پادکست حقوقی دفیله|Defile Legal Podcast
2K subscribers
91 photos
17 videos
6 files
86 links
در هر قسمت پادکست دِفیله یه موضوع حقوقی با نگاهی به قانون و به زبان ساده روایت می‌شه

Wbesite: defilepodcast.ir
Instagram: instagram.com/defilepodcast
Twitter: twitter.com/defilePodcast
Castbox: http://castbox.fm/vc/2210385
Download Telegram
فلسفه شکل‌گیری هیئت منصفه، بهره‌گیری از نظر مردم عادیه. یعنی کسایی که درس حقوق نخوانده‌اند و به درستی می‌توانند مصداق عرف باشند. چون کسایی که حقوق خوندن ذهنشون درگیر استدلال‌های حقوقیه و نمی‌تونن دقیقاً نظر عرف یا مردم کوچه و بازار رو منعکس کنند. هیئت منصفه، تجلی دیدگاه افراد متعارف جامعه در قبال موضوعات حقوقیه. این افراد، تسلط به قانون ندارند و قاضی دادگاه صرفاً اونا رو راهنمایی می‌کنه، بدون اینکه دادگاه بخواد نظر خودشو به هیئت منصفه تحمیل کنه. به همین خاطر توی فیلم‌های سینمایی خارجی می‌بینیم که وکلا و اصحاب دعوی تلاش می‌کنند با درگیر کردن عواطف و احساسات هیئت منصفه، نظر اونا رو به نفع خودشون جلب کنند تا با داشتن رأی هیئت منصفه، برنده پرونده بشن.

یکی از بهترین نمونه‌های کلاسیک هیئت منصفه رو می‌تونیم توی فیلم کشتن مرغ مقلد ببینیم. این فیلم اقتباسی از رمان هارپر لی ه! و به معنای واقعی کلمه شرافت و انسان بودن رو به نمایش میذاره.

اما، در نظام حقوقی ایران طبق اصل ۱۶۸ قانون اساسی، فقط در دو نوع از جرایم یعنی «جرایم سیاسی» و «جرایم مطبوعاتی»، هیئت منصفه تشکیل میشه. به غیر از این دو جرم، به هیچ وجه هیئت منصفه وجود نداره؛ در موضوعات حقوقی و قراردادی که اصلاً و ابداً! در موضوعات کیفری هم فقط اگر جرم سیاسی و یا مطبوعاتی باشه، هیئت منصفه تشکیل میشه. با این حساب، در ایران برای قتل، اصلاً هیئت منصفه وجود نداره؛ چیزی که تم اصلیه فیلم‌های خارجیه!

تازه توی جرایم سیاسی و مطبوعاتی هم، تشکیل هیئت منصفه کلی داستان داره. در تمام سال‌های پس از تصویب قانون اساسی، در جرایم سیاسی با توجه به اینکه جرم سیاسی در قانون تعریف نشده بود، هیئت منصفه تشکیل نشد تا اینکه بعد از تصویب قانون جرم سیاسی در سال ۱۳۹۵، تعدادی هیئت منصفه در جرایم سیاسی تشکیل شد. با این حال، فلسفه تشکیل هیئت منصفه در نظام حقوقی ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته. این عدم توجه رو میشه در دو بخش خلاصه کرد.

بخش اول مربوط به افرادیه که هیئت منصفه رو تشکیل میدن. گفتیم که هیئت منصفه باید نماینده افکار عمومی و مردم عادی جامعه باشه. اما براساس ماده ۳۶ قانون مطبوعات ترکیب اعضای هیئت منصفه در اختیار افرادیه که همه اونها جز یک نفر (یعنی رئیس شورای شهر) جز مقامات انتصابی هستند. یعنی افرادی که در نتیجه رأی مردم انتخاب نشدند. از جمله اشخاصی که نفرات هیئت منصفه رو انتخاب می‌کنند میشه به رئیس سازمان تبلیغات اسلامی و نماینده شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه سراسر کشور اشاره کرد.

