ĐŔĖĄM$
212 subscribers
9.21K photos
2.45K videos
21 files
129 links
باده از ما مست شد ؛ نی ما از او

قالب از ما هست شد؛ نی ما از او

#مولانا
@ddrreamm
Download Telegram
@ddrreamm


#عشق نه هم‌چون صحرا ایستا ماندن است،
و نه هم‌چون باد جهان را پیمودن،
و نه هم‌چون خورشید نگریستن به همه‌چیز از دور.
عشق نیرویی است که روح جهان را استحاله می‌بخشد و بهتر می‌کند.

📖 #کیمیاگر
🖋 #پائولو_کوئلیو
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm




خود کرده را تدبیر نیست ،،،
👍2
@ddrreamm

#مولانا میگه که:

«چون که اسرارت نهان در دل شود،
آن مرادت زودتر حاصل شود»

تجربه نشون داده راجب قدم بعدیت،
اهدافت،
جزئیات روابط عاشقانه و دوستانت، تصمیم های مهم زندگی وکارت،
هر چی اطرافیانت کمتر بدونن موفق تری.
👍1
@ddrreamm

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

#حافظ
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


غیر از نگار غیر نیاید به خواب من

مژگان من چو نرده ببندید راه را

#الهام‌هاشمی
👏1
@ddrreamm

پرسش: آیا درسته که اعراب به ایرانی ها نزدیکترن تا اروپاییان به ایرانی ها؟

پاسخ:
بستگی دارد که کدوم اعراب و کدوم اروپایی ها مورد نظر ما باشه
برای مثال مردم یونان، ایتالیا ، رومانی، بلغارستان نه تنها خویشاوند ایرانی ها هستن بلکه از نظر ژنتیکی هم هیچ تفاوتی با ایرانی ها ندارند ،

در این مورد تو شاهنامه هم اشاره شده که وقتی خسرو پرویز میخواست برای درخواست کمک به کشور های اطراف برود، پدرش هرمز چهارم به ایشان پیشنهاد میدهند که از روم در خواست کمک کند چون اونا هم از نسل فریدون هستن ،
فریدونیان نیز خویش تو اند
چو کارت شود سخت پیش تو اند

پس ایرانی ها با مردم اروپایی که شبیه ما هستند همسانی ژنتیکی دارن اما با مردم مو طلایی اروپا مثلا دانمارک و سوئد و نروژ و ... چندان ارتباط ژنتیکی ندارند ،

در مورد اعراب هم بستگی دارد کدوم اعراب رو در نظر داشته باشیم
آیا منظور اعراب عراق و سوریه و لبنان هست که پاسخ بله هست چون بیشتر انها آریایی های تحت تاثیر اعراب هستند ، بخصوص سرزمین عراق که از نامش مشخصه یک سرزمین ایرانی هست،

اما در مورد اعراب یمن که اصیل ترین اعراب در بین سایر اعراب هستند نه ،
ملاک برسی نزدیکی ژنتیکی و تاثیر  آریایی ها بر روی برخی از اعراب هم به میزان شباهت انها به ایرانی ها بستگی دارد ،
در واقع به علت آمیزش فراوان اعراب با ایرانیان و رومیان، عرب خالص در بین عربها بسیار محدود هست ،

چه بسا با برسی منابع تاریخی هم متوجه میشویم که اعراب خالص، دارای پوستی تیره بودند،
خاقانی در سفر زیارتی خودش به حج، اعراب رو به ماران سیاه دور گنج تشبیه میکنه و میگه:
کعبه گنج است و سیاهان عرب مارانِ گنج ،
👍1
@ddrreamm

گیلان‌شاه خالدار منقرض شد

بنابر گزارشی که روز گذشته منتشر شد، گیلانشاه خالدار، یکی دیگر از گونه‌های حیات‌وحش ایران و جهان در فهرست گونه‌های منقرض شده قرار گرفت و برای همیشه از طبیعت حذف شد.
دانشمندان انجمن سلطنتی حفاظت از پرندگان بریتانیا، مرکز تنوع زیستی ناتورالیس هلند و موزه تاریخ طبیعی روز دوشنبه در گزارشی از وضعیت گیلانشاه خالدار اعلام کردند که این پرنده برای آخرین‌بار در سال ۱۳۷۵ در مراکش مشاهده و در همان سال نیز منقرض شده است.

