ĐŔĖĄM$
213 subscribers
9.21K photos
2.46K videos
21 files
129 links
باده از ما مست شد ؛ نی ما از او

قالب از ما هست شد؛ نی ما از او

#مولانا
@ddrreamm
Download Telegram
@ddrreamm

آنرا که حلال زادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست

معیوب همه عیب کسان می‌نگرد
از کوزه همان برون تراود که در اوست


#ابوسعید_ابوالخیر
👍2
@ddrreamm


بگفتم روز بی‌گاه است
و بس ره دور
گفتا رو

به من بنگر
به ره منگر
که من ره را نوردیدم

#مولانــــا
👍2
@ddrreamm


هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

#سیف_فرغانی
👍4
@ddrreamm


نصیحتِ #مولانا به فرزندش بهاء الدین ولد:

اﮔﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎﺷﯽ. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻮ ﻭ ﮐﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺪﺍﺭ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻤﺎً ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﺷﺎﺩﯼ ﻋﯿﻦ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺩﺍﯾﻢ ﺩﺭ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯽ، ﻭ ﺁﻥ ﻏﻢ ﻋﯿﻦ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﺳﺖ.

ﭼﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻨﯽ، ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻔﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻭ ﺭﯾﺤﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﺑﺎﻍ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺯﺍﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﭘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯼ...»


#شمس‌الدین_احمد_افلاکی
👌21
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

#حافظ
👍3
این چه قرن است ؛ چونکه در خوابند بیداران همه !
وین چه دور است ؛چونکه سرمستند هشیاران همه !

عمرِ مار و کرکس و زاغ و زُغن ؛چندصد سال
کوته عمْرٍ طاووس و گنجشک و هم  ساران همه !!

آدمِ  بدذات ، در دنیا به کامِ  دل رسد
مسخره است در فقر باشد این نکوکاران همه

عشقِ پاکِ این جهانِ پست ، نمی آید بدست
بلکه تحمیلیست همخوابیِ این یاران همه

در مصافِ عقل و دانش با خر ِ نابخردان
بی  خرد پیروز بینی و سیاه کاران همه

شیر چون تنها و بیکس گشته بود از  بختِ بد
حالیا جنگل فتاده دستِ کفتاران همه

داغِ لاله گفته دارد ؛ گر چه گُل شد بی زبان
شرمسار و شرمگین باد این زبان  داران همه

قاتلانِ پول پرست چون در شفا بندند کمر
پولِ خونِ آدمی گیرند در تیمارِ بیماران همه

سیب چید آدم  به زیر ِ برگِ انجیری که بود
ناگهان حسِ حسادت گشته شد فوران همه

#مومنی حور و بهشتِ آخرت ؛ ارزانی  رنگ و ریا
جوی وُدکا و شراب و باکره نقدِ ریاکاران   همه

#امیر_مومنی
@ddrreamm
👏1💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

درود خداوند بر حکیم #ابوالقاسم_فردوسی،
مردی که اندازه کره زمین به ایران وزن داد،
هزار سال پیش اینچنین گفت.
👍3
@ddrreamm
ترکیب بند وحشی بافقی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
 گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
 شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
 سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
 بسته سلسله سلسله مویی بودیم
 کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
 یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

 نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
 سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
 اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
 یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
 اول آنکس که خریدار شدش من بودم
 باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را

ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

#وحشی_بافقی
@ddrreamm
🔥1💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


بلبلی شیفته میگفت به گل
که جمال تو چراغ چمن است

            گفت، امروز که زیبا و خوشم
            رخ من شاهد هر انجمن است

                       چونکه فردا شد و پژمرده شدم
                      کیست آنکس که هواخواه من است

#پروین_اعتصامی
🔥2👍1
@ddrreamm


همان طور که رزم و حماسه را کسی مانند فردوسی نتوانسته در قالب ابیات عروضی بیاورد، سلاست و روانی کلام سعدی را هم هرگز کسی نتوانسته در آثارش تکرار کند و سعدی از این حیث یگانه است.

