This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
این ترانه که بنام قاپاما که یک ترانه #فولکوریک و عامیانه است یکی از مشهورترین ترانه های ارمنی هست که همه ارامنه به آن آشنایی دارند.
قاپاما در زبان ارمنی به معنی کدو است البته معمولا ارامنه بیشتر از واژه دتوم استفاده می کنند. این ترانه یک ترانه طنز در خانواده روستایی که بطور ناگهانی مواجه با انبوه مهمانها میشود که شخص میزبان در آن ترانه میگوید که تنها یک کدو داریم، حالا که این همه مهمان آمده با یک کدو چیکار کنیم؟
این ترانه در عین طنز بودن میخواهد فقر یک خانواده روستایی را نشان دهد که در عین فقیر بودن ، روحیه مهمان نوازی و صمیمیت را در خود حفظ کرده است.
این ترانه که بنام قاپاما که یک ترانه #فولکوریک و عامیانه است یکی از مشهورترین ترانه های ارمنی هست که همه ارامنه به آن آشنایی دارند.
قاپاما در زبان ارمنی به معنی کدو است البته معمولا ارامنه بیشتر از واژه دتوم استفاده می کنند. این ترانه یک ترانه طنز در خانواده روستایی که بطور ناگهانی مواجه با انبوه مهمانها میشود که شخص میزبان در آن ترانه میگوید که تنها یک کدو داریم، حالا که این همه مهمان آمده با یک کدو چیکار کنیم؟
این ترانه در عین طنز بودن میخواهد فقر یک خانواده روستایی را نشان دهد که در عین فقیر بودن ، روحیه مهمان نوازی و صمیمیت را در خود حفظ کرده است.
👍2
@ddrreamm
ترس ات از هيچ مباد
پرده ها را برگير
پرده ها را بردار
صورت و اسم مرا هيچ نخواهد پوشاند
جز گلي در دل خاك
سبزه اي در باران
#هوشنگ_ابتهاج
ترس ات از هيچ مباد
پرده ها را برگير
پرده ها را بردار
صورت و اسم مرا هيچ نخواهد پوشاند
جز گلي در دل خاك
سبزه اي در باران
#هوشنگ_ابتهاج
👍2👎1
@ddrreamm
از گل فروش ، لاله رُخی ،
لاله می خرید
می گفت:
بی تبسمِ گل، خانه بی صفاست
گفتم:
صفای خانه ، کفایت نمی کند
باید صفای روح یابی ،
که کیمیاست
#فریدون_مشیری
از گل فروش ، لاله رُخی ،
لاله می خرید
می گفت:
بی تبسمِ گل، خانه بی صفاست
گفتم:
صفای خانه ، کفایت نمی کند
باید صفای روح یابی ،
که کیمیاست
#فریدون_مشیری
👍2
https://t.me/ddrreamm
انگار مرا ندیده بود از بغلم رفت
ناخواسته تیری زد و تا عمق دلم رفت
میخواستم این شعر غزل باشد و اما
آهی ز دلم آمد و این شد که قلم رفت
#امیر_مومنی
انگار مرا ندیده بود از بغلم رفت
ناخواسته تیری زد و تا عمق دلم رفت
میخواستم این شعر غزل باشد و اما
آهی ز دلم آمد و این شد که قلم رفت
#امیر_مومنی
Telegram
ĐŔĖĄM$
باده از ما مست شد ؛ نی ما از او
قالب از ما هست شد؛ نی ما از او
#مولانا
@ddrreamm
قالب از ما هست شد؛ نی ما از او
#مولانا
@ddrreamm
👍2😢1
👍2
@ddrreamm
*وقتی که جنگی آغاز میگردد هر کسی باید سهمی پرداخت کند. از اینرو سیاستمدران باید سلاح ، ثروتمندان باید مخارج و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند.*
*وقتی جنگ تمام میگردد سیاستمدران دست یکدیگر را میفشارند ، ثروتمندان قیمتها افرایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند…*
*«آرتور شوپنهاور»*
*وقتی که جنگی آغاز میگردد هر کسی باید سهمی پرداخت کند. از اینرو سیاستمدران باید سلاح ، ثروتمندان باید مخارج و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند.*
*وقتی جنگ تمام میگردد سیاستمدران دست یکدیگر را میفشارند ، ثروتمندان قیمتها افرایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند…*
*«آرتور شوپنهاور»*
👍1😢1
@ddrreamm
غمگین تر از آنم که مرا می دانی
غم آمده در وجود من مهمانی
آن شاد پسر که بوده دیگر نیستم
عمرم همه رفته و نمانده ام چندانی
#امیر_مومنی
غمگین تر از آنم که مرا می دانی
غم آمده در وجود من مهمانی
آن شاد پسر که بوده دیگر نیستم
عمرم همه رفته و نمانده ام چندانی
#امیر_مومنی
😢3❤1
@ddrreamm
غم از هر طرفی مرا نشانم کرده
تیرش همه را رها به جانم کرده
چون قلب من از مهر لبالب بوده
زین روست که انتخاب از آنم کرده
#امیر_مومنی
غم از هر طرفی مرا نشانم کرده
تیرش همه را رها به جانم کرده
چون قلب من از مهر لبالب بوده
زین روست که انتخاب از آنم کرده
#امیر_مومنی
👏2😢2💔1
@ddrreamm
خاطرهای زیبا از فریدونمشیری:
بیان میکردند که در طبقه دوّم منزلی که بنده
زندگی میکنم، آپارتمانی هست که همسایهی محترم دیگری در آن زندگی میکند؛ یک شب، بنده که به خانه آمدم تا ماشینم را در گاراژ بگذارم، دیدم مهمانهای همسایه محترم، ماشینهای خود را ردیف گذاشتهاند جلوی خانه و از قرار معلوم، دسته جمعی با میزبان رفته اند شمیران. من هم ناچار ماشینم را بردم پارکینگ و نامهای نوشتم و جلوی یکی از ماشینها گذاشتم به این مضمون:
«امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد!
