This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
#حافظ
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
#حافظ
👏2👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
#عمو_نوروز
با صدای #شهرام_ناظری
موسیقی #تهمورس_پورناظری
و شعری از #پوریا_سوری
آی عمو نوروز
حال خوشت کو!
داریهْ دمبکِ
عاشقکشت کو!
#عمو_نوروز
با صدای #شهرام_ناظری
موسیقی #تهمورس_پورناظری
و شعری از #پوریا_سوری
آی عمو نوروز
حال خوشت کو!
داریهْ دمبکِ
عاشقکشت کو!
👍2
@ddrreamm
ما دو گونه وطن داریم!
یکی آن که میان دریای مازندران و خلیج فارس
قرار دارد، با کوههای بلند و رودهای کمآب و
صحراهای فراخ و ریگزارها و شورهزارهایی گرم و
خشک و بیشههایی که از چند قرن پیش، باز رو
به کاستی داشته است و درختانی که نسل
بسیاری از آنها را تبر زغالگران و ارّه تختهسازان
برانداخته است؛ با دهکدههایی بیشتر کمحاصل
و تنگدست و شهرهایی عموماً بینقشه و بازیچهٔ
مطامع زمینخواران.
وطنی که بارها به سُمّ اسبان مهاجمان ترک و
تازی و تاتار کوفته شده و باز با تن ناتوان
بهپاخاسته و به درمان زخمهای خود پرداخته تا
یورش و غارت بعدی را مهیا شود.
وطنی که زندگی دنیاییاش غالباً دستخوش آزار
و ستم حکمرانان و آز و خشونت باجستانان و
تجاوز کارفرمایان، و زندگی عقباییاش در
گروِ انذار و تهدید دینفروشان و سالوس
جبهپوشان و فریب روحانینمایان بوده است.
وطنی که تاریخش ماجرای آشفته و خونآلودی
است که غمنامههای سوزناک در قبال آن رنگ
میبازند.
وطنی که از چند قرن به این طرف فتور
سالخوردگی و فرسودگی گامهای آن را سست و
ناتوان کرده و آن را توشهخوار تمدنی بیگانه و
پیرو صنعتی زبردست و بالنده ساخته است.
هر چندی برای درمان درد پنهان خود دست در
دامن شیوهای میزند و علاج تازهای را میآزماید،
اما ضعف درون نقشهای او را باطل میکند و بر
حسرتش میافزاید.
وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما
خانه دارد.
وطنی است روشن و دلانگیز با رنگهای شفاف
و دیدهفریب.
در آن رودکی چنگ برمیگیرد و سرود شادی و
نغمهٔ می و مستی مینوازد.
و فردوسی داستان دلاوریهای قهرمانان ما را با
آهنگی پهلوانی سرمیدهد.
خیام شگفتی حیات و سرگردانی انسان را باز
مینماید.
ابوسعید از صفای درون و دستگیری مردمان و
پرهیز از خودفروشی سخن میگوید.
نظامی ظرایف عشق و شوق را با قلمموی کلمات
به استادی ترسیم میکند و هم ما را به تأمل در
حکمت و اخلاق میخواند.
سعدی آدمیت و عدلپروری و پوزشپذیری و
خدمت به خلق و زیبایی آنها را در نظر ما ترسیم
میکند.
و مولوی شور و شیدایی خود را به بانگ بلند به گوشها میرساند.
حافظ پرده از زرق صوفیان و ریای زاهدان و
سالوس مفتیان و محتسبان برمیگیرد و نوای
عشق و آزادگی را به آهنگی لطیف در گوش ما
زمزمه میکند.
«وطن خاکی» ما پیوسته در معرض آفات است
و «وطن معنوی» ما، برعکس، از گزند باد و باران
و دستبرد ویرانگر حوادث در امان.
درخشش آن را تیرگی اعمال ما زایل نمیکند.
گنجی است که از آنِ ماست، آفتابی است که
پیوسته میتابد؛ زنده و پایدار است.
بر ماست که این وطن را زیباتر و تابناکتر کنیم.
