This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
زفکر تفرقه باز آن تاشوی مجموع
به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
زخانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
زفکر تفرقه باز آن تاشوی مجموع
به حکم آنکه جو شد اهرمن، سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
زخانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد
👍2❤1
@ddrreamm
انسان از آغاز وجود ، خود را بسی کم شاد کردهاست ...!
برادران ؛ «گناه نخستین» همین است
و همین ؛ هرچه بیشتر خود را شاد کنیم ،
آزردن دیگران و در اندیشهٔ آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم ...!
#چنین_گفت_زرتشت
#نیچه
انسان از آغاز وجود ، خود را بسی کم شاد کردهاست ...!
برادران ؛ «گناه نخستین» همین است
و همین ؛ هرچه بیشتر خود را شاد کنیم ،
آزردن دیگران و در اندیشهٔ آزار بودن را بیشتر از یاد میبریم ...!
#چنین_گفت_زرتشت
#نیچه
👍2
@ddrreamm
۶ فروردین #روز_تولد_زرتشت_است
اساس اندیشه و آموزههای زرتشت
«پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» است.
همچنین در تقویم ایران باستان ششمین روز از نخستین ماه سال را #روز_نوروز_بزرگ مینامیدند.
۶ فروردین #روز_تولد_زرتشت_است
اساس اندیشه و آموزههای زرتشت
«پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» است.
همچنین در تقویم ایران باستان ششمین روز از نخستین ماه سال را #روز_نوروز_بزرگ مینامیدند.
👍2
@ddrreamm
🌍 ما همه فرزندان جغرافیا هستیم؛ محصول اتفاق!
مادرِ من میتوانست زنی ماهیگیر در سواحل گینه باشد؛ و پدر تو، مردی الاغ سوار در کوههای غرب پاراگوئه.
🌎 گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال میرود تا شکلات صبحانه ی کاکائوییاش را بردارد، کودکی در یک قبیله ی آفریقایی با این ترس بیدار میشود که نکند امروز به وسیله ی مردان قبیله دیگر که به دین و آیینِ آنها نیستند، کُشته شود!
🌏 وقتی دختری در هامبورگ آلمان با مرسدس بنز به مدرسه میرود و در آزمایشگاه فیزیک زندگی مجازی در مریخ را تجربه میکند، دخترانی در نیجریه در وحشت اسارت و حراج بوکوحرام بهجای تخته ی سیاه باید با صدای شکستن در و پنجره با تمام وجود فریاد بکشند.
🌍 اگر در عربستان به دنیا میآمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز میشد، جوراب نمیپوشیدیم، لامبورگینی سوار میشدیم.
🌏 اگر در میان بودائیانِ میانمار چشم باز کرده بودیم، شاید در همین لحظه مشغول نسل کشی جماعتی از هموطنان خودمان به جرم داشتن دین و آئینی متفاوت بودیم.
🌎 اگر در جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند میخوردیم، میرقصیدیم و اگر کسی میگفت میآی بریم قلیون بزنیم، نمیفهمیدیم چه میگوید!
🌍 اگر در تهرانِ بزرگ، بزرگ میشدیم در حسرت دیدن یک مسابقه ی فوتبال خودمان را میسوزاندیم و اگر در لبنان دیده به جهان میگشودیم در کنار سواحل مدیترانه حمام آفتاب میکردیم تا پوست مان برنزه شود.
🌍 اگر در دانمارک به دنیا میآمدیم اسطورههای مان بهجای رستم و سیاوش، وایکینگها بودند، پیرو کلیسای پروتستان میشدیم و بهجای نغمههای دلنواز استاد شجریان از یورِن اینگمَن لذت میبردیم.
🌏 اگر در هندوستان به دنیا میآمدیم، یک هندوی متعصب و گاوپرست میشدیم که غیر از آمیتاباچان هنرمند دیگری بر روی کره زمین را به رسمیت نمیشناختیم.
🌏 اگر در یک صبح سرد زمستانی در کوههای قندهار به دنیا آمده بودیم، شاید چون پیروان سایر ادیان را لایق نفس کشیدن در این کره خاکی نمیدانستیم، با یک جلیقه ی انتحاری بلیط مستقیم بهشت و همنشینی با حوریان را رزرو میکردیم.
🌍 وقتی همه چیز تا این اندازه میتواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره خاکی چقدر واقعیت دارد؟
🌎 ما همه فرزندان اتفاقیم؛
فرزندان جبر جغرافیا!
کاش فقط می شد انسان بمانیم
🌍 ما همه فرزندان جغرافیا هستیم؛ محصول اتفاق!
مادرِ من میتوانست زنی ماهیگیر در سواحل گینه باشد؛ و پدر تو، مردی الاغ سوار در کوههای غرب پاراگوئه.
🌎 گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال میرود تا شکلات صبحانه ی کاکائوییاش را بردارد، کودکی در یک قبیله ی آفریقایی با این ترس بیدار میشود که نکند امروز به وسیله ی مردان قبیله دیگر که به دین و آیینِ آنها نیستند، کُشته شود!
🌏 وقتی دختری در هامبورگ آلمان با مرسدس بنز به مدرسه میرود و در آزمایشگاه فیزیک زندگی مجازی در مریخ را تجربه میکند، دخترانی در نیجریه در وحشت اسارت و حراج بوکوحرام بهجای تخته ی سیاه باید با صدای شکستن در و پنجره با تمام وجود فریاد بکشند.
🌍 اگر در عربستان به دنیا میآمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز میشد، جوراب نمیپوشیدیم، لامبورگینی سوار میشدیم.
🌏 اگر در میان بودائیانِ میانمار چشم باز کرده بودیم، شاید در همین لحظه مشغول نسل کشی جماعتی از هموطنان خودمان به جرم داشتن دین و آئینی متفاوت بودیم.
🌎 اگر در جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند میخوردیم، میرقصیدیم و اگر کسی میگفت میآی بریم قلیون بزنیم، نمیفهمیدیم چه میگوید!
🌍 اگر در تهرانِ بزرگ، بزرگ میشدیم در حسرت دیدن یک مسابقه ی فوتبال خودمان را میسوزاندیم و اگر در لبنان دیده به جهان میگشودیم در کنار سواحل مدیترانه حمام آفتاب میکردیم تا پوست مان برنزه شود.
🌍 اگر در دانمارک به دنیا میآمدیم اسطورههای مان بهجای رستم و سیاوش، وایکینگها بودند، پیرو کلیسای پروتستان میشدیم و بهجای نغمههای دلنواز استاد شجریان از یورِن اینگمَن لذت میبردیم.
🌏 اگر در هندوستان به دنیا میآمدیم، یک هندوی متعصب و گاوپرست میشدیم که غیر از آمیتاباچان هنرمند دیگری بر روی کره زمین را به رسمیت نمیشناختیم.
🌏 اگر در یک صبح سرد زمستانی در کوههای قندهار به دنیا آمده بودیم، شاید چون پیروان سایر ادیان را لایق نفس کشیدن در این کره خاکی نمیدانستیم، با یک جلیقه ی انتحاری بلیط مستقیم بهشت و همنشینی با حوریان را رزرو میکردیم.
🌍 وقتی همه چیز تا این اندازه میتواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره خاکی چقدر واقعیت دارد؟
🌎 ما همه فرزندان اتفاقیم؛
فرزندان جبر جغرافیا!
کاش فقط می شد انسان بمانیم
💯2
👍4