بخش دوم هم مربوط به این موضوعه که عملاً نظر هیئت منصفه برای قاضی الزام‌آور نیست. یعنی اگر هیئت منصفه بگه متهم، گناهکاره، قاضی می‌تونه تبرئه کنه یا اگر هیئت منصفه بگه که متهم بی‌گناهه، قاضی می‌تونه حکم به محکومیت بده! با این حساب و در عمل و در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن نظر هیئت منصفه فقط می‌تونه یه نظر مشورتی باشه.
@defilepodcast
فیلمی در جغرافیای کشور اردن؛ و زنی که باید هم‌زمان در چند جبهه بجنگد: علیه قانون، علیه تعصبات و علیه مردسالاری.
@defilepodcast
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
@defilepodcast
Audio
🎙️گپ و گفتی در مورد پادکست دفیله در رادیو جوان (برنامه باشگاه‌ پادکسترهای جوان)

🗓️سه‌شنبه، ۱ اسفند ۱۴۰۲
@defilepodcast
*دختری با گوشواره مروارید*

چطور یک نفر تبدیل به قاتل می‌شود؟ یا حتی سوال را می‌توان کلی‌تر مطرح کرد: چطور یک نفر تبدیل به بزهکار می‌شود؟ برای کسانی که از دریچه ادبیات یا سینما به زندگی مجرم‌ها، نگاه می‌کنند به احتمال زیاد، همواره انسان‌های بزهکار شاخصه‌های ظاهری فراوانی دارند که می‌توان آنها را از اشخاص غیربزهکار تفکیک کرد. آدم‌های بزهکار، چهره‌های خشنی دارند. صورت‌شان، کج و معوج است. در چشم‌های‌شان نفرت موج می‌زند. رفتارشان کاملاً ضد اجتماع و شریرانه است. نگاه‌شان ترسناک است و چیزهایی از این دست. اما، کافی است، پایت را فراتر از قصه‌های سینمایی بگذاری.

در دنیای واقعی، همین آدم‌هایی که هر روز با آن‌ها سر و کار داریم، می‌توانند یک مجرم باشند. در «سربازی»، این تفاوت معنادارِ بزهکارانِ قصه‌ها و بزهکاران دنیای واقعی را بیش از هر وقت دیگری درک کردم. اینکه، چند ماه قبل با یک نفر بازنشسته نظامی نشسته‌ای و ساعت‌ها با او هم‌کلام شده‌ای. او آنقدر خوش‌صحبت بود که دلت نمی‌آمد این هم‌صحبتی قطع شود. شخصیتی آراسته و متین. اما، چند ماه بعدترش، اتهامات عجیب و شنیعی علیه‌ش مطرح شد. سوابق کیفری‌اش هم این اتهامات را ثابت می‌کرد. حالا، تو وا می‌مانی که این آدم نه رفتارش و نه ظاهرش هیچ شباهتی به یک متجاوز و متقلب نداشت. پس، چرا و چطور توانسته این‌گونه بی‌رحمانه مرتکب جرم شود؟ [واقعاً، تجربه رویاروی با جرم، آن هم در کلانتری تجربه‌ی غریبی است: جرمی، اتفاق افتاده و همه چیز تر و تازه است. این طور نیست که ماه‌ها یا سال‌ها از جرمی گذشته باشد و تو بخواهی لابلای کاغذها دنبال قصه باشی. جرم، همین چند دقیقه و همین چند ساعت قبل اتفاق افتاده و همه چیز در دسترس است. می‌توانی صحنه جرم را با چشم ببینی، می‌توانی با شاهد و یا شاید مجرم، همان لحظه حرف بزنی. عواطف و احساسات انسانی را در عریان‌ترین حالت ممکن، احساس کنی؛ بی‌آنکه حائلی در میان باشد.]

پس، بیایید تمام آن تصاویر خیالی از بزهکاران را دور بریزیم. حتی بیایید از این هم پیش‌تر برویم و مثل همیشه فکر نکنیم «مرغِ همسایه غاز است»؛ شاید همین خودِ ما در یک لحظه، آن‌چنان از خود بی‌خود شویم و اختیار از کف بدهیم که مرتکب جنایت بزرگی شویم. آدم‌ها در طول زندگی‌شان، مرتکب خرده‌جنایت‌های بسیاری می‌شوند: از دزدیدن پاک‌کن یا مداد در مدرسه بگیر تا کم‌فروشی در کار و هزار چیزِ ریزِ به چشم‌نیامده. اما، آن‌گاه که جنایتی فجیع، مثل قتل انجام می‌دهند، دیگر دنیای‌شان عوض می‌شود. حالا، باز یک‌بار دیگر می‌توان پرسید چطور یک نفر تبدیل به قاتل می‌شود؟ از ماجرای ژن‌ها که بگذریم، این گونه نیست که سرنگی تزریق کنند یا قرصی بدهند و بگویند تو تبدیل به قاتل شدی. آدم‌ها، در یک فرآیندِ هیجانی و اجتماعی مجرم می‌شوند. یک‌سری چیزها دست به دست هم می‌دهد و آدمی را به پرتگاه ارتکاب جرم هُل می‌دهد.

