👏2💔2
@ddrreamm
#سلمان_ساوجی
طریق عاشقان دانی ،
در این ره چیست ای رهرو؟
غمش را پیروی کردن،
بلا را پیشوا رفتن
#سلمان_ساوجی
طریق عاشقان دانی ،
در این ره چیست ای رهرو؟
غمش را پیروی کردن،
بلا را پیشوا رفتن
❤1👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
یاد باد آن همدلی آن همدمی آن همرهی
سازِ محجوبی و آوازِ بنان شعرِ رهی
"نوای نی "
آواز: غلامحسین بنان
آهنگساز : مرتضی محجوبی
شعر: رهی معیری
تنظیم: روح الله خالقی
آواز : دشتی
اجرا اواسط دهه ۱۳۳۰🩷
یاد باد آن همدلی آن همدمی آن همرهی
سازِ محجوبی و آوازِ بنان شعرِ رهی
"نوای نی "
آواز: غلامحسین بنان
آهنگساز : مرتضی محجوبی
شعر: رهی معیری
تنظیم: روح الله خالقی
آواز : دشتی
اجرا اواسط دهه ۱۳۳۰🩷
👍1👏1👌1
@ddrreamm
آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می گردد
آسمان در حرکت از نظر روشن ماست
آب از قوت سرچشمه روان می گردد
رای روشن ز بزرگان کهنسال طلب
آبها صاف در ایام خزان می گردد
طالب خلق اگر گوشه عزلت گیرد
همچو دامی است که در خاک نهان می گردد
رتبه عشق به تدریج بلندی گیرد
باده چون کهنه شود نشأه جوان می گردد
آسمان خاک ره مردم بی آزارست
گرگ در گله این قوم شبان می گردد
هر که را تیغ زبان نیست به فرمان صائب
عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد
#صائب_تبریزی
آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می گردد
آسمان در حرکت از نظر روشن ماست
آب از قوت سرچشمه روان می گردد
رای روشن ز بزرگان کهنسال طلب
آبها صاف در ایام خزان می گردد
طالب خلق اگر گوشه عزلت گیرد
همچو دامی است که در خاک نهان می گردد
رتبه عشق به تدریج بلندی گیرد
باده چون کهنه شود نشأه جوان می گردد
آسمان خاک ره مردم بی آزارست
گرگ در گله این قوم شبان می گردد
هر که را تیغ زبان نیست به فرمان صائب
عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد
#صائب_تبریزی
👍1🔥1
@ddrreamm
سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خطِ غبارش بینیاز از زلف کرد
احتیاجِ دام نبود خاکِ دامنگیر را
ریشهٔ نخلِ کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
عقلِ دوراندیش بر ما راهِ روزی بسته است
ورنه هر انگشت پستانی است طفلِ شیر را
بادپیمایی است عاجزنالی آهندِلان
نیست در دلها سرایت، نالهٔ زنجیر را
جوی شیر از قدرتِ فرهاد میبخشد خبر
میتوان در زخم دیدن جوهرِ شمشیر را
کشورِ دیوانگی امروز معمور از من است
من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را
خنده کز دل نیست چون سوفار، نتواند گشود
عقدهٔ پیکانِ زهرآلود از دل تیر را
می رسد آزارِ بدگوهر به نزدیکان فزون
نوبرِ زخم از نیامِ خود بود شمشیر را
درگذر از چشمبوسیدن که شد دور از کمان
تیر تا بوسید چشم حلقهٔ زهگیر را
در حرم هر کس گناهی کرد، حَدَّش میزنند
نگذراند عشق از همصحبتان تقصیر را
عالَمی را کُشت و دست و تیغِ او رنگین نشد
تیزیِ شمشیر، پاک از خون کند شمشیر را
سالها شد با گرفتاری بهم پیچیدهایم
چون کند آبِ روان از خود جدا زنجیر را؟
عقل کامل میشود از گرم و سردِ روزگار
آب و آتش میکند صاحببرش شمشیر را
برنمیگردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور
نیست ممکن بازگردیدن به پستان شیر را
نیست ممکن صائب از دل عقدهٔ غم واشود
ناخنی تا هست در کف پنجهٔ تدبیر را
#صائب_تبریزی
سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را
کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را
دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست
هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را
حسن را خطِ غبارش بینیاز از زلف کرد
احتیاجِ دام نبود خاکِ دامنگیر را
ریشهٔ نخلِ کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
عقلِ دوراندیش بر ما راهِ روزی بسته است
ورنه هر انگشت پستانی است طفلِ شیر را
بادپیمایی است عاجزنالی آهندِلان
نیست در دلها سرایت، نالهٔ زنجیر را
جوی شیر از قدرتِ فرهاد میبخشد خبر
میتوان در زخم دیدن جوهرِ شمشیر را
کشورِ دیوانگی امروز معمور از من است
من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را
خنده کز دل نیست چون سوفار، نتواند گشود
عقدهٔ پیکانِ زهرآلود از دل تیر را
می رسد آزارِ بدگوهر به نزدیکان فزون
نوبرِ زخم از نیامِ خود بود شمشیر را
درگذر از چشمبوسیدن که شد دور از کمان
تیر تا بوسید چشم حلقهٔ زهگیر را
در حرم هر کس گناهی کرد، حَدَّش میزنند
نگذراند عشق از همصحبتان تقصیر را
عالَمی را کُشت و دست و تیغِ او رنگین نشد
تیزیِ شمشیر، پاک از خون کند شمشیر را
سالها شد با گرفتاری بهم پیچیدهایم
چون کند آبِ روان از خود جدا زنجیر را؟
عقل کامل میشود از گرم و سردِ روزگار
آب و آتش میکند صاحببرش شمشیر را
برنمیگردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور
نیست ممکن بازگردیدن به پستان شیر را
نیست ممکن صائب از دل عقدهٔ غم واشود
ناخنی تا هست در کف پنجهٔ تدبیر را
#صائب_تبریزی
👍1👏1
چرا رفتی
<unknown>
@ddrreamm
چرا رفتی ؟!
چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گر چه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
#سیمین_بهبهانی
چرا رفتی ؟!
چرا رفتی ؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماه تاب امشب چه زیباست
ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گر چه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
چرا رفتی؟! چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
#سیمین_بهبهانی
❤1👍1
@ddrreamm
وجود عشق برای آن نیست که ما را خوشحال کند. من اعتقاد دارم عشق وجود دارد تا به ما نشان دهد چقدر میتوانیم تحمل کنیم.
#هرمان_هسه
وجود عشق برای آن نیست که ما را خوشحال کند. من اعتقاد دارم عشق وجود دارد تا به ما نشان دهد چقدر میتوانیم تحمل کنیم.
#هرمان_هسه
❤2👍1