@ddrreamm
*وقتی که جنگی آغاز میگردد هر کسی باید سهمی پرداخت کند. از اینرو سیاستمدران باید سلاح ، ثروتمندان باید مخارج و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند.*
*وقتی جنگ تمام میگردد سیاستمدران دست یکدیگر را میفشارند ، ثروتمندان قیمتها افرایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند…*
*«آرتور شوپنهاور»*
*وقتی که جنگی آغاز میگردد هر کسی باید سهمی پرداخت کند. از اینرو سیاستمدران باید سلاح ، ثروتمندان باید مخارج و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند.*
*وقتی جنگ تمام میگردد سیاستمدران دست یکدیگر را میفشارند ، ثروتمندان قیمتها افرایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند…*
*«آرتور شوپنهاور»*
👍1😢1
@ddrreamm
غمگین تر از آنم که مرا می دانی
غم آمده در وجود من مهمانی
آن شاد پسر که بوده دیگر نیستم
عمرم همه رفته و نمانده ام چندانی
#امیر_مومنی
غمگین تر از آنم که مرا می دانی
غم آمده در وجود من مهمانی
آن شاد پسر که بوده دیگر نیستم
عمرم همه رفته و نمانده ام چندانی
#امیر_مومنی
😢3❤1
@ddrreamm
غم از هر طرفی مرا نشانم کرده
تیرش همه را رها به جانم کرده
چون قلب من از مهر لبالب بوده
زین روست که انتخاب از آنم کرده
#امیر_مومنی
غم از هر طرفی مرا نشانم کرده
تیرش همه را رها به جانم کرده
چون قلب من از مهر لبالب بوده
زین روست که انتخاب از آنم کرده
#امیر_مومنی
👏2😢2💔1
@ddrreamm
خاطرهای زیبا از فریدونمشیری:
بیان میکردند که در طبقه دوّم منزلی که بنده
زندگی میکنم، آپارتمانی هست که همسایهی محترم دیگری در آن زندگی میکند؛ یک شب، بنده که به خانه آمدم تا ماشینم را در گاراژ بگذارم، دیدم مهمانهای همسایه محترم، ماشینهای خود را ردیف گذاشتهاند جلوی خانه و از قرار معلوم، دسته جمعی با میزبان رفته اند شمیران. من هم ناچار ماشینم را بردم پارکینگ و نامهای نوشتم و جلوی یکی از ماشینها گذاشتم به این مضمون:
«امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد!
اگر شما ماشینتان را چندمتر جلوتر گذاشته
بودید، من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا پارکنینگ بروم.
ارادتمند:
فریدون مشیری»
صبح که از منزل بیرون آمدم، دیدم یکی از
مهمانها که خطاط معروفی است و نامشان
استاد بوذری است از قرار جزو مهمان ها بوده.
با خطخوش، نامهای نوشته و به در منزل من
چسبانده. او نوشته بود:
آقای مشیری! در پاسخ مرقومه عالی؛
«گر ما مقصّریم، تو دریای رحمتی!»
و در خاتمه به عرض میرساند؛
اطاعت میکنم
جانا که از جان دوستتر دارند،
جوانان سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را،
من هم برای ایشان نامهای نوشتم؛ البته منظوم به
این شرح:
هنوز خطِ خوشِ تو
نوازش بَصَر است
هنوز مستی این جام جانفزا
به سَر است.
فضای سینه ام از
نامهی تو باغ گل است
هوای خانهام،
از خامه تو مُشک ِ تَر است.
ترا به «خطِ» تو میبخشم،
ای خجسته قلم!
که آنچه در بَر من
جلوه میکند هنر است.
جواب خط تو را هم
به شعر خواهم گفت
اگرچه خط تو از
شعر من قشنگتر است:
به این هنر که تو کردی،
دلم اسیر تو شد
هنوز ذوق و هنر،
دام و دانهی بشر است.
شبی ز راه محبّت
بیا به خانهی ما
ببین که دیدهی
مشتاقِ شاعری، به در است.
نسل پیشین روادارتر و مهربانانهتر به پدیدهها و رویدادها نگاه میکردند.
