باغ ما در طرفِ سایه ی دانایی بود
باغ ما جای گره خوردنِ
احساس و گیاه،
باغ ما نقطه ی برخوردِ
نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید ،
قوسی از دایره ی
سبزِ سعادت بود.
#سهراب_سپهری
@ddrreamm
باغ ما جای گره خوردنِ
احساس و گیاه،
باغ ما نقطه ی برخوردِ
نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید ،
قوسی از دایره ی
سبزِ سعادت بود.
#سهراب_سپهری
@ddrreamm
❤1👍1
مدتي شد که در آزارم و مي داني تو
به کمند تو گرفتارم و مي داني تو
از غم عشق تو بيمارم و مي داني تو
داغ عشق تو به جان دارم و مي داني تو
خون دل از مژه مي بارم و مي داني تو
از براي تو چنين زارم و مي داني تو
از زبان تو حديثي نشنودم هرگز
از تو شرمنده يک حرف نبودم هرگز
#وحشی_بافقی
@ddrreamm
به کمند تو گرفتارم و مي داني تو
از غم عشق تو بيمارم و مي داني تو
داغ عشق تو به جان دارم و مي داني تو
خون دل از مژه مي بارم و مي داني تو
از براي تو چنين زارم و مي داني تو
از زبان تو حديثي نشنودم هرگز
از تو شرمنده يک حرف نبودم هرگز
#وحشی_بافقی
@ddrreamm
👍1🔥1
نه اهل نمازیم و نه روزه گذاریم
سرمست نگاریم شب و روز چه دانیم
چون در دل خود مهر و محبت بنشانیم
دیگر ز چه رو اینهمه اوهام بکاریم
#امیر_مومنی
@ddrreamm
سرمست نگاریم شب و روز چه دانیم
چون در دل خود مهر و محبت بنشانیم
دیگر ز چه رو اینهمه اوهام بکاریم
#امیر_مومنی
@ddrreamm
👍1👏1
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسه تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
✍ #جامی
📗 #هفت_اورنگ
@ddrreamm
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسه تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
✍ #جامی
📗 #هفت_اورنگ
@ddrreamm
👍3
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
#فیض_کاشانی
@ddrreamm
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
#فیض_کاشانی
@ddrreamm
👍2
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
#حافظ
@ddrreamm
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
#حافظ
@ddrreamm
👍2
دردم به جان رسید و طَبیبم پدید نیست
دارو فروش خَسته دِلان را دُکان کجاست
من خُفته همچو چَشم تو رنجور و در دِلت
روزی گُذر نکرد که آن ناتوان کُجاست
#خواجوی_کرمانی
@ddrreamm
دارو فروش خَسته دِلان را دُکان کجاست
من خُفته همچو چَشم تو رنجور و در دِلت
روزی گُذر نکرد که آن ناتوان کُجاست
#خواجوی_کرمانی
@ddrreamm
👍2
👌3
ای زبان تو بس زیانی مر مرا
چون تویی گویا چه گویم من ترا
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی
در نهان جان از تو افغان میکند
گر چه هر چه گوییاش آن میکند
ای زبان هم گنج بیپایان تویی
ای زبان هم رنج بیدرمان تویی
هم صفیر و خدعهی مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی
چند امانم میدهی ای بیامان
ای تو زه کرده به کین من کمان
نک بپرانیده ای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا
یا جواب من بگو یا داد ده
یا مرا ز اسباب شادی یاد ده
ای دریغا نور ظلمت سوز من
ای دریغا صبح روز افروز من
ای دریغا مرغ خوش پرواز من
ز انتها پریده تا آغاز من
#مولانا
@ddrreamm
چون تویی گویا چه گویم من ترا
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی
در نهان جان از تو افغان میکند
گر چه هر چه گوییاش آن میکند
ای زبان هم گنج بیپایان تویی
ای زبان هم رنج بیدرمان تویی
هم صفیر و خدعهی مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی
چند امانم میدهی ای بیامان
ای تو زه کرده به کین من کمان
نک بپرانیده ای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا
یا جواب من بگو یا داد ده
یا مرا ز اسباب شادی یاد ده
ای دریغا نور ظلمت سوز من
ای دریغا صبح روز افروز من
ای دریغا مرغ خوش پرواز من
ز انتها پریده تا آغاز من
#مولانا
@ddrreamm
👍2
👍2
به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
«تو به من گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست...
#فریدون_مشیری❣ ✨👈
@ddrreamm
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
«تو به من گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست...
#فریدون_مشیری❣ ✨👈
@ddrreamm
💔2👏1