در فیلم پِرل (Pearl 2022)، دختری روستایی، رویای رقصنده شدن دارد. او چهره‌ای معصوم یا شاید مرموز دارد. چهره‌اش بی‌شباهت به تابلوی نقاشی «دختری با گوشواره مروارید» اثر یوهانس وریمر نیست [کافی است اسم تابلو را گوگل کنید تا چهره دختر را ببینید]. اگر، روایت یک خطی فیلم را نخوانده باشی، آرام آرام با شخصیت او آشنا می‌شوی. اینکه چطور، روحیه‌ی مادری سلطه‌گر او را به ارتکاب جرم سوق می‌دهد. اینکه، تحقیر کردن و نادیده گرفتن آدم‌ها، چطور می‌تواند منجر به پرده‌دری شود و پاسخش چیزی نباشد جز قتل. با این‌حال، در فیلم پِرل باز همان کلیشه‌های سینمایی از سیمای زنی قاتل وجود دارد اما چینش مقدمه‌هایی برای باور پذیر کردنِ ارتکاب قتل و رسیدن به فرآیند تحول از شهروندی عادی به مجرمی بی‌عاطفه، به درستی اتفاق افتاده است.

در سینمای ایران، فیلم «پرویز» اثر مجید برزگر یکی از درست‌ترین نمونه‌هایی است که سیمای قاتل و فرآیند تحول او را به تصویر کشیده. در این فیلم، زنده‌یاد لوون هفتوان شخصیت اصلی را بازی کرده و چه نمایش تحسین‌برانگیزی دارد! [به نظرم اگر علاقه‌مند به فیلم هستید تمام فیلم‌های لوون هفتوان را ببینید. او در فیلم‌هایش بازی نمی‌کند؛ نقش را زندگی می‌کند. آن‌قدر باورپذیر است که انگار دوربین را مخفیانه جایی گذاشته‌اند و از او فیلم گرفته‌اند.] یک آدم معمولی که سر به زیر است. سرش را در لاک خود فرو کرده؛ اما دیگران او را نادیده می‌گیرند یا تحقیرش می‌کنند. همه‌ی این‌ها، آتشِ درونش را شعله‌ور می‌کند و از آدمی معمولی، جانی می‌سازد.👇👇
☝️☝️... واقعیت آنکه، ما با دنیای مجرمان فاصله‌ی زیادی نداریم. مجرمان، ابر انسانِ شرور یا آدم‌هایی با فطرت مجرمانه یا آمده از دنیایی متفاوت نیستند. آدم‌های غیرمجرم، خوش‌شانس بوده‌اند که در خانواده‌ای با حداقل‌هایی از معیشت متولد شده‌اند. خوش‌شانس بوده‌اند که طعم تلخ حقارت را نچشیده‌اند. خوش‌شانس بوده‌اند که تبعیض امان‌شان را نبریده و هزار جور خوش‌شانسی ریز و درشت دیگر. این‌بار، وقتی با سوالِ چطور یک انسان، مجرم یا قاتل می‌شود مواجه شدیم، کمی مکث کنیم، نگاهی به ساحت نابسمان جامعه بیندازیم، چشم‌هایمان را به اطراف بچرخانیم و آن‌گاه پاسخ بدهیم. بی‌آنکه، یک‌راست سراغ کلیشه‌های رایجی مثل مشکلات روانی برویم.
@defilepodacst
چاپ مقاله علمی‌-پژوهشی در ایران قواعد عجیبی دارد. از مافیاها و اشخاصی که علنی «چاپ فوری و تضمینی مقاله» با مبالغ ۵۰ یا ۶۰ میلیون تومان را تبلیغ می‌کنند، بگذریم؛ تازه می‌رسیم به فرآیند داوری. اگر سالم و سلامت، مقاله‌ای را برای داوری ارسال کنی، در بیشتر موارد داوران بدون اتکا به نقد علمی و با عبارات کلیِ «مقاله فاقد نوآوری است، چکیده و نتیجه‌گیری دارای ایراد جدی است و…» ثمره ماه‌ها تلاش نویسنده را به باد می‌دهند.
سه مجله، در مورد یک مقاله سه نظر کاملاً متفاوت دادند: یکی به کلی رد کرد، یکی با اصلاحات جزئی پذیرفت و‌ دیگری بدون هیچ ایرادی پذیرفت! این دست نظرات، بیش از آنکه نام داوری و نقد علمی را یدک بکشد در حالت خوش‌بینانه، به معنی «اعمال سلیقه» و در حالت بدبینانه «از سر باز کردنِ» مقاله است.
تازه، از حضور نویسنده‌هایی بر پیشانی مقاله بگذریم که حتی کلمه‌ای در نگارش مقاله مشارکت نداشته‌اند اما «باید» نام‌شان باشد. بله، چنین تیشه بر ریشه پژوهش زده می‌شود! دانشجو برای دفاع و استاد برای ارتقا، لاجرم تن به این چرخه معیوب می‌دهد.