به گزارش ایسنا، در یادداشتی در روزنامه اعتماد به قلم علی اشرف صادقی می‌خوانیم: «سعدی از نظر من یک شاعر اجتماعی است. بر خلاف حافظ که شاعری گوشه‌گیر بوده. این در سفرهای سعدی و سفر نکردن‌های حافظ مشهود است. یکی از استادان ما، شاعر معاصر، دکتر لطفعلی صورت‌گر که همشهری سعدی بود، می‌گفت به نظر می‌رسد سعدی وقتی می‌آمده از بازار شیراز عبور کند، همه جلوی پایش بر‌می‌خاستند و به شیخ سلام می‌کردند. در حالی که رفت‌وآمد حافظ چنین چیزی را در پی نداشته. چون اصلا کسی او را نمی‌شناخته و بنابراین حضورش توجهی برنمی‌انگیخته. سعدی به گواه «گلستان» و «بوستان»اش که هر دو از نظر من شاهکار است، معلم اجتماعی و معلم اخلاق است. بوستانش دنیایی از درس و پند است و گلستانش هم یکی از قله‌های ادب فارسی است.  از نظر هنر شاعری هم سعدی در اوج است. غزلیات او به معنای واقعی شاهکار است. در سبک سعدی ما کسی را در تاریخ ادبیات فارسی نداریم که توانسته باشد از دستاوردهای ادبی او تجاوز کند و پیشی بگیرد. حافظ در سبک دیگری شعر گفته و او هم شاعر بسیار مهمی است. سبک حافظ شبیه سبک خواجو است. تا جایی که وقتی بعضی از غزل‌های خوب خواجو را می‌خوانیم، احساس می‌کنیم داریم غزل حافظ می‌خوانیم. در حالی که شعر سعدی را با شعر هیچکس اشتباه نمی‌گیریم. در شعر حافظ این هنر است که سرریز می‌شود. هنر در شعر حافظ بسیار برجستگی دارد. ایهام خصیصه اصلی حافظ است. شعر او نماد و «نماد در نماد» دارد. خصلتی که به شعر او معناهای چندگانه می‌دهد. چون او نمادها را در معناهای دیگری به کار می‌برد. سعدی در عوض بیان روان و سلیسی دارد. چیزی که در شعر او اهمیت دارد، چیره‌دستی او در چیدن استادانه کلمات در کنار هم است. این سلاست به قدری در شعر و نثر سعدی اهمیت دارد که گاهی اوقات آدم فکر می‌کند کلام روزانه می‌خواند:

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

می‌بینیم که چقدر هنرمندانه و در عین حال ساده گفته شده که زیبایی از آن می‌بارد. اگر چه منظوم است و باید مقتضیات وزن عروضی را رعایت کند اما ذره‌ای دشواری و گره در آن نمی‌بینیم.

به نظرم این سلاست بی‌نظیر، هنر سعدی را در غزلیات او به خوبی نشان می‌دهد. هر بار که ما شعری از سعدی می‌خوانیم، می‌بینیم باز برای ما تازگی و لذت دارد. مثل یک قطعه موسیقی که بارها و بارها می‌شنویم و باز هم برایمان تازگی دارد.

همان طور که رزم و حماسه را کسی مانند فردوسی نتوانسته در قالب ابیات عروضی بیاورد، سلاست و روانی کلام سعدی را هم هرگز کسی نتوانسته در آثارش تکرار کند و سعدی از این حیث یگانه است.»
و اما عرفا، شیوخ و صوفیان همه را یک می بینند و دویی در افکارشان نیست و شاهدبازی از آن بعنوان لواط گر نام برده شده نادرست است و اگر عارفی به زیبایی جمال پسری مینگرد  آن زیبایی را در خلقت میبیند و جمال خالق را در آن میبیند  و خالق و مخلوق را یکی میداند مثل قطره با دریا ، و خصوصا در نظم و نثرشان از پسر نام میبرند که طمعی در آن نباشد و اگر از زن در سروده هایشان نام میبردند آشکار میشد که از عشق مجازی سخن میگویند و طمعی در کامیابی آن دارند و اما عمدا از پسر نام میبرند که بدور از کامیابی باشد

فخرالدین عراقی عارف بزرگ میگوید :

در دیده عراقی جام و شراب و ساقی
هر سه یکیست و احول بیند یکی دوگانه
@ddrreamm
#امیرمومنی
👍3
@ddrreamm

هیچ می‌دانید چه بر سرمان آورده‌اید؟
همچون جونده‌ای حریص
هربار گلوی زندگی‌مان را جویده‌اید!
چه‌کسی پاسخ خواهد گفت؟
زندگیِ نازیستۀ ما کجاست؟

به ما بازگردانید آن را،
آن رویِ دیگر زندگی را،
همانی که هرگز زندگی‌اش نکرده‌ایم...


