@ddrreamm
تا لحظه ای که پا به ثریا گذاشتید
بر شانه های چند نفر پا گذاشتید؟
از لطف تان کمال تشکر، که لااقل
خلق گرسنه را به خدا واگذاشتید
در شهر مصر، پیرهن هر که پاره بود
انگشت روی زخم زلیخا گذاشتید!
بابا شبیه «آ»ی بدون کلاه شد
از بس کلاه بر سر بابا گذاشتید!
فعلا که زنده ایم ولی فکر می کنم
ما را برای روز مبادا گذاشتید
«باشد که از خزانه غیبم دوا کنند»
دیگر مگر خزانه شما جا گذاشتید؟
#حسین_شاهی
تا لحظه ای که پا به ثریا گذاشتید
بر شانه های چند نفر پا گذاشتید؟
از لطف تان کمال تشکر، که لااقل
خلق گرسنه را به خدا واگذاشتید
در شهر مصر، پیرهن هر که پاره بود
انگشت روی زخم زلیخا گذاشتید!
بابا شبیه «آ»ی بدون کلاه شد
از بس کلاه بر سر بابا گذاشتید!
فعلا که زنده ایم ولی فکر می کنم
ما را برای روز مبادا گذاشتید
«باشد که از خزانه غیبم دوا کنند»
دیگر مگر خزانه شما جا گذاشتید؟
#حسین_شاهی
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
نام «ایران» در سنگنبشتهها و نسکهای زیادی موجود است؛ و آنانکه میخواهند این نام را رد کنند، هیچ بویی از دانش نبردهاند .
نام «ایران» در سنگنبشتهها و نسکهای زیادی موجود است؛ و آنانکه میخواهند این نام را رد کنند، هیچ بویی از دانش نبردهاند .
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
ای لولی بربط زن، تو مســتتری یا من؟!
ای پیشِ چو تو مستی، افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم، مســتیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مَژ میشد
وز حســـرتِ او مرده، صـــد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو، تَسخَر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشـناسـم من خویش ز بیگانه
#مولانا
ای لولی بربط زن، تو مســتتری یا من؟!
ای پیشِ چو تو مستی، افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم، مســتیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مَژ میشد
وز حســـرتِ او مرده، صـــد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو، تَسخَر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشـناسـم من خویش ز بیگانه
#مولانا
❤2👍1👌1
@ddrreamm
#حزین_لاهیجی
گریبان پاره میآیم به کویت هر سحر، ترسم
که مستم محتسب پندارد و انکار نتوانم
#حزین_لاهیجی
گریبان پاره میآیم به کویت هر سحر، ترسم
که مستم محتسب پندارد و انکار نتوانم
👍2
🕊3
@ddrreamm
#مولانا
#فیه__فی_ما_فیه
تن، همچون مریم است
و هر یک عیسیایی در درون داریم.
اگر ما را دردش پیدا شود،
عیسی ما متولد شود
و اگر درد نباشد،
عیسی هم از آن راه نهانی که آمد،
باز به اصل خود بازگردد ...
#مولانا
#فیه__فی_ما_فیه
تن، همچون مریم است
و هر یک عیسیایی در درون داریم.
اگر ما را دردش پیدا شود،
عیسی ما متولد شود
و اگر درد نباشد،
عیسی هم از آن راه نهانی که آمد،
باز به اصل خود بازگردد ...
👍2
@ddrreamm
شهر آرام
خانه ها خاموش
جلوه گاه سکوت و زیبایی
نیمه شب
زیر این سپهر کبود
من و آغوش باز تنهایی ...
#فریدون_مشیری
شهر آرام
خانه ها خاموش
جلوه گاه سکوت و زیبایی
نیمه شب
زیر این سپهر کبود
من و آغوش باز تنهایی ...
#فریدون_مشیری
👍1
@ddrreamm
ماجرای نبش قبر #رودکی :
در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ
#رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات
فارسی ، تاجیکی برآن شد که از شواهد
موجود در تاریخ سمرقند قبر وی را بیابد. سرانجام پس از سالها تلاش موفق شد،
قبر وی را چنان که در تمامی تذکرهها
آمده در یک گورستان قدیمی در پنجرود
شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵ گروهی باستانشناس روسی به رهبری #گراسیموف پیکرتراش نامی روس قبر وی را شکافتند.
پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد
و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ
وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهشها این
شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده
است بلکه سر وی را روی آتش یا زغال
گداخته گرفتهاند که موجب سوختن و
کوری چشم وی گشتهاست.
همچنین شکستگیهای متعدد در ستون
مهرهها و دندههای وی از شکنجه شدنش
پیش از مرگ حکایت میکند!.
@ddrreamm
ماجرای نبش قبر #رودکی :
در سال ۱۹۴۰ یعنی هزار سال پس از مرگ
#رودکی، صدرالدین عینی، بنیانگذار ادبیات
فارسی ، تاجیکی برآن شد که از شواهد
موجود در تاریخ سمرقند قبر وی را بیابد. سرانجام پس از سالها تلاش موفق شد،
قبر وی را چنان که در تمامی تذکرهها
آمده در یک گورستان قدیمی در پنجرود
شناسایی نماید. در سال ۱۹۶۵ گروهی باستانشناس روسی به رهبری #گراسیموف پیکرتراش نامی روس قبر وی را شکافتند.
پس از تحقیقاتی که بر پیکر وی انجام شد
و با مبنا قرار دادن اشعار خود شاعر چهرهٔ
وی را ترسیم نمودند. نتیجهٔ پژوهشها این
شد که کسی چشمان شاعر را درنیاورده
است بلکه سر وی را روی آتش یا زغال
گداخته گرفتهاند که موجب سوختن و
کوری چشم وی گشتهاست.
همچنین شکستگیهای متعدد در ستون
مهرهها و دندههای وی از شکنجه شدنش
پیش از مرگ حکایت میکند!.
😢1