@defilepodacst
دورکیم، در کتاب مشهور خود، «خودکشی»، خودکشی را به ۴ دسته اصلی تقسیم می‌کند: خودکشی تقدیرگرایانه، خودکشی ناشی از بی‌هنجاری، خودکشی دیگرخواهانه و خودکشی خودخواهانه.

این آخری، چون همراه با افسردگی، بدبینی و بی‌علاقگی‌ست، همواره دست‌مایه‌ی آثار هنری شده؛ یکشنبه‌های غم‌انگیز یک نمونه از آنهاست! یا کتاب «جنگل نروژی» اثر موراکامی (که به بهانه‌ی خواندن آن این چند سطر را نوشتم) جز آثاری‌ست که شخصیت‌های داستان از روی خودخواهی و «فردیت» دست به خودکشی می‌زنند.

در این رمان، با سه خودکشی سر و کار داریم که در هر کدام از آنها ریشه‌های عمیقی از تنهایی موج می‌زند. آدم‌هایی که سرنوشت‌شان با تنهایی گره خورده و هر کدام جزیره‌های دور افتاده از هم هستند که منفرد زیستن و دوری از اجتماع را برگزیده‌اند. مانند سبکِ تنها زیستنِ ژاپنی‌ها که از آن با عنوان «هیکی کوموری» یاد می‌شود؛ اما، موراکامی، آدم‌هایی خلق کرده که در ظاهر در پی تنهایی نیستند و اتفاقاً به هر انسانی چنگ می‌زنند تا این تنهایی را برای‌شان پر کند، اما این دست و پا زدن به مانند تلاش برای بیرون رفتن از باتلاق می‌ماند.

به نظرم، به همین خاطر است که دورکیم در بخشی از کتاب خودکشی، آن‌گاه که به ترسیم خودکشی خودخواهانه می‌پردازد، چنین می‌نویسد: «هنگامی که ما هدف دیگری جز خود نداریم، نمی‌توانیم از این فکر که سعی‌مان در نهایت به پوچی ختم می‌شوند، فرار کنیم، ما محکوم به نیستی هستیم. و این نابودی ما را به وحشت می‌اندازد. در این شرایط ما نمی‌توانیم شهامت ادامه زندگی را داشته باشیم یعنی به عمل و مبارزه بپردازیم …».

درواقع، روی سخن دورکیم به عنوان جامعه‌شناس و نه ادیب و عارف و فیلسوف، بررسی علمی رفتار خودکشی‌ست؛ بنابراین، جملات او خالی از استعاره و آرایه‌های ادبی است. کسی خودش را کشته، و زمینه‌های آن را باید در پیدا و نهان جامعه جست. به همین‌خاطر، جدا از واقعیت‌های اجتماع، آثار هنری همواره فرصتی مهیا می‌کنند تا با نگاه دیگری به جامعه نگریست و شاید یک هنرمند پیش از واقعه، زنگ خطر را بزند. اما، عرفان‌زدگی و تغافل از واقعیت‌های جامعه، موجب می‌شود ناهنجاری‌ها به زیر فرش حواله شود و انگشت اتهام فقط و فقط در چشم آدم‌ها به عنوان یک «فرد» و نه تکه‌ای از اجتماع نشانه رود. همین توجیه که مشکل از روانِ «این آدم» و «آن آدم» است، سبب شده تا بدنه‌ی اجتماع در کلان و دولت به معنای اخص، خود را از هر مسئولیتی بری ‌کند و ناهنجاری به «فرد» تقلیل یابد. در نهایت، «ما» در پیوند با یکدیگر معنا پیدا می‌کنیم و هر گسستی در «ما»، شروع فروپاشی‌ست.