@ddrreamm
#احسان_یارشاطر
ما دو گونه وطن داریم!
یکی آن که میان دریای مازندران و خلیج فارس
قرار دارد، با کوههای بلند و رودهای کمآب و
صحراهای فراخ و ریگزارها و شورهزارهایی گرم و
خشک و بیشههایی که از چند قرن پیش، باز رو
به کاستی داشته است و درختانی که نسل
بسیاری از آنها را تبر زغالگران و ارّه تختهسازان
برانداخته است؛ با دهکدههایی بیشتر کمحاصل
و تنگدست و شهرهایی عموماً بینقشه و بازیچهٔ
مطامع زمینخواران.
وطنی که بارها به سُمّ اسبان مهاجمان ترک و
تازی و تاتار کوفته شده و باز با تن ناتوان
بهپاخاسته و به درمان زخمهای خود پرداخته تا
یورش و غارت بعدی را مهیا شود.
وطنی که زندگی دنیاییاش غالباً دستخوش آزار
و ستم حکمرانان و آز و خشونت باجستانان و
تجاوز کارفرمایان، و زندگی عقباییاش در
گروِ انذار و تهدید دینفروشان و سالوس
جبهپوشان و فریب روحانینمایان بوده است.
وطنی که تاریخش ماجرای آشفته و خونآلودی
است که غمنامههای سوزناک در قبال آن رنگ
میبازند.
وطنی که از چند قرن به این طرف فتور
سالخوردگی و فرسودگی گامهای آن را سست و
ناتوان کرده و آن را توشهخوار تمدنی بیگانه و
پیرو صنعتی زبردست و بالنده ساخته است.
هر چندی برای درمان درد پنهان خود دست در
دامن شیوهای میزند و علاج تازهای را میآزماید،
اما ضعف درون نقشهای او را باطل میکند و بر
حسرتش میافزاید.
وطن دوم ما وطنی است که در آفاق ذهن ما
خانه دارد.
وطنی است روشن و دلانگیز با رنگهای شفاف
و دیدهفریب.
در آن رودکی چنگ برمیگیرد و سرود شادی و
نغمهٔ می و مستی مینوازد.
و فردوسی داستان دلاوریهای قهرمانان ما را با
آهنگی پهلوانی سرمیدهد.
خیام شگفتی حیات و سرگردانی انسان را باز
مینماید.
ابوسعید از صفای درون و دستگیری مردمان و
پرهیز از خودفروشی سخن میگوید.
نظامی ظرایف عشق و شوق را با قلمموی کلمات
به استادی ترسیم میکند و هم ما را به تأمل در
حکمت و اخلاق میخواند.
سعدی آدمیت و عدلپروری و پوزشپذیری و
خدمت به خلق و زیبایی آنها را در نظر ما ترسیم
میکند.
و مولوی شور و شیدایی خود را به بانگ بلند به گوشها میرساند.
حافظ پرده از زرق صوفیان و ریای زاهدان و
سالوس مفتیان و محتسبان برمیگیرد و نوای
عشق و آزادگی را به آهنگی لطیف در گوش ما
زمزمه میکند.
«وطن خاکی» ما پیوسته در معرض آفات است
و «وطن معنوی» ما، برعکس، از گزند باد و باران
و دستبرد ویرانگر حوادث در امان.
درخشش آن را تیرگی اعمال ما زایل نمیکند.
گنجی است که از آنِ ماست، آفتابی است که
پیوسته میتابد؛ زنده و پایدار است.
بر ماست که این وطن را زیباتر و تابناکتر کنیم.
@ddrreamm
#احسان_یارشاطر
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
ای کاش.....
کسی می آمد
وغم ها را از قلبِ اهالیِ زمین،
برمی داشت....!
#سهراب_سپهری
ای کاش.....
کسی می آمد
وغم ها را از قلبِ اهالیِ زمین،
برمی داشت....!
