ĐŔĖĄM$
213 subscribers
9.21K photos
2.46K videos
21 files
129 links
باده از ما مست شد ؛ نی ما از او

قالب از ما هست شد؛ نی ما از او

#مولانا
@ddrreamm
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم

اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر
به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم

تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم

#حافظ
👍2👏1
@ddrreamm


می پنداری که آن کس که لذت برگیرد
حسرت او کم تر باشد؟
حقا که حسرت او بیشتر باشد
زیرا که با این عالم, بیش تر خو کرده باشد.

#شـمس_تـبـریــزی

هر قدر لذت بیشتر، حسرت هم بیشتر
🤔1
@ddrreamm

#حافظ

چرا حافظ
چو می ترسیدی از هجر

نکردی شکر ایام وصالش
👍3
@ddrreamm

کتاب_خوب_بخوانیم 📚

آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بی‌حرکتی بود، این بی‌آیندگی، بی‌رویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر. تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد.
برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همان‌جور می‌ماند. نمی‌توانیم تغییرش بدهیم. به نظر می‌رسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره می‌کند. به نظر می‌رسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آن محکوم شده‌ایم، خواهیم مرد و فروپاشی آن را نخواهیم دید.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم مجموعه مقالاتی از اسلاونکا دراکولیچ روزنامه نگار و نویسنده اهل کرواسی است که با بیان شیوای خود وضعیت زندگی مردم کشورهای اروپای شرقی را در زمان تسلط کمونیسم شرح می‌دهد.

این کتاب با نگاهی اجمالی به زندگی زنان اروپای شرقی در رژیم‌های کمونیستی به خوبی نشان می‌دهد که چگونه ایدئولوژی مسلط روح و روان مردم را تحت تاثیر قرار داد و چه نتایج ماندگاری را در دل یک جامعه ایجاد کرد. به بیان دیگر شاید دیوار برلین و شوروی سابق سقوط کرده باشد اما نمی‌توان به سرعت ردپای ترس‌ها و عقده‌های نهفته را از زندگی مردم پاک کرد.

#کمونیست_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
#نویسنده_اسلاونکا_دراکولیچ
#مترجم_رویا_رضوانی
#نشر_گمان
👍2
@ddrreamm

#سعدی

دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را

که مدتی ببریدند و باز پیوستند
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


#خیام

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
👏3👍1
@ddrreamm

می‌خواهمت؛
نخواه دلیلی بیاورم

پیش دلم همیشه کم آورده منطقم


#امیر_اکبرزاده




   
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👏1
@ddrreamm

تو که هنوز به آیینه ها گرفتاری !
زدلشکستگی من کجا خبر داری؟

دلم هنوز به عشق تو میزند ، اما
بدون تو نزدم سر به هیچ بازاری

من آن شراب که مستم کند نمینوشم
شراب بی تو مرا میبرد به هشیاری

#رامین_حق_شناس
👍2👏1
@ddrreamm
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست

زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست

دل بی‌عشق چشم بی‌نور است
خود بدین حاجت دلایل نیست

بیدلان را جز آستانهٔ عشق
در ره کوی دوست منزل نیست

هر که مجنون نشد درین سودا
ای عراقی، بگو که: عاقل نیست

#عراقی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👍2
@ddrreamm


به می ، عمارت دل کن که این جهان خراب

بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت

#حافظ
👍1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


موزیک ویدیو « جان جهان » 💓

بانو شکیلا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👍1👏1
@ddrreamm


این که هر طایفه ای قبله خاصی دارند

نیس بیجا ، سببش جلوه هر جایی توست


#صائب_تبریزی   
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی هوشنگ ابتهاج «سایه» غزل زیر را برای دوست خود «استاد شهریار» می‌نویسد:
@ddrreamm
با من بی‏کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان

من بی‌برگ خزان دیده دگر رفتنی‌ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

«‌سایه‌» در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان

«استاد شهریار» هم غزل موجود در ویدئو را  در پاسخ به شعر #سایه برای وی می‌سراید.
👍3
@ddrreamm


بگذشت در فراق تو شب‌های بی‌شمار

هر شب در این امید که فردا ببینمت

#مفتون_امینی  
👍2
@ddrreamm

ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

#خیام
👍2💯1
@ddrreamm

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

#سعدی
👍3
@ddrreamm

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید
 
 #شیخ_بهایی
👍3👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM