@ddrreamm
ماه و ستاره دو همرازِ هر شب اند
چون مرد و زن که بدنبال هم دَوَ اند
در خلوتِ شب است که نجوای هم کنند
این دو هزاره هاست که رسوای همدم اند
#امیر_مومنی
ماه و ستاره دو همرازِ هر شب اند
چون مرد و زن که بدنبال هم دَوَ اند
در خلوتِ شب است که نجوای هم کنند
این دو هزاره هاست که رسوای همدم اند
#امیر_مومنی
👏2
@ddrreamm
ز دانا شنیدم یکی داستان
خرَد شد بر آن نیز همداستان
که آهستهْدل کم پشیمان بود
هم آشفته را هوش درمان بود
شتابندگی کارِ آهَرْمَنست
پشیمانی جان و رنجِ تنست
بفرمای و اکنون تو تیزی مکن
که تیزی پشیمانی آرد به بُن
#فردوسی
#چکامه_پارسی
ز دانا شنیدم یکی داستان
خرَد شد بر آن نیز همداستان
که آهستهْدل کم پشیمان بود
هم آشفته را هوش درمان بود
شتابندگی کارِ آهَرْمَنست
پشیمانی جان و رنجِ تنست
بفرمای و اکنون تو تیزی مکن
که تیزی پشیمانی آرد به بُن
#فردوسی
#چکامه_پارسی
👍3💯3
@ddrreamm
جهان بر دشمنان بفروش
و عشق دوستان بستان
که مقصود از جهان عشق است
و باقی سر به سر بازی
#اوحدی_مراغهای
جهان بر دشمنان بفروش
و عشق دوستان بستان
که مقصود از جهان عشق است
و باقی سر به سر بازی
#اوحدی_مراغهای
👍2
@ddrreamm
همه حجاب ها یک حجاب است
جز آن یکی هیچ حجابی نیست
آن حجاب، این وجود است.
#شمس_تبریزی
دو سَرِ انگشت بر دو چَشمْ نِهْ
هیچ بینی از جهان؟ انصاف دِهْ
گر نبینی، این #جهانْ معدوم نیست
عیب جز زانگشت نَفْسِ شوم نیست
تو ز چشمْ انگشت را بَردار هین
وانگَهانی هرچه میخواهی ببین
#مولانا
تو اگر دو انگشت را بر روی دو چشمت قرار دهی، آیا می توانی از جهان چیزی ببینی؟ منصف باش.
اگر تو نمی بینی دلیل بر این نیست که جهان وجود ندارد، عیب از انگشت نفس شوم است.
تو باید از چشمانت انگشت برداری و بعد هرچه که دلت می خواهد ببینی.
ضعف ها و اغراض ها و پیش داوری های ما باعث می شوند تا نتوانیم حقیقت جهان را مشاهده کنیم.
@ddrreamm
همه حجاب ها یک حجاب است
جز آن یکی هیچ حجابی نیست
آن حجاب، این وجود است.
#شمس_تبریزی
دو سَرِ انگشت بر دو چَشمْ نِهْ
هیچ بینی از جهان؟ انصاف دِهْ
گر نبینی، این #جهانْ معدوم نیست
عیب جز زانگشت نَفْسِ شوم نیست
تو ز چشمْ انگشت را بَردار هین
وانگَهانی هرچه میخواهی ببین
#مولانا
تو اگر دو انگشت را بر روی دو چشمت قرار دهی، آیا می توانی از جهان چیزی ببینی؟ منصف باش.
اگر تو نمی بینی دلیل بر این نیست که جهان وجود ندارد، عیب از انگشت نفس شوم است.
تو باید از چشمانت انگشت برداری و بعد هرچه که دلت می خواهد ببینی.
ضعف ها و اغراض ها و پیش داوری های ما باعث می شوند تا نتوانیم حقیقت جهان را مشاهده کنیم.