#سهراب_سپهری
👍1
@ddrreamm
#دمی_با_خیام
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
#دمی_با_خیام
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#وارث_اصالت
@ddrreamm
به این کلیپ توجه کنید
پسری که هنوز حرف زدن را به طور کامل نیاموخته دارای چنان ذات اصیلیست که وقتی متوجه میشود چیزی به مادرش نرسیده ، به پدر خود نگاه میکند تا شاید او از سهم خود به مادرش تقدیم کند اما وقتی پدرش چنین کاری نمیکند، سهم خود را به مادرش تقدیم می نماید و خود تکه کوچک تر را برمیدارد
✨ اصالت ارتباطی به محل زندگی، شرایط مالی خوب یا بد و چیزهای دیگر ندارد بلکه در ذهن یک فرد اصیل وجود دارد و درشرایط خانوادگی مناسب رشد پیدا کرده و اصیل تر میشود. ثروت و دارایی نیز شاید فرد را شیک پوش تر و مجلل تر نماید اما ذات فرد را بزرگ یا کوچک نمیکند بلکه ذات یک فرد را بیشتر نمایان میکند
@ddrreamm
💥برسی ویژگی های اخلاقی افراد اصیل است
ویژگی هایی نظیر:
از خود گذشتگی
دست و دلبازی
فروتنی
مهربانی و پرهیز از رنجاندن دیگران
ادب و احترام
عدم تمسخر و توهین به دیگران
پرهیز از غرور
و...
✨ اصالت مهم است چون باعث خوشبختی دیگران و آسایش یک جامعه خواهد شد
@ddrreamm
به این کلیپ توجه کنید
پسری که هنوز حرف زدن را به طور کامل نیاموخته دارای چنان ذات اصیلیست که وقتی متوجه میشود چیزی به مادرش نرسیده ، به پدر خود نگاه میکند تا شاید او از سهم خود به مادرش تقدیم کند اما وقتی پدرش چنین کاری نمیکند، سهم خود را به مادرش تقدیم می نماید و خود تکه کوچک تر را برمیدارد
✨ اصالت ارتباطی به محل زندگی، شرایط مالی خوب یا بد و چیزهای دیگر ندارد بلکه در ذهن یک فرد اصیل وجود دارد و درشرایط خانوادگی مناسب رشد پیدا کرده و اصیل تر میشود. ثروت و دارایی نیز شاید فرد را شیک پوش تر و مجلل تر نماید اما ذات فرد را بزرگ یا کوچک نمیکند بلکه ذات یک فرد را بیشتر نمایان میکند
@ddrreamm
💥برسی ویژگی های اخلاقی افراد اصیل است
ویژگی هایی نظیر:
از خود گذشتگی
دست و دلبازی
فروتنی
مهربانی و پرهیز از رنجاندن دیگران
ادب و احترام
عدم تمسخر و توهین به دیگران
پرهیز از غرور
و...
✨ اصالت مهم است چون باعث خوشبختی دیگران و آسایش یک جامعه خواهد شد
@ddrreamm
*خاطرهُ یک آدم فنّی ۶٧ساله*
روز اول ماه مبارک رمضان، نوه ام عینک عیال را برداشت و پرت کرد
شیشه اش در آمد.
عیال گفت ببر عینک سازی شیشه اش را جا بیندازند،
گفتم نیازی به عینک سازی نیست
من هواپیما به آن مدرنی را تعمیر میکنم
آنوقت نمی توانم شیشه ی عینک را بیندازم؟
با پیچ گوشتی پیچ عینک را شل کردم، فریم عینک حالت فنری داشت، پیچ پرید هوا و افتاد روی فرش.
عینک را گذاشتم کنار و دو زانو دنبال پیچ گشتم، در حال چرخش رفتم روی عینک و فریم له شد.
عیال را برداشتم بردم عینک سازی و جریان را گفتم، ایشان گفتند باید دکتر مشخصات فریم را بنویسد تا نقطه ی کانونی شیشه ها درست باشد.
رفتیم چشم پزشک و صد و پنجاه پول ویزیت دادم.
اومدیم عینک انتخاب کنیم، فریم هشتصد تومان و شیشه ها چهارصد هزارتومان.
