This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
هزار معنیِ دیگر،
به غیر از آنچه تو دانی
درونِ عشق نهفتهست
کجاست آنکه تواند، یک از هزار شمارد؟
یکی همین نزدیک
قناریی که به آوازِ گرمِ خود کوشد
جدارِ سردِ قفس را ندیده انگارد
#شفیعی_کدکنی
هزار معنیِ دیگر،
به غیر از آنچه تو دانی
درونِ عشق نهفتهست
کجاست آنکه تواند، یک از هزار شمارد؟
یکی همین نزدیک
قناریی که به آوازِ گرمِ خود کوشد
جدارِ سردِ قفس را ندیده انگارد
#شفیعی_کدکنی
❤2👍1
@ddrreamm
یک روز
تاک بودم و مست...
یک روز
بید بودم و مجنون!
اما این بار خواهش می کنم
مرا قاصدک بیافرین!
آدم ها
خیلی وقت است
که به خبر های خوب محتاجند...
#حسین_متولیان
یک روز
تاک بودم و مست...
یک روز
بید بودم و مجنون!
اما این بار خواهش می کنم
مرا قاصدک بیافرین!
آدم ها
خیلی وقت است
که به خبر های خوب محتاجند...
#حسین_متولیان
👍2❤1
@ddrreamm
روزی ز پی گلاب می گردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم
گفتم که چه کرده ای که میسوزندت
گفتا که در این باغ دمی خندیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
روزی ز پی گلاب می گردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم
گفتم که چه کرده ای که میسوزندت
گفتا که در این باغ دمی خندیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
👏4😢1
@ddrreamm
چه ساغرها تهی ڪردیم بر یادت، ڪه یک ذره
نه ساڪن گشت سوز دل، نه ڪمتر شد خمار ما
#اوحدی_مراغه_ای
چه ساغرها تهی ڪردیم بر یادت، ڪه یک ذره
نه ساڪن گشت سوز دل، نه ڪمتر شد خمار ما
#اوحدی_مراغه_ای
👏1👌1💔1
@ddrreamm
دیدی که دردِ هجر به ظاهر صدا نداشت
سوزاند استخوان و به این اکتفا نداشت
دردیست زخمِ رفتن یارم که ای طبیب
تا بامدادِ روزِ قیامت دوا نداشت
روزی که آفرید دلم را خدای من
جز مهرِ مهربانِ خودم هیچ جا نداشت
زلفی که سر به زیر نهادست تا کمر
بنگر که آبشارِ بلندِ رها نداشت
من دلبرانه شعر برایت سروده ام
باید بمیرد آنکه به دل دلربا نداشت
آن کس که بی نگار به سر می برد حیات
در شهر خویش نیز کسی آشنا نداشت
#حیات_اله_پایانی
دیدی که دردِ هجر به ظاهر صدا نداشت
سوزاند استخوان و به این اکتفا نداشت
دردیست زخمِ رفتن یارم که ای طبیب
تا بامدادِ روزِ قیامت دوا نداشت
روزی که آفرید دلم را خدای من
جز مهرِ مهربانِ خودم هیچ جا نداشت
زلفی که سر به زیر نهادست تا کمر
بنگر که آبشارِ بلندِ رها نداشت
من دلبرانه شعر برایت سروده ام
باید بمیرد آنکه به دل دلربا نداشت
آن کس که بی نگار به سر می برد حیات
در شهر خویش نیز کسی آشنا نداشت
#حیات_اله_پایانی
👍1👏1
👍2👏1🤔1
@ddrreamm
زلف آشفته و خو کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربدهجوی و لبش افسوس کنان
نیمشب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت: "ای عاشق دیرینهی من! خوابت هست؟"
عاشقی را که چنین بادهى شب گیر دهند
کافر عشق بود، گر نشود بادهپرست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
خندهى جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
زلف آشفته و خو کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربدهجوی و لبش افسوس کنان
نیمشب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت: "ای عاشق دیرینهی من! خوابت هست؟"
عاشقی را که چنین بادهى شب گیر دهند
کافر عشق بود، گر نشود بادهپرست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
خندهى جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
#حافظ
👏2👍1
👍2💯1
@ddrreamm
#مولانا در مثنوی و طی داستانی، چهرهی حماقت را ترسیم میکند:
#عیسی_مریم به سوی کوهی میگریخت. تو گویی شیری در پی ریختن خون او بود. کسی او را بدید در پی عیسی دوید و علت گریختناش را پرسید. عیسی پاسخ نمیداد و همچنان ادامه میداد. پس از چند بار پرسش، عیسی "گفت:
ای احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
آن شخص گفت تو عیسایی و دم حیات بخش الهی داری. کر و کور شفا میبخشی و مرده را زنده میکنی. او را درمان کن، و عیسی جوابش داد:
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
بر کُه سنگین بخواندم شد شکاف
خرقه را بدرید بر خود تا بناف
برتن مرده بخواندم گشت حی
بر سر لاشی بخواندم گشت شی
خواندم آن را بر دل احمق بود
صد هزاران بار و درمانی نشد
سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت
ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت
♡ #مولانا از آن سوی تاریخ به ما میگویند حماقت را درمانی نیست. و بدتر این که تلاش برای ترغیب احمق در پذیرش منطق، نه تنها امری بیهوده که بیمعنا و خطرناک است. این همان بنبست تباهی است که در آن گرفتار آمدهایم.
چه باید کرد؟
#مولانا در مثنوی و طی داستانی، چهرهی حماقت را ترسیم میکند:
#عیسی_مریم به سوی کوهی میگریخت. تو گویی شیری در پی ریختن خون او بود. کسی او را بدید در پی عیسی دوید و علت گریختناش را پرسید. عیسی پاسخ نمیداد و همچنان ادامه میداد. پس از چند بار پرسش، عیسی "گفت:
ای احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
آن شخص گفت تو عیسایی و دم حیات بخش الهی داری. کر و کور شفا میبخشی و مرده را زنده میکنی. او را درمان کن، و عیسی جوابش داد:
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
بر کُه سنگین بخواندم شد شکاف
خرقه را بدرید بر خود تا بناف
برتن مرده بخواندم گشت حی
بر سر لاشی بخواندم گشت شی
خواندم آن را بر دل احمق بود
صد هزاران بار و درمانی نشد
سنگ خارا گشت و زان خو بر نگشت
ریگ شد کز وی نروید هیچ کشت
♡ #مولانا از آن سوی تاریخ به ما میگویند حماقت را درمانی نیست. و بدتر این که تلاش برای ترغیب احمق در پذیرش منطق، نه تنها امری بیهوده که بیمعنا و خطرناک است. این همان بنبست تباهی است که در آن گرفتار آمدهایم.
چه باید کرد؟
👏2👍1