پ.ن: از رمان جنگل نروژی، فیلمی ژاپنی به همین نام ساخته شده که مانند بیشتر آثار اقتباسی افتضاح و آشغال است. اگر رمان را نخوانده‌اید و این چند سطر شما را ترغیب به خواندن کرد، به هیچ‌وجه قبل از خواندن رمان سراغ فیلم نروید!!!
@defilepodacst
مثل ترانه‌ی «امشب» بابک میرزاخانی که برش‌هایی از زندگی را جدا کرده که بعدش تا صبح آدم بیدار می‌ماند؛ در زندگی لحظه‌هایی هست که خاکِ آدم بیل می‌خورد و بعد به خودش که نگاه می‌اندازد، از درون حس می‌کند، چیزهایی در او تغییر کرده است. حالا که چندین ماه از خواندن، عمیق شدن و گرفتن مدرک PMPگذشته، این دگرگونی درونی را کاملاً حس می‌کنم. در این حدود ده سالی که به صورت حرفه‌ای وارد بازار کار شده‌ام، بسیاری مفاهیم و آموخته‌هایم ماحصلِ تجربه بوده بی‌آنکه منتوری باشد تا مسیر درست را نشان بدهد. به سال‌هایی فکر می‌کنم که اضطراب کار گریبانم را می‌گرفت اما غافل از آنکه در دنیای حرفه‌ای عده‌ای از برترین‌ها دور هم جمع شده‌اند و برای آن اضطراب‌ها استاندارد نوشته‌اند. به سال‌هایی فکر می‌کنم که گمان می‌کردم داشتن دانشِ تکنیکال همه چیز است؛ اما حالا عمیقاً معتقدم داشتن مهارت‌های نرم بسیار مهم‌تر است. اصلاً به خاطر همین است که در آخرین ویرایش پمباک، «آدم»ها بسیار بسیار مهم و ارزشمند هستند. به سال‌هایی فکر می‌کنم که آنقدر عدم قطعیت زیاد بود و هست که از مدیریت آن عاجز می‌ماندم؛ اما نمی‌دانستم ذهنیت اجایل و رویه اجراییِ اسکرام نه تنها متعلق به برنامه‌نویسی نیست که چقدر خوب در قامت حقوق و وکالت می‌نشیند. اینجا، در ایران، آن قدر خیلی چیزها با چسب و وصله پیش می‌رود که فراموش می‌کنیم برای هر شغلی، برای هر وظیفه‌ای استاندارد و فرآیندی وجود دارد و به همین خاطر در میان انبوه کارها احساس تنهایی می‌کنیم. اما، تنها نیستیم. مهم‌ترین درس‌آموخته‌ام از PMP این بود که «من تنها نیستم» و بعد ضعف‌ها و قوت‌هایم را بشناسم. قطعاً گرفتن این مدرک‌های بین‌المللی نه کسی را مدیر می‌کند نه فرش قرمز برایش پهن می‌کنند؛ اما تجربه شخصی‌ام اثبات می‌کند برای توسعه فردی و برای دانستنِ ندانسته‌ها، بسیار ضروری است. آموختن، همیشه برایم سرشار از لذت بوده و از قضا خودِ آموختن مسیر را به آدمی نشان می‌دهد. حالا، حقوق و وکالت را با عینکی دیگر می‌بینم و امیدوارم خیلی زود، آنچه آموخته و نوشته‌ام را بتوانم عرضه کنم تا «آدم‌های کمتری، مثل خودم، در گیر و دار کار، از احساس تنهایی رها شوند.»

