👍2👏1
@ddrreamm
چه میداننـــد خوبان قیمت دلهــای مشتاقان
به کف جنسی که مفت آمد نباشد قدر چندانش
#بیدل_دهلوی
چه میداننـــد خوبان قیمت دلهــای مشتاقان
به کف جنسی که مفت آمد نباشد قدر چندانش
#بیدل_دهلوی
👍1👏1
@ddrreamm
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغو مِیو حورِ سرو قامت دارد
ساقی بده این بادهی گلرنگ به نقد
کان نسیهی او، سر به قیامت دارد
#عبید_زاکانی
هر چند بهشت صد کرامت دارد
مرغو مِیو حورِ سرو قامت دارد
ساقی بده این بادهی گلرنگ به نقد
کان نسیهی او، سر به قیامت دارد
#عبید_زاکانی
👍1🔥1
@ddrreamm
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
@ddrreamm
#وحشی_بافقی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست
حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی سی
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست
نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به
چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است
راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
یار این طایفه خانه برانداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را
این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را
ای پسر چند به کام دگرانت بینم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم
ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
@ddrreamm
#وحشی_بافقی
👌2🙏1
@ddrreamm
و ندایی که به من میگوید:
« گرچه شب تاریک است،
دل قوی دار،
سحر نزدیک است. »
دلِ من، در دلِ شب
خوابِ پروانه شدن میبیند.
#حمید_مصدق
@ddrreamm
و ندایی که به من میگوید:
« گرچه شب تاریک است،
دل قوی دار،
سحر نزدیک است. »
دلِ من، در دلِ شب
خوابِ پروانه شدن میبیند.
#حمید_مصدق
👍1👎1👌1
@ddrreamm
دستی که بر صحیفه، رقم زد، نشان من
آمیخت داستان تو، با داستان من
باد بهار کز سر زلف تو میوزید
با گل نوشت، نام تو را بر خزان من
ای آفتاب من! که به لطف تو، بینیاز
از ماه و از ستاره شده آسمان من
من ماهیام تو آب، تو خاکی و من گیاه
یعنی همه به جان تو بسته است، جان من
#حسین_منزوی
دستی که بر صحیفه، رقم زد، نشان من
آمیخت داستان تو، با داستان من
باد بهار کز سر زلف تو میوزید
با گل نوشت، نام تو را بر خزان من
ای آفتاب من! که به لطف تو، بینیاز
از ماه و از ستاره شده آسمان من
من ماهیام تو آب، تو خاکی و من گیاه
یعنی همه به جان تو بسته است، جان من
#حسین_منزوی
@ddrreamm
باید شعری تازه گفت
آهنگی تازه نواخت
باید در چوبی این باغ ها را
که در رویاهای مان شکل گرفته اند
رو به شهر باز کرد
باید
همه چیز را از نو ساخت
هیچ بادی
لانه ی پرندگان را
دوباره سر جایش نمیگذارد .
#رسول_یونان
باید شعری تازه گفت
آهنگی تازه نواخت
باید در چوبی این باغ ها را
که در رویاهای مان شکل گرفته اند
رو به شهر باز کرد
باید
همه چیز را از نو ساخت
هیچ بادی
لانه ی پرندگان را
دوباره سر جایش نمیگذارد .
#رسول_یونان
@ddrreamm
#کلیم_کاشانی
خاطرم از همه
جمع است،
پریشان توام
#کلیم_کاشانی
خاطرم از همه
جمع است،
پریشان توام
👌2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
اسرار خرابات
به جز مست نداند
هشیار چه داند
که درین کوی چه رازیست.
#عراقی
اسرار خرابات
به جز مست نداند
هشیار چه داند
که درین کوی چه رازیست.
#عراقی
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
ترانه ی #سیمین_بری از #جمشید_شیبانی
"سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسونگری آری
دیوانهٔ رویت منم، چه خواهی دگر از من
سرگشتهٔ کوی ات منم، نداری خبر از من"
#ویگن
#ریحان_برومند
#سوت
ترانه ی #سیمین_بری از #جمشید_شیبانی
"سیمین بری گل پیکری آری
از ماه و گل زیباتری آری
همچون پری افسونگری آری
دیوانهٔ رویت منم، چه خواهی دگر از من
سرگشتهٔ کوی ات منم، نداری خبر از من"
#ویگن
#ریحان_برومند
#سوت
👍1