@ddrreamm
قیاس کردم و تدبیرِ عقل در رهِ عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیشِ غمی
نمیکنم گلهای لیک ابرِ رحمتِ دوست
به کشته زارِ جگرتشنگان نداد نَمی
#حافظ
قیاس کردم و تدبیرِ عقل در رهِ عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیشِ غمی
نمیکنم گلهای لیک ابرِ رحمتِ دوست
به کشته زارِ جگرتشنگان نداد نَمی
#حافظ
👍2
  سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
#حافظ
@ddrreamm
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
#حافظ
@ddrreamm
👍3🔥1
  @ddrreamm
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید ، چرا می شکند
#ناهید_یوسفی
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید ، چرا می شکند
#ناهید_یوسفی
👍2💔1
  @ddrreamm
دل غرق نگاهی است که ما بین دو چشمش
یک قهوه ای سوخته ی خیره کننده است
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است
#پرینوش_راستگو
دل غرق نگاهی است که ما بین دو چشمش
یک قهوه ای سوخته ی خیره کننده است
با اخم به تشخیص پزشکان سرطان زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است
#پرینوش_راستگو
👏1😁1
  @ddrreamm
#شــــــــــمس_تــبــریــزے
هر که را خُلق و خوی فراخ دیدی،
و سخن گشاده و فراخ حوصله،
که دعای خیرِ همه عالَم کند،
که از سخنِ او تو را گشادِ دل حاصل می شود
و این عالَم و تنگیِ او بر تو فراموش می شود
(آن فرشته است و بهشتی)،
و آن که اندر او،
و اندر سخن او
قَبضی می بینی و تنگی و سردی، آن شیطان است و دوزخی.
#مقالات_شمس
#شــــــــــمس_تــبــریــزے
هر که را خُلق و خوی فراخ دیدی،
و سخن گشاده و فراخ حوصله،
که دعای خیرِ همه عالَم کند،
که از سخنِ او تو را گشادِ دل حاصل می شود
و این عالَم و تنگیِ او بر تو فراموش می شود
(آن فرشته است و بهشتی)،
و آن که اندر او،
و اندر سخن او
قَبضی می بینی و تنگی و سردی، آن شیطان است و دوزخی.
#مقالات_شمس
👍2
  👏3
  " Amir امیر_مومنی# ", [۲۰۲۲/۴/۳۰ ۲۲:۵۵ ]
@ddrreamm
آن کُورد کو، آن کُورد کو
آن کُورد که دل بُرد کو
آن مرد بی همتا چی شد
آنکس که داند دُرد کو
در این زمان بی کسی
نرسد کسی داد کسی
تنها یکی هست در جهان
ای دوستان آن فرد کو
آنکس که گویم زو سخن
سرسبز هست و پر چمن
آن کو که برده دل ز من
آن شهسوار لُرد کو
نامش اگر چه #ارسلان
گردیده شاه قلب مان
او یک نفر هست در زمان
آن پهلوان گُرد کو
ای مردمان ای مردمان
دیگر نگردید در جهان
کز ذات انسان اصیل
در خویش جمع آورد کو
۰
نادیده گشتم مات او
دیدم مجازی ذات او
هر دم کنم هیهات او
ای مردمان آن مرد کو
یک روز و پنج شش ساعت است
او بی وجودم راحت است
نه داده پیغامی به من
نه گفت آن کس مُرد کو
چند روز بی او خسته ام
چون باز شهپر بسته ام
چون مرده از جا جسته ام
آن قاتل خونسرد کو
روزی شود باری دگر !!
پیغام آید سر به سر
آرام گیرد این پسر
بیند که آن وبگرد کو
آشفته ام از دست او
همواره مستم مست او
بالاست او من پست او
آن دلنواز تُرد کو
هر لحظه هستم یاد او
بنیاد من کند باد او
ای وای از بیداد او
آن جسم و جان افسُرد کو
یک روز شیخی با چراغ
می گشت در بستان و باغ
میگرفت از انسان سراغ
می گفت پس سرگُرد کو
آن یار طراران کجاست
آن شاه عیاران کجاست
آن ابر پرباران کجاست
پس آن زلال اُرد کو
باید به کرمانشاه شوَم
دنبال شاهنشاه دوَم
تنها و بی همراه روَم
تا بنگرم آن کُورد کو
ای مومنی گوش دار پند
امید باشد همچو #قند
آن رند باشد رود سند
کم گوی مادربورد کو
#امیرمومنی
@ddrreamm
@ddrreamm
آن کُورد کو، آن کُورد کو
آن کُورد که دل بُرد کو
آن مرد بی همتا چی شد
آنکس که داند دُرد کو
در این زمان بی کسی
نرسد کسی داد کسی
تنها یکی هست در جهان
ای دوستان آن فرد کو
آنکس که گویم زو سخن
سرسبز هست و پر چمن
آن کو که برده دل ز من
آن شهسوار لُرد کو
نامش اگر چه #ارسلان
گردیده شاه قلب مان
او یک نفر هست در زمان
آن پهلوان گُرد کو
ای مردمان ای مردمان
دیگر نگردید در جهان
کز ذات انسان اصیل
در خویش جمع آورد کو
۰
نادیده گشتم مات او
دیدم مجازی ذات او
هر دم کنم هیهات او
ای مردمان آن مرد کو
یک روز و پنج شش ساعت است
او بی وجودم راحت است
نه داده پیغامی به من
نه گفت آن کس مُرد کو
چند روز بی او خسته ام
چون باز شهپر بسته ام
چون مرده از جا جسته ام
آن قاتل خونسرد کو
روزی شود باری دگر !!
