@ddrreamm
دلم یک باغ پر نارنج #بتول_مبشری
دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان
به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد.
دلم یک باغ پر نارنج
دلم آرامش ترد و لطیف صبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پر از آویشن
و گل پونه می خواهد.
دلم مهتاب می خواهد
که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد.
دلم
تغییر می خواهد،
دلم تغییر می خواهد.
دلم یک باغ پر نارنج #بتول_مبشری
دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان
به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد.
دلم یک باغ پر نارنج
دلم آرامش ترد و لطیف صبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پر از آویشن
و گل پونه می خواهد.
دلم مهتاب می خواهد
که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد.
دلم
تغییر می خواهد،
دلم تغییر می خواهد.
👍3
@ddrreamm
با نگاهش فتنه در پیر و جوان انداخته
آه از این تیری که آن ابروکمان انداخته
میگذارد سر به روی شانههای دیگری
بار ما را روی دوش دیگران انداخته!
بوسهی پنهان من مُهر لبش را باز کرد
قصه ام را بر زبان این و آن انداخته
غصهی دنیا و عقبی را ندارم؛ سالهاست
عشق ما را از زمین و آسمان انداخته
من دعا کردم بمیرم، این دعا را باز هم
دستِ غیب انگار در آب روان انداخته!
#حسین_دهلوی
با نگاهش فتنه در پیر و جوان انداخته
آه از این تیری که آن ابروکمان انداخته
میگذارد سر به روی شانههای دیگری
بار ما را روی دوش دیگران انداخته!
بوسهی پنهان من مُهر لبش را باز کرد
قصه ام را بر زبان این و آن انداخته
غصهی دنیا و عقبی را ندارم؛ سالهاست
عشق ما را از زمین و آسمان انداخته
من دعا کردم بمیرم، این دعا را باز هم
دستِ غیب انگار در آب روان انداخته!
#حسین_دهلوی
👏2
@ddrreamm
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتّانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتّانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی
❤3
@ddrreamm
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت
به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شبی به عمر گرم خوش گذشت آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بستهء ما
صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر آری
چه سان توانم ازین طرفه یادبود گذشت
غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگر چه بر دل نازک غمی فزود گذشت
#ایرج_دهقان
شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت
به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
شبی به عمر گرم خوش گذشت آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب ز کار بستهء ما
صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت
مراست عکس تو یادآور سفر آری
چه سان توانم ازین طرفه یادبود گذشت
غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگر چه بر دل نازک غمی فزود گذشت
#ایرج_دهقان
❤1👍1
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
تو کل جهان هستی که برای مدتی، انسانبودن را تجربه میکند؛
تو مسافری باستانی هستی
که بودا و مسیح و زرتشت را دیدهای!
@ddrreamm
تو کل جهان هستی که برای مدتی، انسانبودن را تجربه میکند؛
تو مسافری باستانی هستی
که بودا و مسیح و زرتشت را دیدهای!
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
آفرین بر این مرد هزار آفرین که عالی بود! نمیدونم این شاعر طنزپرداز کیه، اما الحق و انصاف کولاک کرد و مجلس منفجر شد!
درسته شعر طنزه، اما اگر کسی با شنیدنش گریه کرد ملامتش نکنید که طنز تلخی است! بنظرم از ته دل بخندید تا سبک شوید😅😂👍
آفرین بر این مرد هزار آفرین که عالی بود! نمیدونم این شاعر طنزپرداز کیه، اما الحق و انصاف کولاک کرد و مجلس منفجر شد!
درسته شعر طنزه، اما اگر کسی با شنیدنش گریه کرد ملامتش نکنید که طنز تلخی است! بنظرم از ته دل بخندید تا سبک شوید😅😂👍
👍2
@ddrreamm
امشب که هوس به خوردنِ باده کنم
یادی ز سِپندیارِ آزاده کنم
چون مستی ام از عالمِ هفتم که گذشت
برهر وجب از خاکِ وطن سجده کنم
#حسن_قربانی_گل_باغدشتی
امشب که هوس به خوردنِ باده کنم
یادی ز سِپندیارِ آزاده کنم
چون مستی ام از عالمِ هفتم که گذشت
برهر وجب از خاکِ وطن سجده کنم
#حسن_قربانی_گل_باغدشتی
👍2
👍2