@ddrreamm
#پدرم ،،
پدرم تنها بود ،
توی دنیای به این زیبایی ،
هم میانِ زن و فرزند خودش تنها بود ،
مهربان بود ولی سختی دوران ،
کمی از چهره او سخت نمود ،
نه که فرزند نداشت ،
خواهری چند و برادر هم داشت ،
یکه و تنها بود ،،
پسر و دختر و داماد و عروس ،
نوه ها را دوست داشت ،
دختران را بیشتر ،
با پسرهاش کمی جدی بود ،
تا بدانند که دنیا سخت است ،
"زندگی رحم ندارد پسرم ،
و اگر دیر بجنبی همه ی هستی عمر ،
آتش و دود شود خاک به سر باید کرد ، "
پدرم مرد بزرگی که هنوزم مردم ،
عزتی مانده از او باز به یادش آرند ،
بعد یک عمر منم مثل پدر تنهایم ،
مهربانم ،
ولی تنهایم ،
ارث بردم ز پدر ،
چونکه قانون طبیعت این است ،
هر کسی مهر بورزد آخر ،
تک و تنها شود و تنهایی ،
امتیازیست خدا خاص خودش گرداند ،
#امیر_مومنی
#پدرم ،،
پدرم تنها بود ،
توی دنیای به این زیبایی ،
هم میانِ زن و فرزند خودش تنها بود ،
مهربان بود ولی سختی دوران ،
کمی از چهره او سخت نمود ،
نه که فرزند نداشت ،
خواهری چند و برادر هم داشت ،
یکه و تنها بود ،،
پسر و دختر و داماد و عروس ،
نوه ها را دوست داشت ،
دختران را بیشتر ،
با پسرهاش کمی جدی بود ،
تا بدانند که دنیا سخت است ،
"زندگی رحم ندارد پسرم ،
و اگر دیر بجنبی همه ی هستی عمر ،
آتش و دود شود خاک به سر باید کرد ، "
پدرم مرد بزرگی که هنوزم مردم ،
عزتی مانده از او باز به یادش آرند ،
بعد یک عمر منم مثل پدر تنهایم ،
مهربانم ،
ولی تنهایم ،
ارث بردم ز پدر ،
چونکه قانون طبیعت این است ،
هر کسی مهر بورزد آخر ،
تک و تنها شود و تنهایی ،
امتیازیست خدا خاص خودش گرداند ،
#امیر_مومنی
👏1
@ddrreamm
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
#تو_چرا_بازنگشتی_دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه
#بیست_سوم_اسفند_تلخ_ترین_روز_تاریخ🥀😔😢
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
#تو_چرا_بازنگشتی_دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه
#بیست_سوم_اسفند_تلخ_ترین_روز_تاریخ🥀😔😢
😢3👍1
@ddrreamm
زمن زین بی قراریها هم از این غمگساریها
ازاین شب زنده داریها چه می پرسی چه می پرسی
گرفتاریست بیداری ز محنت ها و دشواری
ازاین زاری ازاین خواری چه می پرسی چه می پرسی
گهی درداست وبیماری پریشانی ز هوشیاری
گهی از خویش بیزاری چه می پرسی چه می پرسی
گهی رسوا گهی شیدا گهی هم خسته ازغمها
گهی هم یکّه و تنها چه می پرسی چه می پرسی
دل پر غرق خون گه گاه زچشمم اشک وازلب آه
که بامن می شود همراه چه می پرسی چه می پرسی
ازاین چشم انتظاری ها ازاین نا سازگاریها
زچرخ وکجمداریها چه می پرسی چه می پرسی
از این بازار آشفته هزاران حرف ناگفته
درون سینه بنهفته چه می پرسی چه می پرسی
#نادر_خاکباز
زمن زین بی قراریها هم از این غمگساریها
ازاین شب زنده داریها چه می پرسی چه می پرسی
گرفتاریست بیداری ز محنت ها و دشواری
ازاین زاری ازاین خواری چه می پرسی چه می پرسی
گهی درداست وبیماری پریشانی ز هوشیاری
گهی از خویش بیزاری چه می پرسی چه می پرسی
گهی رسوا گهی شیدا گهی هم خسته ازغمها
گهی هم یکّه و تنها چه می پرسی چه می پرسی
دل پر غرق خون گه گاه زچشمم اشک وازلب آه
که بامن می شود همراه چه می پرسی چه می پرسی
ازاین چشم انتظاری ها ازاین نا سازگاریها
زچرخ وکجمداریها چه می پرسی چه می پرسی
از این بازار آشفته هزاران حرف ناگفته
درون سینه بنهفته چه می پرسی چه می پرسی
#نادر_خاکباز
👏2
@ddrreamm
در یک مسابقه گاو بازی وقتی این گاو صاحب خود را در میان جمعیت دید ، درحالی که خنجرها در پشتش فرو رفته بود و از تمام جسمش خون می چکید به او پناه برد و درحالی که نفس های آخر را میکشید اینگونه او را بوسید ،
حیوان بیچاره نمیدانست که صاحبش لحظاتی قبل او را به خاطر مشتی اسکناس فروخته است ،
مردی که گاوهای بیچاره را پرورش داده و آنها را برای انجام مسابقات گاو بازی آماده می کند
*این بوسه به بوسه یهودا معروف شد*
یهودا به نقل از داستانهای اساطیری یکی از حواریون عیسی بود که مکان او را به دشمنانش لو داد ،