@defilepodacst
E 13
Zarqam Narehei
🎧 اپیزود سیزدهم پادکست حقوقی دفیله

موضوع: مالکیت فکری

خلاصه اپیزود: مالکیت ادبی و هنری (یا همون کپی‌رایت) و مالکیت صنعتی، از زیرمجموعه‌هایِ مهم مالکیت فکری به حساب می‌آد.
گاهی خلقِ موسیقی، کتاب، نقاشی، نرم‌افزار، برند، لوگو و اختراع روزها و سال‌ها از مولف اثر زمان می‌بره؛ اما در عرض چند دقیقه می‌شه از اون‌ها کپی زد و مالک اثر رو به خاک سیاه نشوند. ما، توی این اپیزود توضیح می‌دیم قوانین ایران و کنوانسیون‌های بین‌المللی چطور از مالکیت فکری حمایت می‌کنند؟ و برای ثبت اون‌ها باید چی کار کرد؟

🗓 تاریخ انتشار: ۵ دی ۱۳۹۹

💻 سایت دفیله: defilepodcast.ir
#مالکیت_فکری #اپیزود_سیزدهم #اپیزودسیزدهم #قسمت_سیزدهم #قسمت_سیزده #13

@defilepodacst
در دانش حقوق به اتکای صرف به مواد قانون و کنوانسیون‌ها خود را از تفسیر و تحلیل درست محروم می‌کنیم. زمانی هم که از تخصص سخن می‌آید با ارجاع به کارشناس یا خبره خود را از هر تلاشی خلاص می‌کنیم. به طور مثال، داشتن درک مالی، فهمیدن صورت‌های مالی و مفاهیم آن جز جدایی‌ناپذیر دانش حقوق است. بعد از مدنی۲، دانشجوی حقوق حتماً باید دو واحد مفاهیم مالی پاس کند. چرا؟ تا مفهوم «مال» را درست‌تر بفهمد، تا وقتی صحبت‌ از صورت‌های مالی سه‌گانه می‌شود (ترازنامه، صورت سود و زیان و جریان نقدی)بتواند نهاد ورشکستگی ماده ۴۱۲ قانون تجارت را تحلیل کند. یا وقتی صحبت از جرایم کارکنان دولت در دو قلمروِ «بودجه و اعتبارات» و «معاملات دولتی» می‌شود بتواند صحیح‌تر، مصداق را با حکم تطبیق دهد و قس‌ علیهذا.

جالب آنکه CMBOK(پیکره دانشی مدیریت قراردادها) با وجود آنکه تأکید بسیاری بر مفاهیم مالی می‌کند، اما مکرر یادآور می‌شود که مدیران قراردادی باید دانشی ورای حقوق داشته باشند و دست‌کم مفاهیم بنیادینِ تغییرات، اقتصاد، پروژه و زنجیره تأمین را بدانند. حالا، زمانی است که هم در سرفصل‌های دانشگاه و هم در حرفه‌های حقوقی باید از نگاه سنتی به حقوق و لفاظی در تفسیر عبور کنیم و با آشنایی با مفاهیمِ عینیِ میان‌رشته‌ای، درک صحیح‌تری از نهادهای حقوقی و قراردادی داشته باشیم.

پ.ن: در دنیا پیکره‌های دانشی تخصصی بسیاری وجود دارد، مانند PMBOK که مختص مدیران پروژه است؛ در این میان، CMBOK به طور ویژه متعلق به مدیران قرارداد بوده و از سوی انجمن ملی قراردادهای آمریکا (NCMA) تدوین و منتشر شده است.
@defilepodcast
«والتر وایت» در سریال بریکینگ‌بد، سرطان و خانواده را دست‌آویزی برای ارتکاب جرم می‌دانست؛ «پرفسور» در سریال سرقت پول، سیاست‌های دولت در انتشار پول را بهانه‌ی سرقت مسلحانه می‌دانست و حالا در «افعی تهران»، قاتل سریالی، کودک‌آزاری را عاملی می‌داند که مقتولین مستحق مرگ هستند.

در این دست فیلم‌ها، نظام عدالت کیفری در قامتِ هیولا و شروری به نمایش درمی‌آید که می‌خواهد در مقابل خیرخواهیِ مجرمین بایستد. آیا فیلم‌ساز آگاهانه چنین پیامی را مخابره می‌کند یا نه، صرفاً نمایش است؟ (تحلیل این پرسش بماند برای وقتی دیگر).

