسی به اندازهی تو به ادراک آن توانمند است؟!
امروز داشتم کتابخانهام را مرتب میکردم که یادش افتادم. میان انبوهی از کتابها و دفترها و کاغذها، #دستنوشته ای که یادگارش بود را پیدا کردم. کاغذی که تمام سطحش با نام من و دست خط او پر شده بود. صفحهای که میان خطوط نام من، به سختی این بیت را در بر گرفته بود:
خطم چو زلف یار پریشان و درهم است
عیبم مکن که در شب هجران نوشتهام
میبینی مریم!
یارِ این روزهایت روزگاری مرا "#یار" خطاب میکرد. همان روزگاری که چند ساعت دوری از مرا #هجران ای میخواند که طاقتش را طاق میکرد...
آه که اگر هنگام آفرینش من همان چند صباح دلِ خوش را برایم نوشته باشند، تا ابد حاضرم برای دوباره به دنیا آمدنم به خدا التماس کنم...
داشتم از دلتنگی میگفتم... دلتنگیای که این روزها دوایی ندارد... و مرهمی نیز... این چند خط را هم برای تو مینویسم که از ازدحام سکوت و بغض گلویم به تنگ نیاید؛ وگرنه هم صحبتی به غیر کجا دلگشا بُوَد؟!
دلم برای روزهایی که موقع فکر کردن به #او پای #تو یی در میان نبود تنگ شده... روزهایی که میان شعرهایم نفس میکشید و میان شعرهایش جان میگرفتم.
راستی گفتم شعر... هنوز هم وقتی برایت "دوستت دارم پریشان"* میخواند در جوابش ذوق مرگ نمیشوی؟!
مریم!
این لعنتیترین آرزوی دنیاست!
اما کاش یاد گرفته باشی با دلش راه آمدن را...
که مثلا در جوابش "در دل من قصر داری خانه میخواهی چکار؟!" * بگویی؛
تا شاید لبخند بر لبانش کمی عمیقتر رخنه کند.
مریم!
هرچه از او بیشتر میگویم و مینویسم حجم دلتنگیام بیشتر میشود...
حالا از لبهایم گذشته است...
به پیشانی که برسد کار تمام است!
پس هرچه سریعتر نقطهی پایان را میگذارم؛
فقط تا یادم نرفته بگویم،
بعد از خواندن این نامه لطفا یک دل سیر به آغوش بگیرَش.
امضاء:
منِ همیشه از تو عاشقتر
#نیلوفرشکیب
* از عاشقانههای مهدی فرجی
مریم سلام؛
دلیل نوشتن این نامه چیزی نیست جز #دلتنگی.
لابد الآن پیش خودت میگویی دلتنگی من به تو چه مربوط است که از آن برای تو مینویسم؛
اما وقتی بودِ این دلتنگی به بودِ تو گره خورده، چه کسی به اندازهی تو به ادراک آن توانمند است؟!
امروز داشتم کتابخانهام را مرتب میکردم که یادش افتادم. میان انبوهی از کتابها و دفترها و کاغذها، #دستنوشته ای که یادگارش بود را پیدا کردم. کاغذی که تمام سطحش با نام من و دست خط او پر شده بود. صفحهای که میان خطوط نام من، به سختی این بیت را در بر گرفته بود:
خطم چو زلف یار پریشان و درهم است
عیبم مکن که در شب هجران نوشتهام
میبینی مریم!
یارِ این روزهایت روزگاری مرا "#یار" خطاب میکرد. همان روزگاری که چند ساعت دوری از مرا #هجران ای میخواند که طاقتش را طاق میکرد...
آه که اگر هنگام آفرینش من همان چند صباح دلِ خوش را برایم نوشته باشند، تا ابد حاضرم برای دوباره به دنیا آمدنم به خدا التماس کنم...
داشتم از دلتنگی میگفتم... دلتنگیای که این روزها دوایی ندارد... و مرهمی نیز... این چند خط را هم برای تو مینویسم که از ازدحام سکوت و بغض گلویم به تنگ نیاید؛ وگرنه هم صحبتی به غیر کجا دلگشا بُوَد؟!
دلم برای روزهایی که موقع فکر کردن به #او پای #تو یی در میان نبود تنگ شده... روزهایی که میان شعرهایم نفس میکشید و میان شعرهایش جان میگرفتم.
راستی گفتم شعر... هنوز هم وقتی برایت "دوستت دارم پریشان"* میخواند در جوابش ذوق مرگ نمیشوی؟!
مریم!
این لعنتیترین آرزوی دنیاست!
اما کاش یاد گرفته باشی با دلش راه آمدن را...
که مثلا در جوابش "در دل من قصر داری خانه میخواهی چکار؟!" * بگویی؛
تا شاید لبخند بر لبانش کمی عمیقتر رخنه کند.
مریم!
هرچه از او بیشتر میگویم و مینویسم حجم دلتنگیام بیشتر میشود...
حالا از لبهایم گذشته است...
به پیشانی که برسد کار تمام است!
پس هرچه سریعتر نقطهی پایان را میگذارم؛
فقط تا یادم نرفته بگویم،
بعد از خواندن این نامه لطفا یک دل سیر به آغوش بگیرَش.
امضاء:
منِ همیشه از تو عاشقتر
#نیلوفرشکیب
* از عاشقانههای مهدی فرجی