گر توانستی یکی چون نوک گنجشک ساختن
بعد از آن حق با تو باشد گنجشک آزاری کنید

#امیر_مومنی
💔1
@ddrreamm

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

#حافظ
👍2💯2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


• متولد اولین روز آذر تولدت مبارك 💕🎈
    🎁🎂🎂
🎉2
@ddrreamm
گذشت زمان،
بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند،
بر آنها که می‌هراسند بسیار تند،
بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی،
و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است...

اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.

#ویلیام_شکسپیر
1👍1👌1
@ddrreamm

آه ای شهـزاده!
ای محبوب رؤیایی!
ای دو چشمانت
رهی روشن بسوی شهر زیبایی
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه بشتاب ...
ره بسی دور اسٺ
لیک در پایان این ره
قصر پر نور است...

#فروغ_فرخزاد
👍21
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن

#حافظ
👍2

@ddrreamm


‏عشق یعنی شادی. ‏
خودتان را متقاعد نکنید که
‏رنج کشیدن بخشی از آن است..

#پائولو_کوئیلو
👍2💯1
@ddrreamm

زان سويِ خوابِ مرداب

ای مرغهای طوفان! پروازتان بلند.
آرامشِ گلولهء سربی را
در خونِ خویشتن
اینگونه عاشقانه پذیرفتید،

                              این گونه مهربان.
زان سوي خوابِ مرداب، آوازتان بلند.
می خواهم از نسیم بپرسم:

بی جزر و مدّ ِ  قلبِ شما،
                             آه،
دریا چگونه می تپد امروز؟

ای مرغهای طوفان! پروازتان بلند.
دیدارتان: ترنّمِ بودن؛
بدرودتان: شکوهِ سرودن؛
تاریخ تان بلند و سرافراز:
آن سان که گشت نامِ سرِ دار
زان یارِ باستانیِ همرازتان بلند.

محمد رضا #شفيعي‌كدكني
در كوچه باغ هاي نشابور
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm


#رستم_را_کشتم

چند روزی بود #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی اندوهگین به نظر می‌رسید.
این حال او را قبل از همه، همسر همدل و غم‌خوارش احساس می‌کرد.
او هرگز به خود اجازه نمی‌داد درباره‌ی حالات حکیم کنجکاوی کند، اما چون اندوه استاد روزهای دیگر هم ادامه یافت،
دل به دریا زد:.                  
ابوالقاسم ، تو را چه پیش آمده که این‌سان اندوهگینی؟ هرگز تو را این چنین ندیده بودم، حتی زمان مرگ پسرمان قاسم!

حکیم نگاه اندوه باری به همسرش انداخت اما چیزی نگفت. ساعتی که گذشت بهتر دانست برای اندوهش شریکی پیدا کند.
تصمیم گرفته‌ام به زندگانی رستم خاتمه دهم!

بانو بی‌اختیار فریاد کشید:
چرا؟ تو که همیشه می‌گفتی ایران زمین، دشمنان فراوان دارد و رستم باید کارهای بزرگ بسیاری برای وطنش انجام دهد!
فردوسی اما همچنان ساکت.
بانو بیش از آن پرسش نکرد:
«هر زمان لازم باشد خودش همه چیز را خواهد گفت.»
غم جانکاه شوهر، بی آنکه کم شود به جان بانو افتاد.
اشک از چشمانش سرازیر شد.
(فردوسی قبل از همه، اشعار شاهنامه را برای همسرش می‌خواند و او با همه‌ی قهرمانان
بزرگ ان کتاب آشنا بود: رستم، اسفندیار، بیژن، منیژه، سیاوش، ایرج، سلم، تور و حتی اشکبوس و گرسیوز و...)