آیا، سینما می‌تواند «بیجه» یا «سعید حنایی» را به گونه‌ای روایت کند که در نهایت، مخاطب با او هم‌ذات‌پنداری کند؟ بله، قطعاً می‌تواند. آنچه اتفاق می‌افتد مبتنی بر نظریه «فنون خنثی‌سازی» است که جرم‌شناسی به نام «دیوید ماتزا» درباره‌اش نوشته. ماتزا، معتقد است بزهکاران مقید به ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی هستند. یعنی آنها می‌دانند قتل، سرقت و مصرف مواد مخدر، رفتارهای ضد ارزش اجتماع است؛ اما برای اینکه رفتار و مسئولیت ناشی از آن را توجیه کنند، سراغ بی‌اثر کردنِ رفتار خود می‌روند. چطور؟ مثلاً می‌گوید: «من، بی‌تقصیرم/ واقعاً نمی‌خواستم اذیتش کنم/ حقش بود/ همه به من گیر میدن/ می‌خواستم به مادرم کمک کنم/ خود منم قربانی‌ام، قربانی سیستم، قربانی خانواده و الخ).

بعدها، نویسندگانی این نظریه را بسط دادند و در مورد عادی‌سازی مصرف ماری‌جوآنا در آمریکا نوشتند. به این ترتیب که در ابتدا، مصرف آن مورد پذیرش نبود اما رفته رفته، نگاهی که مصرف این مخدر را غیراخلاقی می‌دانست با توسل به فنون خنثی‌سازی آن را عادی جلوه داد. حالا، آیا سینما و فیلم می‌تواند ارتکاب جرم را عادی‌سازی کند؟ یا یک پله بالاتر، مجرم را از هر مسئولیتی مبری کند؟ با این فرض که تقریباً مجرمی نیست که خود را به‌صورت کامل مسئول بداند و همواره دست به دامانِ توجیهاتِ فیزیولوژیکی، روانی و اجتماعی می‌شود. البته در این میان باید بین دو امر قائل به تفکیک شد: عادی‌سازی جرم و عوامل زمینه‌ای ارتکاب جرم.

کسی منکرِ چرایی ارتکاب و چگونگی پاسخ به جرم نیست؛ اینجا، سخن بر سر آن است که عادی شدن جرم با پذیرش توجیه‌های مجرم، انتهایی ندارد و اگر پا در این وادی بگذاریم باید قفل بر سردرِ نظام عدالت کیفری زد و پاسبان و دزد را به حال خود گذاشت. در این میان، نقش‌های فرعی می‌میرند، خانواده‌هایشان تاوان پس می‌دهند و سیاهی لشکرها در بی‌نامی به فراموشی سپرده می‌شوند.

@defilepodcast
در یادداشت زیر تلاش کرده‌ام به سوال‌های زیر جواب بدهم:

پیکره دانشی مدیریت قرارداد یا Contract Management Body of Knowledge یا به اختصار CMBOK چیست؟

انجمن ملی قراردادهای آمریکا ، منتشرکننده CMBOK، چگونه کار می‌کند؟

انجمن ملی قراردادهای آمریکا چه مدارک معتبری صادر می‌کند؟ پیش‌نیازها و هزینه‌های اخذ مدارک انجمن چیست؟

و در نهایت، به طور اختصاصی در مورد مدرک CPCM یا مدیر حرفه‌ای قرارداد Certified Professional Contract Manager توضیح داده‌ام.

لینک یادداشت
پادکست حقوقی دفیله|Defile Legal Podcast
Photo
امروز اعلام تخلف یک وکیل دادگستری از سوی دادگاه تجدیدنظر را دیدم و عجیب بود. دلیل تخلف؟ تذکر وکیل مبنی بر اشتباه در محاسبه مواعد!!!