@ddrreamm
👍1💯1
@ddrreamm
عشق به یک ماده ی مخدر می ماند،
در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست می دهد،
روز به روز بیشتر می خواهی،
هنوز معتاد نیستی اما از آن احساس خوشت می آید و فکر میکنی میتوانی در اختیار خودت داشته باشیش.
چند دقیقه به معشوق می اندیشی و بعد سه ساعت فراموشش میکنی.
اما کم کم به آن شخص عادت میکنی و کاملا به او وابسته میشوی،
حالا دیگر سه ساعت به او فکر می کنی و دو دقیقه فراموشش میکنی.
اگر در دسترست نباشد همان احساسی را داری که معتادهای خمار دارند.
معتاد برای به دست آوردن مواد، تن به هر کاری میدهد.
👤پائولو_کوئلیو
🌹
عشق به یک ماده ی مخدر می ماند،
در آغاز احساس سرخوشی و تسلیم مطلق به آدم دست می دهد،
روز به روز بیشتر می خواهی،
هنوز معتاد نیستی اما از آن احساس خوشت می آید و فکر میکنی میتوانی در اختیار خودت داشته باشیش.
چند دقیقه به معشوق می اندیشی و بعد سه ساعت فراموشش میکنی.
اما کم کم به آن شخص عادت میکنی و کاملا به او وابسته میشوی،
حالا دیگر سه ساعت به او فکر می کنی و دو دقیقه فراموشش میکنی.
اگر در دسترست نباشد همان احساسی را داری که معتادهای خمار دارند.
معتاد برای به دست آوردن مواد، تن به هر کاری میدهد.
👤پائولو_کوئلیو
🌹
👍1👏1
@ddrreamm
رفتم به میکده یک شب ببینمش
دیدم خدا نشسته به پیشش کنار او
گفتم مگر به خطا دیده ام ؛ ولی
دیدم خطا نبود که می شست نار او
وقتی که خلوتی به چنین خالصانه شد
بی شک زدوده و پاک است کار او
#امیر_مومنی
رفتم به میکده یک شب ببینمش
دیدم خدا نشسته به پیشش کنار او
گفتم مگر به خطا دیده ام ؛ ولی
دیدم خطا نبود که می شست نار او
وقتی که خلوتی به چنین خالصانه شد
بی شک زدوده و پاک است کار او
#امیر_مومنی
👏4💯1
@ddrreamm
پرفسور #حسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور #اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد
و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم هیچکس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم...
@ddrreamm
عشق را بیمعرفت ' معنا مکن
زر نداری ' مشت خودرا وا مکن
گر نداری ' دانش ترکیب رنگ
بین گلها ' زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ' شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ' پیدا مکن
دل شود روشن ' زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ' حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ' آگهی
هیچ کس را ' هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ' ابلهیست
اشک را ' نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ' یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
شعر از : #پریش_شهرضائی
پرفسور #حسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور #اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد
و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم هیچکس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم...
@ddrreamm
عشق را بیمعرفت ' معنا مکن
زر نداری ' مشت خودرا وا مکن
گر نداری ' دانش ترکیب رنگ
بین گلها ' زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ' شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ' پیدا مکن
دل شود روشن ' زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ' حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ' آگهی
هیچ کس را ' هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ' ابلهیست
اشک را ' نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ' یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
شعر از : #پریش_شهرضائی
❤1👍1
👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
قطعهی #دله_دامه_نی
استاد #شهرام_ناظری
شاعر #یعقوب_ماهیدشتی
مقام #ساروخانی
ضبط زنده از مراسم نکوداشت #استاد_شهرام_ناظری
به پاس سالها تلاش در راه اعتلای موسیقی ایرانی
#کرمانشاه
سال ۱۳۸۶
@ddrreamm
قطعهی #دله_دامه_نی
استاد #شهرام_ناظری
شاعر #یعقوب_ماهیدشتی
مقام #ساروخانی
ضبط زنده از مراسم نکوداشت #استاد_شهرام_ناظری
به پاس سالها تلاش در راه اعتلای موسیقی ایرانی
#کرمانشاه
سال ۱۳۸۶
👍1