انگار هنر و ادب و بردباری سه ضلع تثلیث زیبایی و نیکخواهی است. هرچه از هنر و فرهنگ و ادبیات و بردباری فاصله گرفتیم ، بر تندخویی و پرخاشگری و هتاکیهایمان افزون شد. هرچه مهر و عشق و محبت را از قلب خود راندیم و فقط بر زبان خود نشاندیم، منجمدتر و بیروح شدیم.
خاطرهای زیبا از فریدونمشیری:
بیان میکردند که در طبقه دوّم منزلی که بنده
زندگی میکنم، آپارتمانی هست که همسایهی محترم دیگری در آن زندگی میکند؛ یک شب، بنده که به خانه آمدم تا ماشینم را در گاراژ بگذارم، دیدم مهمانهای همسایه محترم، ماشینهای خود را ردیف گذاشتهاند جلوی خانه و از قرار معلوم، دسته جمعی با میزبان رفته اند شمیران. من هم ناچار ماشینم را بردم پارکینگ و نامهای نوشتم و جلوی یکی از ماشینها گذاشتم به این مضمون:
«امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد!
اگر شما ماشینتان را چندمتر جلوتر گذاشته
بودید، من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا پارکنینگ بروم.
ارادتمند:
فریدون مشیری»
صبح که از منزل بیرون آمدم، دیدم یکی از
مهمانها که خطاط معروفی است و نامشان
استاد بوذری است از قرار جزو مهمان ها بوده.
با خطخوش، نامهای نوشته و به در منزل من
چسبانده. او نوشته بود:
آقای مشیری! در پاسخ مرقومه عالی؛
«گر ما مقصّریم، تو دریای رحمتی!»
و در خاتمه به عرض میرساند؛
اطاعت میکنم
جانا که از جان دوستتر دارند،
جوانان سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را،
من هم برای ایشان نامهای نوشتم؛ البته منظوم به
این شرح:
هنوز خطِ خوشِ تو
نوازش بَصَر است
هنوز مستی این جام جانفزا
به سَر است.
فضای سینه ام از
نامهی تو باغ گل است
هوای خانهام،
از خامه تو مُشک ِ تَر است.
ترا به «خطِ» تو میبخشم،
ای خجسته قلم!
که آنچه در بَر من
جلوه میکند هنر است.
جواب خط تو را هم
به شعر خواهم گفت
اگرچه خط تو از
شعر من قشنگتر است:
به این هنر که تو کردی،
دلم اسیر تو شد
هنوز ذوق و هنر،
دام و دانهی بشر است.
شبی ز راه محبّت
بیا به خانهی ما
ببین که دیدهی
مشتاقِ شاعری، به در است.
نسل پیشین روادارتر و مهربانانهتر به پدیدهها و رویدادها نگاه میکردند.
انگار هنر و ادب و بردباری سه ضلع تثلیث زیبایی و نیکخواهی است. هرچه از هنر و فرهنگ و ادبیات و بردباری فاصله گرفتیم ، بر تندخویی و پرخاشگری و هتاکیهایمان افزون شد. هرچه مهر و عشق و محبت را از قلب خود راندیم و فقط بر زبان خود نشاندیم، منجمدتر و بیروح شدیم.
👍3👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
از این گنجشکانی که رقص کنان
خدا را میخوانند
معلوم است که
امروز روز خوبیست
و بیشک معجزهای در راه است ...
از این گنجشکانی که رقص کنان
خدا را میخوانند
معلوم است که
امروز روز خوبیست
و بیشک معجزهای در راه است ...
😍2🤩1
@ddrreamm
🟡 پناه بر ادبیات
از سیاست که ناامید شدی به هنر امیدوار می شوی.
بی چارگی که گریبانت را گرفت، چاره را در عشق خواهی یافت. زمین و آسمان که تنگ شد به وسعت کلمات پناه می بری. غوغای مردمان که تو را آزرد به آرامش ادبیات دل خوش می کنی.
جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید به شوق می آیی.
