میان دلبران پابندی مهرت سرآمد بود
چه ها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندیِ دیرینه ای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
#علیرضا_بدیع
چه ها دیدی که با دل آمدی اما به سر رفتی
مگر با کوه خویشاوندیِ دیرینه ای داری؟
که هرچه بیشتر سویت دویدم، پیشتر رفتی
#علیرضا_بدیع
تمام سهم من از نوبهار آغوشت
گلیست شکل تبسّم که ظاهراً داری
من آهوانه پناه آورم به دامانت
خوشا به حال اسیری که در کمند آری!
#علیرضا_بدیع
گلیست شکل تبسّم که ظاهراً داری
من آهوانه پناه آورم به دامانت
خوشا به حال اسیری که در کمند آری!
#علیرضا_بدیع
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟
تو را که از همه ی جنبه ها سری از من!
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها
تو هم که خستگی ات رفت، می_پری از من
#علیرضا_بدیع
تو را که از همه ی جنبه ها سری از من!
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها
تو هم که خستگی ات رفت، می_پری از من
#علیرضا_بدیع
در جان من، طنين صداى "بنان"تويى
زيباترين "الهه ى ناز" جهان، تويى
هر چند آسمان خدا پر ستاره است،
اما عروس هرشب هفت آسمان،تويى
#علیرضا_بدیع
زيباترين "الهه ى ناز" جهان، تويى
هر چند آسمان خدا پر ستاره است،
اما عروس هرشب هفت آسمان،تويى
#علیرضا_بدیع
آتشی در دلم انداخته چشمت که مپرس
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو
روی زیبای تو کافیست به شوراندنِ من
رحم کن با دلم و این همه با ناز مگو
#علیرضا_بدیع
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو
روی زیبای تو کافیست به شوراندنِ من
رحم کن با دلم و این همه با ناز مگو
#علیرضا_بدیع
خوانندهی کتیبهی چشم و لبت منم!
پررنگ کن به خاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آنگونه ای که خواجه و شاخه نبات را
َ#علیرضا_بدیع
پررنگ کن به خاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آنگونه ای که خواجه و شاخه نبات را
َ#علیرضا_بدیع
آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پری خوست پری روست پریشان
با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
َ#علیرضا_بدیع
ماهی که پری خوست پری روست پریشان
با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
َ#علیرضا_بدیع
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺑﺎ اﺧﻢ ﺗﻮ زﯾﺒﺎﺳﺖ، ﮐﻪ ﭼﻮن ﺳﯿﺐ
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢِ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ!
َ#علیرضا_بدیع
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢِ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ!
َ#علیرضا_بدیع
رسیده تا کمــرت گیسوان و میترسم
میان خـــرمن مو گم کنــــم میانت را
من از دهان تو در حیـرتم که از تنگی
خـدا چگونه میانش دمیده جانت را؟
َ#علیرضا_بدیع
میان خـــرمن مو گم کنــــم میانت را
من از دهان تو در حیـرتم که از تنگی
خـدا چگونه میانش دمیده جانت را؟
َ#علیرضا_بدیع
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!
َ#علیرضا_بدیع
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!
َ#علیرضا_بدیع
باز آمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
از صبح ازل حلقه به گوش تو بمانم
تا شام ابد گوش به فرمان تو باشم
َ#علیرضا_بدیع
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
از صبح ازل حلقه به گوش تو بمانم
تا شام ابد گوش به فرمان تو باشم
َ#علیرضا_بدیع
شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
ُ#علیرضا_بدیع
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم
ُ#علیرضا_بدیع
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺑﺎ اﺧﻢ ﺗﻮ زﯾﺒﺎﺳﺖ، ﮐﻪ ﭼﻮن ﺳﯿﺐ
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ...!
ُ#علیرضا_بدیع
ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ و ﺑﺎ ﺗﺮﺷﯽ دﻟﺨﻮاه ﻋﺠﯿﻨﯽ
ﺗﻤﺜﯿﻞ ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻇﺮﯾﻔﻢ
ﯾﮏ ﺑﺎغ اﻧﺎر اﺳﺖ و ﯾﮑﯽ ﮐﺎﺳﻪ ی ﭼﯿﻨﯽ...!
ُ#علیرضا_بدیع
داخـل که شدم به نام آهـو گفتم
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
با اشک وضـو گرفته یاهـو گفتم
در مسجد عشق رفته بودم به نیاز
گفتند اذان بگو ! من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
عین حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه ، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
#علیرضا_بدیع
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست
راندند مردم از دل پر کینه ، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست
#علیرضا_بدیع
شبی با بید میرقصم، شبی با باد میجنگم
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
#علیرضا_بدیع
که چون شببو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الاّ من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
#علیرضا_بدیع
چندان عجیب نیست که از رشک بشکند
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگیام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
#علیرضا_بدیع
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگیام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
#علیرضا_بدیع
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر
نیشخند دوستان اما دوچندان سخت تر
خندههایم خندهی غم، اشکهایم اشک شوق
خندههای آشکار، از اشک پنهان سخت تر
#علیرضا_بدیع
نیشخند دوستان اما دوچندان سخت تر
خندههایم خندهی غم، اشکهایم اشک شوق
خندههای آشکار، از اشک پنهان سخت تر
#علیرضا_بدیع