👍2
@ddrreamm
بوی سیگارٍ شدیدی آمد...
با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین است
نکند باز دلش...
پله هارا دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام!
پدرم را دیدم،
زیر آوار غرورش مدفون
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست.!!!
و چراها و چرا های دگر..
دل من هم لرزید مثل زانو ی پدر
دیدن این صحنه آنچنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد؛
#میلاد_عبدی
بوی سیگارٍ شدیدی آمد...
با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین است
نکند باز دلش...
پله هارا دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام!
پدرم را دیدم،
زیر آوار غرورش مدفون
زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟
که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست.!!!
و چراها و چرا های دگر..
دل من هم لرزید مثل زانو ی پدر
دیدن این صحنه آنچنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد؛
#میلاد_عبدی
💔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
ای زندگی تن و توانم همه تو
جان و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
#مولانا
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
ای زندگی تن و توانم همه تو
جان و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
#مولانا
❤2👍2
@ddrreamm
می پنداری که آن کس که لذت برگیرد
حسرت او کم تر باشد؟
حقا که حسرت او بیشتر باشد
زیرا که با این عالم, بیش تر خو کرده باشد.
#شـمس_تـبـریــزی
هر قدر لذت بیشتر، حسرت هم بیشتر
می پنداری که آن کس که لذت برگیرد
حسرت او کم تر باشد؟
حقا که حسرت او بیشتر باشد
زیرا که با این عالم, بیش تر خو کرده باشد.
#شـمس_تـبـریــزی
هر قدر لذت بیشتر، حسرت هم بیشتر
🤔1
@ddrreamm
کتاب_خوب_بخوانیم 📚
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآیندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر. تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد.
برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همانجور میماند. نمیتوانیم تغییرش بدهیم. به نظر میرسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره میکند. به نظر میرسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آن محکوم شدهایم، خواهیم مرد و فروپاشی آن را نخواهیم دید.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم مجموعه مقالاتی از اسلاونکا دراکولیچ روزنامه نگار و نویسنده اهل کرواسی است که با بیان شیوای خود وضعیت زندگی مردم کشورهای اروپای شرقی را در زمان تسلط کمونیسم شرح میدهد.
این کتاب با نگاهی اجمالی به زندگی زنان اروپای شرقی در رژیمهای کمونیستی به خوبی نشان میدهد که چگونه ایدئولوژی مسلط روح و روان مردم را تحت تاثیر قرار داد و چه نتایج ماندگاری را در دل یک جامعه ایجاد کرد. به بیان دیگر شاید دیوار برلین و شوروی سابق سقوط کرده باشد اما نمیتوان به سرعت ردپای ترسها و عقدههای نهفته را از زندگی مردم پاک کرد.
#کمونیست_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
#نویسنده_اسلاونکا_دراکولیچ
#مترجم_رویا_رضوانی
#نشر_گمان
کتاب_خوب_بخوانیم 📚
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بیحرکتی بود، این بیآیندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر. تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد.
برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همانجور میماند. نمیتوانیم تغییرش بدهیم. به نظر میرسید گویی آن سیستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره میکند. به نظر میرسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آن محکوم شدهایم، خواهیم مرد و فروپاشی آن را نخواهیم دید.
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم مجموعه مقالاتی از اسلاونکا دراکولیچ روزنامه نگار و نویسنده اهل کرواسی است که با بیان شیوای خود وضعیت زندگی مردم کشورهای اروپای شرقی را در زمان تسلط کمونیسم شرح میدهد.
این کتاب با نگاهی اجمالی به زندگی زنان اروپای شرقی در رژیمهای کمونیستی به خوبی نشان میدهد که چگونه ایدئولوژی مسلط روح و روان مردم را تحت تاثیر قرار داد و چه نتایج ماندگاری را در دل یک جامعه ایجاد کرد. به بیان دیگر شاید دیوار برلین و شوروی سابق سقوط کرده باشد اما نمیتوان به سرعت ردپای ترسها و عقدههای نهفته را از زندگی مردم پاک کرد.
#کمونیست_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
#نویسنده_اسلاونکا_دراکولیچ
#مترجم_رویا_رضوانی
#نشر_گمان
👍2
👏1
@ddrreamm
تو که هنوز به آیینه ها گرفتاری !
زدلشکستگی من کجا خبر داری؟
دلم هنوز به عشق تو میزند ، اما
بدون تو نزدم سر به هیچ بازاری
من آن شراب که مستم کند نمینوشم
شراب بی تو مرا میبرد به هشیاری
#رامین_حق_شناس
تو که هنوز به آیینه ها گرفتاری !
زدلشکستگی من کجا خبر داری؟
دلم هنوز به عشق تو میزند ، اما
بدون تو نزدم سر به هیچ بازاری
من آن شراب که مستم کند نمینوشم
شراب بی تو مرا میبرد به هشیاری
#رامین_حق_شناس
👍2👏1
@ddrreamm
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست
زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست
دل بیعشق چشم بینور است
خود بدین حاجت دلایل نیست
بیدلان را جز آستانهٔ عشق
در ره کوی دوست منزل نیست
هر که مجنون نشد درین سودا
ای عراقی، بگو که: عاقل نیست
#عراقی
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست
زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست
دل بیعشق چشم بینور است
خود بدین حاجت دلایل نیست
بیدلان را جز آستانهٔ عشق
در ره کوی دوست منزل نیست
هر که مجنون نشد درین سودا
ای عراقی، بگو که: عاقل نیست
#عراقی
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
موزیک ویدیو « جان جهان » 💓
بانو شکیلا
موزیک ویدیو « جان جهان » 💓
بانو شکیلا
👍1👏1
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی هوشنگ ابتهاج «سایه» غزل زیر را برای دوست خود «استاد شهریار» مینویسد:
@ddrreamm
با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان
من بیبرگ خزان دیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان
«سایه» در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
«استاد شهریار» هم غزل موجود در ویدئو را در پاسخ به شعر #سایه برای وی میسراید.
@ddrreamm
با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدارا تو بمان
من بیبرگ خزان دیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان
«سایه» در پای تو چون موج دمی زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
«استاد شهریار» هم غزل موجود در ویدئو را در پاسخ به شعر #سایه برای وی میسراید.
👍3
👍2