اگر شما ماشینتان را چندمتر جلوتر گذاشته
بودید، من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا پارکنینگ بروم.
ارادتمند:
فریدون مشیری»
صبح که از منزل بیرون آمدم، دیدم یکی از
مهمانها که خطاط معروفی است و نامشان
استاد بوذری است از قرار جزو مهمان ها بوده.
با خطخوش، نامهای نوشته و به در منزل من
چسبانده. او نوشته بود:
آقای مشیری! در پاسخ مرقومه عالی؛
«گر ما مقصّریم، تو دریای رحمتی!»
و در خاتمه به عرض میرساند؛
اطاعت میکنم
جانا که از جان دوستتر دارند،
جوانان سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را،
من هم برای ایشان نامهای نوشتم؛ البته منظوم به
این شرح:
هنوز خطِ خوشِ تو
نوازش بَصَر است
هنوز مستی این جام جانفزا
به سَر است.
فضای سینه ام از
نامهی تو باغ گل است
هوای خانهام،
از خامه تو مُشک ِ تَر است.
ترا به «خطِ» تو میبخشم،
ای خجسته قلم!
که آنچه در بَر من
جلوه میکند هنر است.
جواب خط تو را هم
به شعر خواهم گفت
اگرچه خط تو از
شعر من قشنگتر است:
به این هنر که تو کردی،
دلم اسیر تو شد
هنوز ذوق و هنر،
دام و دانهی بشر است.
شبی ز راه محبّت
بیا به خانهی ما
ببین که دیدهی
مشتاقِ شاعری، به در است.
نسل پیشین روادارتر و مهربانانهتر به پدیدهها و رویدادها نگاه میکردند.
انگار هنر و ادب و بردباری سه ضلع تثلیث زیبایی و نیکخواهی است. هرچه از هنر و فرهنگ و ادبیات و بردباری فاصله گرفتیم ، بر تندخویی و پرخاشگری و هتاکیهایمان افزون شد. هرچه مهر و عشق و محبت را از قلب خود راندیم و فقط بر زبان خود نشاندیم، منجمدتر و بیروح شدیم.
خاطرهای زیبا از فریدونمشیری:
بیان میکردند که در طبقه دوّم منزلی که بنده
زندگی میکنم، آپارتمانی هست که همسایهی محترم دیگری در آن زندگی میکند؛ یک شب، بنده که به خانه آمدم تا ماشینم را در گاراژ بگذارم، دیدم مهمانهای همسایه محترم، ماشینهای خود را ردیف گذاشتهاند جلوی خانه و از قرار معلوم، دسته جمعی با میزبان رفته اند شمیران. من هم ناچار ماشینم را بردم پارکینگ و نامهای نوشتم و جلوی یکی از ماشینها گذاشتم به این مضمون:
«امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد!
اگر شما ماشینتان را چندمتر جلوتر گذاشته
بودید، من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا پارکنینگ بروم.
ارادتمند:
فریدون مشیری»
صبح که از منزل بیرون آمدم، دیدم یکی از
مهمانها که خطاط معروفی است و نامشان
استاد بوذری است از قرار جزو مهمان ها بوده.
با خطخوش، نامهای نوشته و به در منزل من
چسبانده. او نوشته بود:
آقای مشیری! در پاسخ مرقومه عالی؛
«گر ما مقصّریم، تو دریای رحمتی!»
و در خاتمه به عرض میرساند؛
اطاعت میکنم
جانا که از جان دوستتر دارند،
جوانان سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را،
من هم برای ایشان نامهای نوشتم؛ البته منظوم به
این شرح:
هنوز خطِ خوشِ تو
نوازش بَصَر است
هنوز مستی این جام جانفزا
به سَر است.
فضای سینه ام از
نامهی تو باغ گل است
هوای خانهام،
از خامه تو مُشک ِ تَر است.
ترا به «خطِ» تو میبخشم،
ای خجسته قلم!
که آنچه در بَر من
جلوه میکند هنر است.
جواب خط تو را هم
به شعر خواهم گفت
اگرچه خط تو از
شعر من قشنگتر است:
به این هنر که تو کردی،
دلم اسیر تو شد
هنوز ذوق و هنر،
دام و دانهی بشر است.
شبی ز راه محبّت
بیا به خانهی ما
ببین که دیدهی
مشتاقِ شاعری، به در است.
نسل پیشین روادارتر و مهربانانهتر به پدیدهها و رویدادها نگاه میکردند.
انگار هنر و ادب و بردباری سه ضلع تثلیث زیبایی و نیکخواهی است. هرچه از هنر و فرهنگ و ادبیات و بردباری فاصله گرفتیم ، بر تندخویی و پرخاشگری و هتاکیهایمان افزون شد. هرچه مهر و عشق و محبت را از قلب خود راندیم و فقط بر زبان خود نشاندیم، منجمدتر و بیروح شدیم.
👍3👎1