به این سبب با آنکه حکیم گفته بود این راز را با کسی در میان نگذارد، چند روز بعد همه‌ی مردم شهرک پاژ و شهر طوس از آن آگاه شدند و هنوز یک هفته سپری نشده بود که عده‌ای از جوانان ایران‌دوست طوس به خانه‌ی استاد رفتند.
آنها ماهی یک یا دو بار در خانه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی جمع می‌شدند؛
استاد آخرین سروده‌های خود را می‌خواند و همگی با شور و اشتیاق درباره‌ی پهلوانان و حوادث شاهنامه بحث و گفتگو می‌کردند.
این بار اما جوانان اندوهگین و ساکت نشستند.
مرگ رستم چیزی نبود که بتوان از آن آسان گذشت.
سرانجام یکی از آنها اجازه ی صحبت خواست:
«استاد شنیده ایم قصد دارید جهان پهلوان رستم نامدار را از صحنه ی روزگار محو کنید...؟»
اما نتوانست کلامش را تمام کند بغض گلویش را می‌فشرد.
استاد از آغاز با دیدن چهره‌ی جوانان به همه چیز پی برده بود، گفت:
«برای اینکه فکر می‌کنم زمانش فرا رسیده است.»
جوانان التماس کردند:
«نه استاد...رستم را نکشید،‌ هنوز کارهای بسیار مانده که او باید برای ایران زمین انجام بدهد. این را خودتان گفتید و بارها هم ان را تکرار کرده‌اید.»

آن روزها آنطور فکر می‌کردم اما امروز به این نتیجه رسیده‌ام که بهتر است رستم هر چه زودتر جهان ما را ترک کند.
جوانان روا ندانستند با استاد بحث کنند؛ مغموم و دلشکسته خانه را ترک کردند.

دو سه هفته بیشتر از این دیدار نگذشته بود که چند تن از بزرگان خراسان از فردوسی رخصت دیدار طلبیدند و پرسیدند.
حکیم ؛ این روزها خبری خراسانیان را سخت اندوهگین کرده، اگر به تمام ایران زمین برسد، همه‌ی مردم را عزادار خواهد کرد.
"آیا راست است که می‌خواهید به زندگانی جهان پهلوان رستم زابلی پایان دهید"؟

#فردوسی با صدایی که گویی سنگینی غم هفت آسمان بر آن فشار می آورد، گفت:
«درست می گویید، مدتی است به این نتیجه رسیده‌ام که زمان مرگ تهمتن فرا رسیده است.»
چند ساعتی که مجلس ادامه داشت از یک سو تمنا بود و از سوی دیگر امتناع؛

مدتی از این ماجرا گذشت. از مرگ رستم خبری نشد، بسیاری از مردم امیدوار شدند که حکیم بزرگ از این کار منصرف شده است.

روزی فردوسی از «اتاق رزم» بیرون آمد.
اتاق رزم جایگاهی بود آراسته به سلاح‌های جنگی که فردوسی اشعارش را در انجا می‌سرود.
بانو بعد از مدتی دراز در چهره‌ی استاد آثاری از آرامش مشاهده کرد. می‌دانست حکیم در تمام این مدت، در اندیشه‌ی سرنوشت رستم است.
پرسید:
چه شد؟ رستم در چه حال است؟
فردوسی آرام و شمرده پاسخ داد:
"رستم کشته شد."
به دست پهلوانی دلاورتر از خودش؟
نه، به دست یک بد‌اندیشِ زبون و حیله‌گر، به دست برادر ناتنی‌اش شغاد، در درون چاهی پر از نیزه و شمشیر.

  و رخش اسب وفادار رستم؟
  او هم در کنار تهمتن جان سپرد.

و برای آنکه بانو آرامش پیدا کند، افزود:
«اما رستم در اخرین لحظات زندگی، شغاد بد نهاد را با تیری که به سویش رها کرد به درخت دوخت.»

بانو آهی کشید و برای نخستین بار اعتراض خویش را از کار همسر بزرگش با این جملات بیان کرد:
«نمی‌شد رستم کشته نشود؟ او ششصد سال زیسته بود، می‌توانست سالهای دراز دیگر زنده بماند!»
فردوسی می‌دانست در وجود همسرش چه می‌گذرد.
رستم سالیان دراز در کنار انها زیسته بود.
تصمیم گرفت راز مرگ رستم را فاش کند:
«من پیر شده‌ام و پایان عمرم نزدیک است.
بیم آن دارم بعد از من سرنوشت رستم به دست شاعرانی درمانده یا چاپلوس بیفتد و آنها به طمعِ صله او را به خدمتِ فرمانروایان ظالم در آورند.»
بنابراین؛
          «او را کشتم.»
🔥3
@ddrreamm

هم گلستان خیالم ز تو پرنقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

#حافظ
👍3