@ddrreamm
من ماهی ام ، #نهنگم ، ، ،
رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟
از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد.
حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم
می گوید: من رابعه ام.
پس دانسته ام زنی که بتواند
در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود.
و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند،
تو نیز یکی از آن ماهیانی؛ پس راه دریا بجو.
اقیانوس، تقدیر همه زنان است،
هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است ، ، ،
#عرفان_نظرآهاری
من ماهی ام ، #نهنگم ، ، ،
رابعه گفت: من ماهی ام اما تُنگی ندارم، دریا هم ندارم، می گریم و در اندوه خود غوطه ورم ، من در اشک خویش شنا می کنم؛ آیا از میان شما مردانِ مدعی، مردی هست که بتواند دستانش را پیاله کند و این ماهی را در گودی دستانش نگه دارد و با او تا دریا بیاید؟
از میان آن مردان اما مردی نبود که راه دریا را خوش بدارد و مردی نبود که گودی دستانش گنجایی نهنگی را داشته باشد و مردی نبود که از زنی که دریا می جوید، نترسد.
حالا اما قرن هاست، هر ماهی که می بینم
می گوید: من رابعه ام.
پس دانسته ام زنی که بتواند
در اشک هایش شنا کند، نمی میرد، ماهی می شود.
و چنین زنی از خود هزاران ماهی می آفریند،
تو نیز یکی از آن ماهیانی؛ پس راه دریا بجو.
اقیانوس، تقدیر همه زنان است،
هر چند که کتاب قانونشان خط به خط کویر است ، ، ،
#عرفان_نظرآهاری
👍2
👍2
@ddrreamm
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی،اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیداد گری شیوه ی مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلا خیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال وپری داشت
افسوس که دست ستم از ریشه بر آورد
هر شاخ برومند که امید بری داشت
بر خیر جماعت چه سخن ها که نگفتیم
ای کاش یکی زین همه گفتن اثری داشت
ز آه دل مظلوم،اگر رسم ستم سوخت
زآن بود که هر شعله ی آهی شرری داشت
در معرکه ی عشق که پیکار حیات است
مغلوب، حریفی که بجز سر، سپری داشت
سرمد، سر پیمانه نبود اینهمه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
#صادق_سرمد
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی،اگر از حالت مجلس خبری داشت
بیداد گری شیوه ی مرضیه نمی شد
این شهر اگر دادرس دادگری داشت
یک لحظه بر این بام بلا خیز نمی ماند
مرغ دل غم دیده اگر بال وپری داشت
افسوس که دست ستم از ریشه بر آورد
هر شاخ برومند که امید بری داشت
بر خیر جماعت چه سخن ها که نگفتیم
ای کاش یکی زین همه گفتن اثری داشت
ز آه دل مظلوم،اگر رسم ستم سوخت
زآن بود که هر شعله ی آهی شرری داشت
در معرکه ی عشق که پیکار حیات است
مغلوب، حریفی که بجز سر، سپری داشت
سرمد، سر پیمانه نبود اینهمه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
#صادق_سرمد
👍2
@ddrreamm
#حافظ
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم
دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دلِ زخمکَش و دیدهٔ گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان
تا لبِ چشمهی خورشیدِ درخشان بروم
تازیان را غمِ احوالِ گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون
همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم
#حافظ
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب
من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم
دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت
رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم
چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بیطاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم
در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دلِ زخمکَش و دیدهٔ گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان
تا لبِ چشمهی خورشیدِ درخشان بروم
تازیان را غمِ احوالِ گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم رَه بیرون
همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم
👍3
❤2
@ddrreamm
تنگ شکر را ماند این
سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این
شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر
توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر
امسال ارزانی است این
ای مطرب داوود دم
آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم
کاین وقت سرخوانیست این
رستیم از خوف و رجا
عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا
هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین
آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین
موسی عمرانی است این
#ای_عشق_قلماشیت_گو
#از_عیش_و_خوش_باشیت_گو
#کس_می_نداند_حرف_تو
#گویی_که_سریانی_است_این
آن آب بازآمد به جو
بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو
کاین بزم سلطانی است این
#مولانا
تنگ شکر را ماند این
سودای سر را ماند این
آن سیمبر را ماند این
شادی و آسانی است این
امروز مستیم ای پدر
توبه شکستیم ای پدر
از قحط رستیم ای پدر
امسال ارزانی است این
ای مطرب داوود دم
آتش بزن در رخت غم
بردار بانگ زیر و بم
کاین وقت سرخوانیست این
رستیم از خوف و رجا
عشق از کجا شرم از کجا
ای خاک بر شرم و حیا
هنگام پیشانی است این
گلهای سرخ و زرد بین
آشوب و بردابرد بین
در قعر دریا گرد بین
موسی عمرانی است این
#ای_عشق_قلماشیت_گو
#از_عیش_و_خوش_باشیت_گو
#کس_می_نداند_حرف_تو
#گویی_که_سریانی_است_این
آن آب بازآمد به جو
بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو
کاین بزم سلطانی است این
#مولانا
❤2👍1
@ddrreamm
#بایزیدبسطامي، مريدي داشت که بيست سال بود
از وی جدا نشده بود.