بیرون جنگ است، بیرون کسی حرف ما را در نمی باید، مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛ اما من پناهگاهی می شناسم که قرن هاست آنها که انسانشان آرزوست به آنجا می روند.
انسان یک بیماری مدام است، یک درد مستمر، دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.
🟡 پناه بر ادبیات
از سیاست که ناامید شدی به هنر امیدوار می شوی.
بی چارگی که گریبانت را گرفت، چاره را در عشق خواهی یافت. زمین و آسمان که تنگ شد به وسعت کلمات پناه می بری. غوغای مردمان که تو را آزرد به آرامش ادبیات دل خوش می کنی.
جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید به شوق می آیی.
بیرون جنگ است، بیرون کسی حرف ما را در نمی باید، مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛ اما من پناهگاهی می شناسم که قرن هاست آنها که انسانشان آرزوست به آنجا می روند.
انسان یک بیماری مدام است، یک درد مستمر، دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.
👏2💯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فارسی زدایی
@ddrreamm
دو دولت روس و انگلیس سابقه طولانی حضور و نفوذ در ایران داشتند.
هر دو دولت پی برده بودند فرهنگ ایران علیرغم دولت ضعیف قاجار با سرزمین های پیرامونی مرتبط و تاثیرگذار است.
از اینرو انگلیسی ها در هند که هنوز پاکستان از آن جدا نشده بود و هم مرز ایران بود فارسی زدایی را آغاز کردند و در روسیه شوروی هم دولت کمونیستی علیرغم شعارهای عوام فریبانه در مورد حقوق خلق ها و زبان محلی الفبای فارسی را از باکو تا ازبکستان و ترکمنستان به الفبای روسی تغییر دادند و شهرهای سمرقند و بخارا را نیز بجای تاجیکستان در قلمرو ازبکستان قرار دادند تا فارسی زبانها بتدریج دچار زوال زبانی شوند.
ایران چندین سده با وجود نداشتن دولت مقتدر و حتی استقلال با تکیه به زبان فارسی ملت باقیمانده و هدف دو دولت روس و انگلیس ضربه زدن به همین توانمندی بود. در کشور جدید ترکیه هم این سیاست پس از تغییر خط توسط آتاتورک هنوز از سوی پانترکها تعقیب میشود و عده ای هنوز فریب همان شعارهای حقوق خلقها را میخورند و آب در آسیاب ترکیه و نوعثمانی ها میریزند.
سخنان دکتر صفوی استاد زبان فارسی در هند و دکتر شفیعی کدکنی در ایران در این راستا تامل برانگیزند.
@ddrreamm
دو دولت روس و انگلیس سابقه طولانی حضور و نفوذ در ایران داشتند.
هر دو دولت پی برده بودند فرهنگ ایران علیرغم دولت ضعیف قاجار با سرزمین های پیرامونی مرتبط و تاثیرگذار است.
از اینرو انگلیسی ها در هند که هنوز پاکستان از آن جدا نشده بود و هم مرز ایران بود فارسی زدایی را آغاز کردند و در روسیه شوروی هم دولت کمونیستی علیرغم شعارهای عوام فریبانه در مورد حقوق خلق ها و زبان محلی الفبای فارسی را از باکو تا ازبکستان و ترکمنستان به الفبای روسی تغییر دادند و شهرهای سمرقند و بخارا را نیز بجای تاجیکستان در قلمرو ازبکستان قرار دادند تا فارسی زبانها بتدریج دچار زوال زبانی شوند.
ایران چندین سده با وجود نداشتن دولت مقتدر و حتی استقلال با تکیه به زبان فارسی ملت باقیمانده و هدف دو دولت روس و انگلیس ضربه زدن به همین توانمندی بود. در کشور جدید ترکیه هم این سیاست پس از تغییر خط توسط آتاتورک هنوز از سوی پانترکها تعقیب میشود و عده ای هنوز فریب همان شعارهای حقوق خلقها را میخورند و آب در آسیاب ترکیه و نوعثمانی ها میریزند.
سخنان دکتر صفوی استاد زبان فارسی در هند و دکتر شفیعی کدکنی در ایران در این راستا تامل برانگیزند.
💔2👍1