مگر نه اینکه انسان جایزالخطاست؟ مگر نه اینکه قانون آیین دادرسی مدنی در مراحل مختلف رسیدگی امکان اشتباه محاسباتی و سهو قلم را پذیرفته (مواد ۳۰۹، ۳۵۱، ۳۹۵ و الخ)؟ مگر نه اینکه در قوانین دیگر مانند آیین دادرسی کیفری بر همین موضوع تصریح شده؟ پس، چرا تذکر اشتباه باید منجر به اعلام تخلف شود؟

این چنین ترس به جان وکیل انداختن، ثمری جز قربانی کردن عدالت ندارد!
بار دیگر یاد استدلال و فهم کافکا می‌افتم با اضافه کردن «مجری قانون»:

«از دید قانونگذاران، انسان موجود تبهکار و بزدلی است که تنها از ترس و با تهدید به زور، در راه درست قدم برمی‌دارد. این، نه تنها غلط است، بلکه نشان کوته‌بینی است، و به همین جهت به‌خصوص برای خود قانونگذارها خطرناک است. چون به باطن مردم راه نمی‌یابند.

تحقیری که این‌ها متوجه انسان می‌کنند، نه نظم، بلکه بی‌نظمی به بار می‌آورد. باید به فرد اعتماد بخشید و به این ترتیب او را به جنبش واداشت. باید اعتماد به نفس و امید را در او برانگیخت و از این راه به او آزادی واقعی داد. تنها از این طریق است که می‌توانیم کار کنیم، زندگی کنیم و دستگاه‌های قانون را فشاری بر گُرده خود ندانیم.»

(گفتگو با کافکا، انتشارات خوارزمی)
@defilepodcast
علاوه‌بر دادگاه حقوقی و شورای حل اختلاف، سازمان تعزیرات حکومتی هم در یک‌سری موارد خاص در امور بهداشتی و درمانی صلاحیت رسیدگی داره. سال 67 قانونی تصویب شد به اسم «قانون تعزیرات حکومتی امور بهداشتی و درمانی» و به سازمان تعزیرات حکومتی اجازه داد به یکسری تخلفات رسیدگی کنه. از جمله این تخلفات، ایجاد موسسات پزشکی غیرمجاز یا ایجاد موسسات پزشکی از طرف افراد غیرمتخصصه!

به علاوه، خودداری بیمارستان‌ها از پذیرش و ارائه خدمات اولیه به بیماران اورژانس جرمه و جریمه نقدی داره! توزیع و فروش دارو، شیرخشک، ملزومات پزشکی، دندانپزشکی و آزمایشگاهی بدون داشتن مجوز و برخلاف قانون، جرمه و سازمان تعزیرات حکومتی صلاحیت رسیدگی داره.
سوالی که اینجا پیش میاد اینه که چطور از طریق سازمان تعزیرات حکومتی شکایت کنیم؟ راحت‌ترین راه اینه که با سامانه 135 تماس بگیریم و موضوع تخلف رو گزارش بدیم. یا نه می‌تونیم وارد سایت سازمان تعزیرات حکومتی به نشانی www.t135.ir بشیم و شکایت یا گزارش تخلف رو ثبت کنیم.

علاوه بر این‌ها، خودِ وزارت بهداشت هم سامانه تلفنی 190 رو ایجاد کرده که در موارد ضروری و در کنار سایر روش‌های پیگیری، می‌تونید به این سامانه زنگ بزنید! خیلی راحت می‌تونید 190 رو بگیرید و مواردی مثل مشکلات اورژانس، پذیرش بیمار یا مسائل مربوط به مراکز بهداشتی رو گزارش بدید.

برای آشنایی بیشتر با «حقوق بیمار» اپیزود 18 دفیله را بشنوید.
@defilepodcast
باز چند جرم اتفاق افتاد و عده‌ای خون‌شان به جوش آمد تا با طرح‌های ضربتی و تشدیدهای بی‌پایه به مقابله با بزهکاری برخیزند.

می‌توان خروارها مصداق از این طرح‌ها و لوایح پوپولیستی لیست کرد که عده‌ای غیرمتخصص و «کارشناس‌نما» پیشاهنگ شدند تا در هیاهو و آشوبی که به پا می‌کنند، صدای متخصصین شنیده نشود!
@defilepodcast
Forwarded from صائر (Amin Radmand)
قانون_شوراهای_حل_اختلاف_نسخه_24_شهریور_1403.pdf
204.8 KB
یادداشت مفید و آموزنده ضرغام نره‌ئي عزیز با عنوان «از شورای حل اختلاف تا دادگاه صلح؛ تجربه‌ی سه دهه آزمون و خطا» در پاسخ به دعوت «صائر» و تقدیم یادداشت به استاد دکتر محسن برهانی.

@M_Amin_Radmand