🎥 📜دهـڪــده فیلــم و رمــان 📜🎥
475 subscribers
1.24K photos
1.14K videos
49 files
252 links
Download Telegram
🎥 📜دهـڪــده فیلــم و رمــان 📜🎥
📕#رمــان " بــرزخ_ســرد #پـــــــارت9 چشماش چهارتا شد و مات و حیران سرجاش میخکوب شد. ادامه دادم: -من... من تورو دوست دارم و واست احترام قائلم امّا برای زندگی مشترک نه! من به عنوان پسرداییم تورو دوست دارم. از جاش بلند شد و مِن مِن کنان گفت: -وَ ولی…
📕#رمــان " بــرزخ_ســرد
#پـــــــارت13


صدای جیغ بنفش ستاره توی گوشی تلفن پیچید و گفت:
-وای حنا...یعنی تو به محمّد جواب مثبت دادی؟!

خودمو روی تختم جابه جا کردم و گفتم:
-خب آره...
-دختر باورم نمیشه... پس اون حرفای شاعر مسلکیت کجا رفته؟!
-کدوم حرفا؟!
-ای بابا خره... همون حرفایی که میگفتی من خودم عشقمو پیدا میکنم...

جمله ی آخرشو عمداً به تقلید صدای خودم گفت. از جام پاشدم و در حالیکه از دور خودمو تو آینه ی میز آرایشم نگاه میکردم خونسردانه جواب دادم:
-خب عشقمو پیدا کردم، مگه محمّد نمیتونه عشقم باشه؟!
- یه کم یواشتر... پیاده شو تا با هم بریم خانم عاشق!!
-الاغ تو از عاشقی چی میدونی؟!
-نه بابا خانم مثل اینکه عاشق شدن اونم چه عاشقی!!
-دیگه از این اومدن و رفتنا خسته شدم! از بس که دایی و زندایی در گوشم وز وز میکردن!
-یعنی تو به خاطر اونا جواب مثبت دادی؟!
-نه بابا محمّد پسر خوبیه یعنی میتونه واسم همون مرد ایده آلی باشه که میخوام.
-بابا ایول! مرسی به ایده آل شما!
-مزه نریز ستاره... من خودم بعد از ده روز سردرگمی و فکر و خیال تصمیم گرفتم.
-باشه... حالا که تصمیم خودتو گرفتی خیالی نیست ولی پس تکلیف اکبر بی مخ چی میشه؟!

اینبار نوبت من بود که جیغ بنفش بکشم:
-سی سی میام خفت کنم.
-هِ هِ هِ به خدا گناه داره عمریه به پای تو نشسته.
-خفه شو سی سی، اکبرو واسه تو میزارم.

اکبر پسر سرایدار باغ لواسان بود یه پسر کلّه خراب و ساده که دیگه با نگاههاش کفر منو درآورده بود. سی سالش بود امّا عقلش به قد مورچه ام نمیرسید به همین خاطر مامان و بابا بهش زیاد گیر نمیدادن و همه میدونستن اکبر بی مخ از من خوشش میاد و زیاد بهش گیر نمیدادن و این مسئله شده بود اسباب خنده ی ستاره و بقیه که اکبر بی مخو عشق اوّل و آخر من میدونستن.

با موافقت من قرار شد بعد از انتخاب رشته ام مراسم خواستگاری و بله برون انجام بشه. رتبه ام خوب شده بود و به نظرم میتونستم همون رشته ی معماری رو توی دانشگاه تهران بیارم. رتبه ی ستاره هم چندان با من فرق نداشت و هر دو با هم انتخاب رشته کردیم.
📕#رمــان "خدمتڪار_هـات_مـن
#پـــــــارت13


هردومون نفس نفس میزدیم..
کمی صبر کرد و بعد آروم بالا پایین شد.. خونی که ازم میومد رو با ملافه پاک کرد و ضربه هاش رو
شروع کرد..
ضربه های اولش به اوج میرسوندم..
ناله میکردم و اون با هر بار ضربه ی محکم و فشاریش یه بوسه نثار لبام میکرد..
بالاخره ضربه هاش تند تر شد و صدای هردومون بالا تر رفت..
دستشو روی سی*نه هام گذاشته بودم و اونقدر سریع تلم*به میزد که همه ی بدنم میلرزید...
حسش کردم و بعد از جیغ بلندی رها شدم...
جوووون بلندی گفت و با خنده لپم رو گاز گرفت..
گر گرفته نفسی کشیدم و اون هنوز تند و سریع تلم*به میزد..
ناخونام رو توی کمرش فرو بردم که بلافاصله آ*ه بلندی کشید و بعد سریع بیرون کشید و خودش
رو روی شکمم خالی کرد..
کارش که تموم شد دقایقی به صورتم خیره موند...نگاهی خسته به بدنم انداخت...
لبخندی زد که تموم دردم از بین رفت..اونقدر اون لبخندش برام لذت بخش بود که چشم بستم و
خودم رو پنهون کردم تو آغوشش...
برعکس اون حسی که اولش داشتم اصلا از کارم پشیمون نبودم و این متعجبم میکرد..
و البته خوشحال...
نمیدونم چقدر به صورت زیبا و معصومش زل زدم که بالخره حس آرومی بهم منتقل شد...قلبم
ضربان منظمی گرفت و چشمام گرم شد...
فکر میکنم خوابی که داشتم با اختلاف بهترین خوابی بود که تو این زندگی تجربه کردم..
احساس میکردم رو ابرام... نفس گرم
و لذت بخشی که روی صورتم پیاده میشد و لب هایی که لمسم میکرد...
حس فوق العاده ای داشتم...
کمی سردم شد و غلطی زدم...ملافه رو روی خودم کشیدم و دلم خواست بیشتر بخوابم..
صدای پایی اومد و بعد صدای دوش حموم...
دلم نمیومد چشم باز کنم اما ذهنم دیگه نمیخواست بخوابه..
احساس میکردم داره اون تو غرغر میکنه..
ریز خندیدم..
انگار دیوونه شده بودم...