#حسام_محمدی
💔2
@ddrreamm


من كجا، باران كجا و راه بى پايان كجا
آه اين دل دل زدن تا منزل جانان كجا

هرچه كویت دورتر، دل تنگ‌تر، مشتاق‌تر
در طريق عشقبازان مشكلِ آسان كجا

#پوریا_سوری
👍1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

"آهنگ خوم کرماشانی فارسی نیزانم" با رقص زیبای کوردی تقدیم به همه کوردهای عزیز❤️🌺
3
@ddrreamm

دورمان نعمت فراوان بود و خواهانی نداشت
بسته‌تر از ذهن ما ایام، زندانی نداشت

خود زمستان را فرا خواندیم و با کوچ بهار
خاک ما فصلی به جز فصل پشیمانی نداشت

آسمان روزی شهادت می‌دهد که چشم ما
تیره‌تر از این شب تاریک، دورانی نداشت

امتحانی را که می‌گیرد خدا از صبر ما
قسمت ایوب اگر می‌کرد ایمانی نداشت

کل آبادیِ ما بر دوش خان‌ها رفت و شد
کولبر، نام کسی که تکه‌ی نانی نداشت

سایه افکنده.ست شب، بر خاکِ مهرآیینِ ما
کاش هرگز دولت خورشید پایانی نداشت

#مهزاد_رازی
👏21
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


#بهتر_است_بدانیم

اطلاق زبان آذری به زبان ترکی اشتباه است،
زبان آذری شاخه ای اززبان فارسی قدیم است،
#شمس_مغربی ملقب به ملا محمد شیرین
ازعرفای قرن هشتم تبریز درآخر دیوان خود یک غرل و چهارده دوبیتی به لهجه آذری اورده که باعنوان فهلویات یاد کرده و به زبان پهلوی ساسانی خیلی نزدیک است
برای نمونه ذکر می شود :

هنو گیتی نبد اچ نیستی هست
که بریان ودلم چویان سرمست

معنی  : هنوز گیتی ازنیستی هست نشده بود
که جان ودلم از معشوق سرمست بود،

مثال دیگر : 
درآن عهدین که اویان بسته بامن
من اچ اویان پیمان هیچه نشکست

معنی :
در کار آن عهدی که معشوق با من بسته است
من از پیمان معشوق تا هیچ جا نشکستم

و اما شعری به زبان پهلوی ساسانی که بسیار به آذری نزدیک است :

گوید جاماسب بیتاش
او وه که اچ ماته نی زات
ایوپ چون زات مرد
ایوپ اچ ابرنایی
گیه اوپتمان نی رسید
معنی : جاماسب حکیم گوید
خوشا به حال آن که از مادر زاده نشد
یا وقتی زاده شد میمرد
یا در جوانی
کاش به کمال ( بزرگی) نمی رسید

معنی واژه ها :
بیتاش - حکیم
اچ- از
مات- مادر
زات- زاد
ایوپ- یا
ابرنایی - برنایی، جوانی
اوپتمان- کمال وبزرگی
@ddrreamm
مثلا کلمه ( اچ به معنی از ) درهردو آمده است
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
21 آذر ماه روز نجات آذربایجان را به تمام هموطنان میهن پرستان تبریک میگویم

با اشغال ایران از سوی متفقین در جریان جنگ دوم جهانی، روسها نیمۀ شمالی ایران را اشغال کرده و برای جدایی آذربایجان از ایران، اقدام به بنیانگذاری فرقۀ دموکرات آذربایجان نمودند.
فرقۀ دموکرات در دوران یکسالۀ حکومت خود، از هیچ جنایت علیه مردم و قتل و غارت و مصادرۀ اموال آنان، خودداری نکرد. بیشتر سردمداران فرقۀ ، عناصری تحت حمایت روسها بوده که  بر جان و مال و ناموس مردم آذربایجان مسلط شده بودند

اما پایداری ملت ایران، نقش‌آفرینی مجلس شورای ملی، تلاش جراید ملی و نیز شاهکار دیپلماسی قوام السلطنه، توطئه‌ی تجزیه را درهم شکست و روز 21 آذر 1325 پیش از آن که نیروهای ارتش به تبریز وارد شوند، مردم قهرمان تبریز، تومار تجزیه‌طلبان را در نوردیدند.

پس از نجات آذربایجان و گریز اهریمن، استاد روح الله خالقی به همراهی استاد بنان و شادروان رهی معیری تصنیف بسیارشورانگیز و جاودانه «آذربایجان»  را ساختند

مطرب به شهناز
شوری عیان کن
آهنگِ آذربایجان کن
بر خاکِ تبریز اشکی فرو ریز
از فتنۀ گردون فغان کن
وزدیده سیل خون روان کن
🎉3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

تک‌ تک ما انسان‌ها برگ‌هایی از درخت هستی میباشیم
و جدایی توهمی بزرگ است .
در این کلیپ ، تصور غلط جدابودن انسان‌ها از یکدیگر به شکل زیبایی نشان داده شده است
👍2