پیغام آید سر به سر
آرام گیرد این پسر
بیند که آن وبگرد کو
آشفته ام از دست او
همواره مستم مست او
بالاست او من پست او
آن دلنواز تُرد کو
هر لحظه هستم یاد او
بنیاد من کند باد او
ای وای از بیداد او
آن جسم و جان افسُرد کو
یک روز شیخی با چراغ
می گشت در بستان و باغ
میگرفت از انسان سراغ
می گفت پس سرگُرد کو
آن یار طراران کجاست
آن شاه عیاران کجاست
آن ابر پرباران کجاست
پس آن زلال اُرد کو
باید به کرمانشاه شوَم
دنبال شاهنشاه دوَم
تنها و بی همراه روَم
تا بنگرم آن کُورد کو
ای مومنی گوش دار پند
امید باشد همچو #قند
آن رند باشد رود سند
کم گوی مادربورد کو
#امیرمومنی
@ddrreamm
👏2😍1
  @ddrreamm
مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال
هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود. روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت:
تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف زبیده ی وقت و رابعه ی عهدم.
مرد گفت راست میگویی اما عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در نزد پروردگار عفیف باشم او تو را در عصمت نگاه بدارد.
زن خشمگین شد و گفت:
هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت و اگر مرا عفاف و عصمت نبود هرچه خواستمی بکردمی.
مرد گفت تو را اجازت دادم به هرجا که خواهی برو و هرچه میخواهی بکن...
روز دیگر زن خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه برون شد و تا شب بیرون بود, اما هیچ کس به وی التفات نکرد مگر یک مرد که چادر او را کشید و رفت.
چون زن به خانه باز آمد مرد گفت:
همه روز گشتی و هیچ کس به تو التفات نکرد مگر یک مرد که او نیز رها کرد و رفت.
زن گفت تو از کجا دیدی؟
مرد جواب داد من در خانه ی خود بودم, اما در عمر خود به هیچ زن نامحرم به چشم خیانت نگاه نکردم , مگر وقتی در نوجوانی که گوشه ی چادر زنی را گرفتم و در حال پشیمان شدم و رها کردم دانستم اگر کسی قصد حرم من کند بیش از این نباشد.
زن در پای شوهر افتاد و گفت: مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است.
گفتم که مکن، گفت مکن تا نکنند
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
سدیدالدین محمد عوفی ( جوامع الحکایات )
مردی بود خیاط در عفاف و صلاح و زنی داشت عفیفه و مستوره و با جمال و کمال
هرگز خیانتی از وی ظاهر نگشته بود. روزی زن نزد شوهر خود نشسته بود و به زبان منت گفت:
تو قدر عفاف من چه دانی و قیمت صلاح من چه شناسی که من در صلاح و عفاف زبیده ی وقت و رابعه ی عهدم.
مرد گفت راست میگویی اما عفاف تو به نتیجه عفاف من است. چون من در نزد پروردگار عفیف باشم او تو را در عصمت نگاه بدارد.
زن خشمگین شد و گفت:
هیچ کس زن را نگاه نتواند داشت و اگر مرا عفاف و عصمت نبود هرچه خواستمی بکردمی.
مرد گفت تو را اجازت دادم به هرجا که خواهی برو و هرچه میخواهی بکن...
روز دیگر زن خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه برون شد و تا شب بیرون بود, اما هیچ کس به وی التفات نکرد مگر یک مرد که چادر او را کشید و رفت.
چون زن به خانه باز آمد مرد گفت:
همه روز گشتی و هیچ کس به تو التفات نکرد مگر یک مرد که او نیز رها کرد و رفت.
زن گفت تو از کجا دیدی؟
مرد جواب داد من در خانه ی خود بودم, اما در عمر خود به هیچ زن نامحرم به چشم خیانت نگاه نکردم , مگر وقتی در نوجوانی که گوشه ی چادر زنی را گرفتم و در حال پشیمان شدم و رها کردم دانستم اگر کسی قصد حرم من کند بیش از این نباشد.
زن در پای شوهر افتاد و گفت: مرا معلوم شد که عفاف من از عفاف تو است.
گفتم که مکن، گفت مکن تا نکنند
این یک سخنم چنان خوش آمد که مپرس
سدیدالدین محمد عوفی ( جوامع الحکایات )
👌3
  💯2
  @ddrreamm
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
#حافظ
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
#حافظ
👍2
  @ddrreamm
فکر اگر پر بکشد
جای این توپ و تفنگ ، این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد ،
دستها مزرع گل های قشنگ..
فکر اگر پر بکشد
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها
#نیما_یوشیج
فکر اگر پر بکشد
جای این توپ و تفنگ ، این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد ،
دستها مزرع گل های قشنگ..
فکر اگر پر بکشد
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها
#نیما_یوشیج
👍1💯1