با عصبانیت اومدم بیرون، نشستم پشت فرمان تا خواستم حرکت کنم زدم به یک ماشین عبوری، گلگیر جلو و دو تا از درب ها له شد، دو تا جوان پیاده شدند، با بد و بیراه گلاویز شدیم، چند تا مشت و لگد خوردم، مردم جدا کردند، زنگ زدیم پلیس راهنمایی، مقصر شناخته شدم.
با اینکه بیمه داشتم دو میلیون و پانصد هزار تومان خسارت دادم، به افسر گفتم اینها مرا کتک زدند، لطفا بگویید افسر نیروی انتظامی بیاید.
افسر نیروی انتظامی که اومد آن دو نفر مدعی شدند ما بخاطر تصادف کتک کاری نکردیم، چون ایشان روزه خواری میکرد ما اعتراض کردیم و به همان خاطر کتک کاری کردیم.
افسر نیروی انتظامی سیگار را که دستم دید مورد را تایید و صورتجلسه کرد، گفت فردا باید بیایی و بری دادسرا، هر چه خواهش کردم قبول نکرد.
روزه خواری در ملا عام مجازات دارد، در دادسرا به شلاق محکوم شدم، وقتی رفتم عینک را بگیرم، از عینک سازی پرسیدم، اگر عینک را میاوردم شیشه اش را جا بیندازی
چقدر دست مزد میگرفتی
گفت این کارها را مجانی انجام میدیم..
*خاطرهُ یک آدم فنّی ۶٧ساله*
روز اول ماه مبارک رمضان، نوه ام عینک عیال را برداشت و پرت کرد
شیشه اش در آمد.
عیال گفت ببر عینک سازی شیشه اش را جا بیندازند،
گفتم نیازی به عینک سازی نیست
من هواپیما به آن مدرنی را تعمیر میکنم
آنوقت نمی توانم شیشه ی عینک را بیندازم؟
با پیچ گوشتی پیچ عینک را شل کردم، فریم عینک حالت فنری داشت، پیچ پرید هوا و افتاد روی فرش.
عینک را گذاشتم کنار و دو زانو دنبال پیچ گشتم، در حال چرخش رفتم روی عینک و فریم له شد.
عیال را برداشتم بردم عینک سازی و جریان را گفتم، ایشان گفتند باید دکتر مشخصات فریم را بنویسد تا نقطه ی کانونی شیشه ها درست باشد.
رفتیم چشم پزشک و صد و پنجاه پول ویزیت دادم.
اومدیم عینک انتخاب کنیم، فریم هشتصد تومان و شیشه ها چهارصد هزارتومان.
با عصبانیت اومدم بیرون، نشستم پشت فرمان تا خواستم حرکت کنم زدم به یک ماشین عبوری، گلگیر جلو و دو تا از درب ها له شد، دو تا جوان پیاده شدند، با بد و بیراه گلاویز شدیم، چند تا مشت و لگد خوردم، مردم جدا کردند، زنگ زدیم پلیس راهنمایی، مقصر شناخته شدم.
با اینکه بیمه داشتم دو میلیون و پانصد هزار تومان خسارت دادم، به افسر گفتم اینها مرا کتک زدند، لطفا بگویید افسر نیروی انتظامی بیاید.
افسر نیروی انتظامی که اومد آن دو نفر مدعی شدند ما بخاطر تصادف کتک کاری نکردیم، چون ایشان روزه خواری میکرد ما اعتراض کردیم و به همان خاطر کتک کاری کردیم.
افسر نیروی انتظامی سیگار را که دستم دید مورد را تایید و صورتجلسه کرد، گفت فردا باید بیایی و بری دادسرا، هر چه خواهش کردم قبول نکرد.
روزه خواری در ملا عام مجازات دارد، در دادسرا به شلاق محکوم شدم، وقتی رفتم عینک را بگیرم، از عینک سازی پرسیدم، اگر عینک را میاوردم شیشه اش را جا بیندازی
چقدر دست مزد میگرفتی
گفت این کارها را مجانی انجام میدیم..
🤔1😢1