بهترین جمله راجع به این صحنه دردناک را یک مجله اروپایی نوشت :
*هیچ حیوانی وحشی تر از انسان ناآگاه نیست *
😢😔
در یک مسابقه گاو بازی وقتی این گاو صاحب خود را در میان جمعیت دید ، درحالی که خنجرها در پشتش فرو رفته بود و از تمام جسمش خون می چکید به او پناه برد و درحالی که نفس های آخر را میکشید اینگونه او را بوسید ،
حیوان بیچاره نمیدانست که صاحبش لحظاتی قبل او را به خاطر مشتی اسکناس فروخته است ،
مردی که گاوهای بیچاره را پرورش داده و آنها را برای انجام مسابقات گاو بازی آماده می کند
*این بوسه به بوسه یهودا معروف شد*
یهودا به نقل از داستانهای اساطیری یکی از حواریون عیسی بود که مکان او را به دشمنانش لو داد ،
بهترین جمله راجع به این صحنه دردناک را یک مجله اروپایی نوشت :
*هیچ حیوانی وحشی تر از انسان ناآگاه نیست *
😢😔
❤1💔1
@ddrreamm
- چرا گرفتہ دلت ؟ مثل آنکہ تنهایے.
+ چقدر هم تنها!
- خیال مے کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
+ دچار یعنی ؟
- عاشق.
+ و فکر کن کہ چہ تنهاست
اگر کہ ماهے کوچک
دچار آبی دریاے بیکران باشد
- چہ فکر نازک غمناکے!
#سهراب_سپهری
- چرا گرفتہ دلت ؟ مثل آنکہ تنهایے.
+ چقدر هم تنها!
- خیال مے کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
+ دچار یعنی ؟
- عاشق.
+ و فکر کن کہ چہ تنهاست
اگر کہ ماهے کوچک
دچار آبی دریاے بیکران باشد
- چہ فکر نازک غمناکے!
#سهراب_سپهری
🕊1
@ddrreamm
تیر خلاص رو #صائب_تبریزی به بهترین نحو ممکن در مورد شروع عاشقی زده، مخصوصا اونجایی که میگه:
گل چو خندید
محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق،
بسامان نشود
تیر خلاص رو #صائب_تبریزی به بهترین نحو ممکن در مورد شروع عاشقی زده، مخصوصا اونجایی که میگه:
گل چو خندید
محال است دگر غنچه شود
سر چو آشفته شد از عشق،
بسامان نشود
👌1
@ddrreamm
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
#فریدون_مشیری
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
#فریدون_مشیری
👍1
👍1
@ddrreamm
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه بدر آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت و خرامان همیرفت و میگفت
نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میزنم آسوده و عمری میگذارم
اشتر سواری گفتش ای درویش کجا میروی برگرد که به سختی بمیری نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت چون به نخله محمود در رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید درویش به بالینش فراز آمد و گفت ما به سختی بِنَمُردیم و تو بر بختی بِمُردی
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست
ای بسا اسب تیز رو که بماند
که خر لنگ جان بمنزل برد
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد
#سعدی
#گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه بدر آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت و خرامان همیرفت و میگفت
نه به استر بر سوارم نه چه اشتر زیر بارم
نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میزنم آسوده و عمری میگذارم
اشتر سواری گفتش ای درویش کجا میروی برگرد که به سختی بمیری نشنید و قدم در بیابان نهاد و برفت چون به نخله محمود در رسیدیم توانگر را اجل فرا رسید درویش به بالینش فراز آمد و گفت ما به سختی بِنَمُردیم و تو بر بختی بِمُردی
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست
ای بسا اسب تیز رو که بماند
که خر لنگ جان بمنزل برد
بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد
#سعدی
#گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عالیه، عالیه، عالیه، تا هزار بار عالی! تا هزار بار ارزش دیدن دارد!
دیدن این کلیپ زیبا از این دختر بچه را به شدت توصیه می کنم! بعد دیدن حتما برای دوستان بفرستید!
@ddrreamm 👈✨
دیدن این کلیپ زیبا از این دختر بچه را به شدت توصیه می کنم! بعد دیدن حتما برای دوستان بفرستید!
@ddrreamm 👈✨
👍1