@ddrreamm
چه حالت است که گل در سحر نماید روی
چه شعله است که در شمع آسمان گیرد
چرا به صد غم و حسرت سپهر دایرهشکل
مرا چو نقطهٔ پرگار در میان گیرد
کجاست ساقی مهروی که من از سر مهر
چو چشم مست خودش ساغر گران گیرد
پیامی آورد از یار و در پیاش جامی
به شادی رخ آن یار مهربان گیرد
به اوج ماه رسد موج خون چو تیغ کشد
به تیر چرخ برد حمله چون کمان گیرد
#حافظ
چه حالت است که گل در سحر نماید روی
چه شعله است که در شمع آسمان گیرد
چرا به صد غم و حسرت سپهر دایرهشکل
مرا چو نقطهٔ پرگار در میان گیرد
کجاست ساقی مهروی که من از سر مهر
چو چشم مست خودش ساغر گران گیرد
پیامی آورد از یار و در پیاش جامی
به شادی رخ آن یار مهربان گیرد
به اوج ماه رسد موج خون چو تیغ کشد
به تیر چرخ برد حمله چون کمان گیرد
#حافظ
❤3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
عشــــق مهمترین نیاز بشر است،
اما نه عشقی که از بیرون به تو تزریق شود.
اشتباه ما از آنجا شروع میشود که دنبال یه سرنگ بزرگ پر از عشق میگردیم کسی بیاد و این سرم عشق را به من وصل کند تا حال من خوب شود و چون بالاخره روزی تمام خواهد شد دوباره بیمار عشق میشویم،
عشق مهمترین نیاز روح بشر است چون آنچه در خود داشته را به فراموشی سپرده این عشق باید از درون تو بجوشد و سر ریز شود و این تنها با ارتباط تو با منبع درونت امکان پذیر خواهد بود؛ این است نیاز حقیقی روح تو.
خداوند عشق را بسیار بسیار در درون ما به ودیعه گذاشته است.
خودت را سیراب عشق کن، رفیق!...❤
عشــــق مهمترین نیاز بشر است،
اما نه عشقی که از بیرون به تو تزریق شود.
اشتباه ما از آنجا شروع میشود که دنبال یه سرنگ بزرگ پر از عشق میگردیم کسی بیاد و این سرم عشق را به من وصل کند تا حال من خوب شود و چون بالاخره روزی تمام خواهد شد دوباره بیمار عشق میشویم،
عشق مهمترین نیاز روح بشر است چون آنچه در خود داشته را به فراموشی سپرده این عشق باید از درون تو بجوشد و سر ریز شود و این تنها با ارتباط تو با منبع درونت امکان پذیر خواهد بود؛ این است نیاز حقیقی روح تو.
خداوند عشق را بسیار بسیار در درون ما به ودیعه گذاشته است.
خودت را سیراب عشق کن، رفیق!...❤
❤4
@ddrreamm
ما را كدام نفرین
ما را كدام نفرت
در این كویر سوخته آواره كرده است؟!
ما در كدام عهد
ما در كدام شهر
پا از گلیم خویش فراتر نهادهایم
كز تلخى عقوبت آن در تمام عمر
آسوده نیستیم!
ما، كیفر كدام گناه نكرده را
این گونه بردبار
بر دوش میكشیم؟
ما را كدام لعنت، بیچاره كرده است؟!
#فریدون_مشیرى
ما را كدام نفرین
ما را كدام نفرت
در این كویر سوخته آواره كرده است؟!
ما در كدام عهد
ما در كدام شهر
پا از گلیم خویش فراتر نهادهایم
كز تلخى عقوبت آن در تمام عمر
آسوده نیستیم!
ما، كیفر كدام گناه نكرده را
این گونه بردبار
بر دوش میكشیم؟
ما را كدام لعنت، بیچاره كرده است؟!
#فریدون_مشیرى
👍3
@ddrreamm
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
✨تعبیر: هر کسی که شما را برای اولین بار می بیند پی خوش قلبی و ساده دلی شما می برد. چون باطنی خوب دارید فکر می کنید همه مثل شما می باشند. پس مواظب باشید از شما سوئ استفاده نکنند، کمی زرنگتر باشید. خوددار باشید. برای هر کسی دلسوزی نکنید که هر کسی شایسته ی دلسوزی نیست.
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
✨تعبیر: هر کسی که شما را برای اولین بار می بیند پی خوش قلبی و ساده دلی شما می برد. چون باطنی خوب دارید فکر می کنید همه مثل شما می باشند. پس مواظب باشید از شما سوئ استفاده نکنند، کمی زرنگتر باشید. خوددار باشید. برای هر کسی دلسوزی نکنید که هر کسی شایسته ی دلسوزی نیست.
👍2
@ddrreamm
شعر از : #مختومقلی_فراغی
مختوم درخیوه ترکمنستان که دران روزگار جز ایران بود بدنیا امد برای تحصیل به بخارا رفت.
بعد ازادامه تحصیل به خیوه برگشت بعداز عشق ناکامش #منگلی ترانه های بسیار سرود.
بعدها بادختر دیگری ازدواج کرد. صاحب دوفرزند شد هردو فوت کردند.او زندگی پر رنجی داشت.
ماه بانو
یاران !
دچار شده ام به مهربانویی
گلی که همه گانش ارزویش دارند
به سان قناری کوچکی
که به باغی عاشق شود
دلم گم شده
دریّلدای گیسوی او
عاشقی شدم
باهزار هزار اه درسینه
سوختم دراتش علاقه ام
عمرم به بادرفت
عاشق یکی خاتونم که به هرتارمویَش
هفتاد هزار مرد محبوسند
یاران بی قراراویم که
ابروانش کمان است ،
شعر از : #مختومقلی_فراغی
مختوم درخیوه ترکمنستان که دران روزگار جز ایران بود بدنیا امد برای تحصیل به بخارا رفت.
بعد ازادامه تحصیل به خیوه برگشت بعداز عشق ناکامش #منگلی ترانه های بسیار سرود.
بعدها بادختر دیگری ازدواج کرد. صاحب دوفرزند شد هردو فوت کردند.او زندگی پر رنجی داشت.
ماه بانو
یاران !
دچار شده ام به مهربانویی
گلی که همه گانش ارزویش دارند
به سان قناری کوچکی
که به باغی عاشق شود
دلم گم شده
دریّلدای گیسوی او
عاشقی شدم
باهزار هزار اه درسینه
سوختم دراتش علاقه ام
عمرم به بادرفت
عاشق یکی خاتونم که به هرتارمویَش
هفتاد هزار مرد محبوسند
یاران بی قراراویم که
ابروانش کمان است ،
👍2