❤2
@ddrreamm
تنگ شکر را ماند این
سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این
شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر
توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر
امسال ارزانی است این
ای مطرب داوود دم
آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم
کاین وقت سرخوانیست این
رستیم از خوف و رجا
عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا
هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین
آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین
موسی عمرانی است این
#ای_عشق_قلماشیت_گو
#از_عیش_و_خوش_باشیت_گو
#کس_می_نداند_حرف_تو
#گویی_که_سریانی_است_این
آن آب بازآمد به جو
بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو
کاین بزم سلطانی است این
#مولانا
تنگ شکر را ماند این
سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این
شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر
توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر
امسال ارزانی است این
ای مطرب داوود دم
آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم
کاین وقت سرخوانیست این
رستیم از خوف و رجا
عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا
هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین
آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین
موسی عمرانی است این
#ای_عشق_قلماشیت_گو
#از_عیش_و_خوش_باشیت_گو
#کس_می_نداند_حرف_تو
#گویی_که_سریانی_است_این
آن آب بازآمد به جو
بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو
کاین بزم سلطانی است این
#مولانا
❤2👍1
@ddrreamm
#بایزیدبسطامي، مريدي داشت که بيست سال بود
از وی جدا نشده بود.
هر روز که بایزید او را می خواند ميفرمود ای پسر،
گفتي كه نام تو چیست؟
روزی مرید گفت:
ای بایزید، مرا استهزاء(تمسخر)می کنی؟
بيست سال است که در خدمت تو می باشم
و هر روز، نام من می پرسی!
#بایزید فرمود:
ای پسر، استهزاء نمی کنم.
نام «او» آمده و همه نام ها از دل من برده است.
نام تو یاد می گیرم و باز فراموش می کنم ، ، ،
#بایزیدبسطامي، مريدي داشت که بيست سال بود
از وی جدا نشده بود.
هر روز که بایزید او را می خواند ميفرمود ای پسر،
گفتي كه نام تو چیست؟
روزی مرید گفت:
ای بایزید، مرا استهزاء(تمسخر)می کنی؟
بيست سال است که در خدمت تو می باشم
و هر روز، نام من می پرسی!
#بایزید فرمود:
ای پسر، استهزاء نمی کنم.
نام «او» آمده و همه نام ها از دل من برده است.
نام تو یاد می گیرم و باز فراموش می کنم ، ، ،
❤3👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همیگشت به بازار مرا یافت
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد
آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
جامی که برد از دلم آزار به من داد
آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت
#مولانا
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همیگشت به بازار مرا یافت
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد
آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
جامی که برد از دلم آزار به من داد
آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت
#مولانا
👍3
@ddrreamm
#حافظ
غزل شمارهٔ ۲۵۶
نصیحتی کُنَمَت بشنو و بهانه مَگیر
هر آنچه ناصِحِ مُشْفِق بگویَدَت بپذیر
ز وصلِ رویِ جوانان تَمَتُّعی بردار
که در کمینگهِ عمر است مَکرِ عالَمِ پیر
نَعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاعِ قلیل است و آن عَطایِ کثیر
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که دردِ خویش بگویم به نالهٔ بَم و زیر
بر آن سَرَم که نَنوشَم مِی و گُنَه نکنم
اگر موافقِ تدبیرِ من شَوَد تقدیر
چو قسمتِ ازلی بیحضورِ ما کردند
گر اندکی نه به وِفقِ رضاست خرده مگیر
چو لاله در قَدَحم ریز ساقیا مِی و مُشک
که نقشِ خالِ نگارم نمیرود ز ضمیر
بیار ساغرِ دُرِّ خوشاب ای ساقی
حسود گو کَرَمِ آصفی ببین و بمیر
به عزمِ توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمهٔ ساقی نمیکُنَد تقصیر
مِی دوساله و محبوبِ چارده ساله
همین بس است مرا صُحبتِ صَغیر و کَبیر
دل رمیدهٔ ما را که پیش میگیرد؟
خبر دهید به مجنونِ خسته از زنجیر
حدیثِ توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویَت زَنَند به تیر
#حافظ
غزل شمارهٔ ۲۵۶
نصیحتی کُنَمَت بشنو و بهانه مَگیر
هر آنچه ناصِحِ مُشْفِق بگویَدَت بپذیر
ز وصلِ رویِ جوانان تَمَتُّعی بردار
که در کمینگهِ عمر است مَکرِ عالَمِ پیر
نَعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاعِ قلیل است و آن عَطایِ کثیر
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که دردِ خویش بگویم به نالهٔ بَم و زیر
بر آن سَرَم که نَنوشَم مِی و گُنَه نکنم
اگر موافقِ تدبیرِ من شَوَد تقدیر
چو قسمتِ ازلی بیحضورِ ما کردند
گر اندکی نه به وِفقِ رضاست خرده مگیر
چو لاله در قَدَحم ریز ساقیا مِی و مُشک
که نقشِ خالِ نگارم نمیرود ز ضمیر
بیار ساغرِ دُرِّ خوشاب ای ساقی
حسود گو کَرَمِ آصفی ببین و بمیر
به عزمِ توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمهٔ ساقی نمیکُنَد تقصیر
مِی دوساله و محبوبِ چارده ساله
همین بس است مرا صُحبتِ صَغیر و کَبیر
دل رمیدهٔ ما را که پیش میگیرد؟
خبر دهید به مجنونِ خسته از زنجیر
حدیثِ توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویَت زَنَند به تیر
❤2👍2
@ddrreamm
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما بریدند ودر قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
من اگر چه بر درختم ولی آن سیاه بختم
که رسیده باغبان و ثمری نچیده باشد
بجز آن کشیده ابرو که خمیده در جوانی
نشنیده ام جوانی که قدش خمیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مباد ازما که بدی رسیده باشد
#صادق_سرمد
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما بریدند ودر قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
من اگر چه بر درختم ولی آن سیاه بختم
که رسیده باغبان و ثمری نچیده باشد
بجز آن کشیده ابرو که خمیده در جوانی
نشنیده ام جوانی که قدش خمیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مباد ازما که بدی رسیده باشد
#صادق_سرمد
👍2
@ddrreamm
دست پدر گیر ای پسر با او وفا کن تا سحر
کامشب منم اندر شرر زان ابر آتشبار من
روزی شوی سرمست او روزی ببوسی دست او
روزی پریشانی کنی در عشق چون دستار من
#مولانــــا
دست پدر گیر ای پسر با او وفا کن تا سحر
کامشب منم اندر شرر زان ابر آتشبار من
روزی شوی سرمست او روزی ببوسی دست او
روزی پریشانی کنی در عشق چون دستار من
#مولانــــا
❤1👍1
@ddrreamm
آن صداها به کجا رفت؟
صداهای بلند ،
گریه ها ، قهقهه ها ،
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچهه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟
#شفیعی_کدکنی
💔
آن صداها به کجا رفت؟
صداهای بلند ،
گریه ها ، قهقهه ها ،
آن امانت ها را
آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچهه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟
#شفیعی_کدکنی
💔
💔2