هر روز که بایزید او را می خواند ميفرمود ای پسر،
گفتي كه نام تو چیست؟
روزی مرید گفت:
ای بایزید، مرا استهزاء(تمسخر)می کنی؟
بيست سال است که در خدمت تو می باشم
و هر روز، نام من می پرسی!
#بایزید فرمود:
ای پسر، استهزاء نمی کنم.
نام «او» آمده و همه نام ها از دل من برده است.
نام تو یاد می گیرم و باز فراموش می کنم ، ، ،
#بایزیدبسطامي، مريدي داشت که بيست سال بود
از وی جدا نشده بود.
هر روز که بایزید او را می خواند ميفرمود ای پسر،
گفتي كه نام تو چیست؟
روزی مرید گفت:
ای بایزید، مرا استهزاء(تمسخر)می کنی؟
بيست سال است که در خدمت تو می باشم
و هر روز، نام من می پرسی!
#بایزید فرمود:
ای پسر، استهزاء نمی کنم.
نام «او» آمده و همه نام ها از دل من برده است.
نام تو یاد می گیرم و باز فراموش می کنم ، ، ،
❤3👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همیگشت به بازار مرا یافت
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد
آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
جامی که برد از دلم آزار به من داد
آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت
#مولانا
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
سرمست همیگشت به بازار مرا یافت
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد
آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
جامی که برد از دلم آزار به من داد
آن لحظه که آن یار کم آزار مرا یافت
#مولانا
👍3
@ddrreamm
#حافظ
غزل شمارهٔ ۲۵۶
نصیحتی کُنَمَت بشنو و بهانه مَگیر
هر آنچه ناصِحِ مُشْفِق بگویَدَت بپذیر
ز وصلِ رویِ جوانان تَمَتُّعی بردار
که در کمینگهِ عمر است مَکرِ عالَمِ پیر
نَعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاعِ قلیل است و آن عَطایِ کثیر
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که دردِ خویش بگویم به نالهٔ بَم و زیر
بر آن سَرَم که نَنوشَم مِی و گُنَه نکنم
اگر موافقِ تدبیرِ من شَوَد تقدیر
چو قسمتِ ازلی بیحضورِ ما کردند
گر اندکی نه به وِفقِ رضاست خرده مگیر
چو لاله در قَدَحم ریز ساقیا مِی و مُشک
که نقشِ خالِ نگارم نمیرود ز ضمیر
بیار ساغرِ دُرِّ خوشاب ای ساقی
حسود گو کَرَمِ آصفی ببین و بمیر
به عزمِ توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمهٔ ساقی نمیکُنَد تقصیر
مِی دوساله و محبوبِ چارده ساله
همین بس است مرا صُحبتِ صَغیر و کَبیر
دل رمیدهٔ ما را که پیش میگیرد؟
خبر دهید به مجنونِ خسته از زنجیر
حدیثِ توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویَت زَنَند به تیر
#حافظ
غزل شمارهٔ ۲۵۶
نصیحتی کُنَمَت بشنو و بهانه مَگیر
هر آنچه ناصِحِ مُشْفِق بگویَدَت بپذیر
ز وصلِ رویِ جوانان تَمَتُّعی بردار
که در کمینگهِ عمر است مَکرِ عالَمِ پیر
نَعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاعِ قلیل است و آن عَطایِ کثیر
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که دردِ خویش بگویم به نالهٔ بَم و زیر
بر آن سَرَم که نَنوشَم مِی و گُنَه نکنم
اگر موافقِ تدبیرِ من شَوَد تقدیر
چو قسمتِ ازلی بیحضورِ ما کردند
گر اندکی نه به وِفقِ رضاست خرده مگیر
چو لاله در قَدَحم ریز ساقیا مِی و مُشک
که نقشِ خالِ نگارم نمیرود ز ضمیر
بیار ساغرِ دُرِّ خوشاب ای ساقی
حسود گو کَرَمِ آصفی ببین و بمیر
به عزمِ توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمهٔ ساقی نمیکُنَد تقصیر
مِی دوساله و محبوبِ چارده ساله
همین بس است مرا صُحبتِ صَغیر و کَبیر
دل رمیدهٔ ما را که پیش میگیرد؟
خبر دهید به مجنونِ خسته از زنجیر
حدیثِ توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویَت زَنَند به تیر
❤2👍2
@ddrreamm
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما بریدند ودر قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
من اگر چه بر درختم ولی آن سیاه بختم
که رسیده باغبان و ثمری نچیده باشد
بجز آن کشیده ابرو که خمیده در جوانی
نشنیده ام جوانی که قدش خمیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مباد ازما که بدی رسیده باشد
#صادق_سرمد
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی زقفس پریده باشد
پروبال ما بریدند ودر قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
من اگر چه بر درختم ولی آن سیاه بختم
که رسیده باغبان و ثمری نچیده باشد
بجز آن کشیده ابرو که خمیده در جوانی
نشنیده ام جوانی که قدش خمیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مباد ازما که بدی رسیده باشد
#صادق_سرمد
👍2