@ddrreamm
بار منّت بر نمی تابد دل آزاده ام
غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
با خیال او قناعت می کنم، من کیستم
تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد
#صائب_تبریزی
بار منّت بر نمی تابد دل آزاده ام
غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
با خیال او قناعت می کنم، من کیستم
تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد
#صائب_تبریزی
👍3
  👍1
  👍1🔥1
  @ddrreamm
پدرش نامِ او را تُرنج نهاده بود
مادرش اما بهآر صدایش میکرد ...
میگفت وقتی میخندد انگار شکوفهها از ابتدا متولد میشوند
و انگار خانهام در جای دیگریست..
پدرش اما یک کلام، میگفت:
تُرنج!
حالا او، معشوقهی مردی است که او را دنیآ خطاب میکند
میگوید: پیش از او اصلا زندگی نکرده بودم، حالا اما دنیا را به من دادهاند ...
مادرش دستش را گرفت، و آرام گفت:
هر زنی باید هزاران نام داشته باشد، تا با هر کدامشان جآن بگیرد، زنان با خطاب کردن نامشان حجم عشق را پی میبرند، اصلا بهشت نامِ کوچكِ هر زنی است !
#سپيده_اميدی
پدرش نامِ او را تُرنج نهاده بود
مادرش اما بهآر صدایش میکرد ...
میگفت وقتی میخندد انگار شکوفهها از ابتدا متولد میشوند
و انگار خانهام در جای دیگریست..
پدرش اما یک کلام، میگفت:
تُرنج!
حالا او، معشوقهی مردی است که او را دنیآ خطاب میکند
میگوید: پیش از او اصلا زندگی نکرده بودم، حالا اما دنیا را به من دادهاند ...
مادرش دستش را گرفت، و آرام گفت:
هر زنی باید هزاران نام داشته باشد، تا با هر کدامشان جآن بگیرد، زنان با خطاب کردن نامشان حجم عشق را پی میبرند، اصلا بهشت نامِ کوچكِ هر زنی است !
#سپيده_اميدی
👏1😍1
  This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  @ddrreamm
کلیپی که با دیدنش وارد دنیای کودکیتون میشید،
یادم آمد آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی،،،
کلیپی که با دیدنش وارد دنیای کودکیتون میشید،
یادم آمد آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی،،،
👍1
  @ddrreamm
عشق را آتشی است
که چون در دل افتد،
هرچه در دل یابد بسوزد،
تا حدی که صورت معشوق را
نیز از دل محو کند.
مجنون مگر در این سوزش بود،
گفتند: لیلی آمد.
مجنون گفت: من خود لیلیام
و سر به گریبان فراغت فرو برد.
لیلی گفت: سر برآر که منم محبوب تو
مجنون پاسخ داد:
بگذر از من ،
چون عشق تو مرا از تو مشغول داشت
#عراقی
عشق را آتشی است
که چون در دل افتد،
هرچه در دل یابد بسوزد،
تا حدی که صورت معشوق را
نیز از دل محو کند.
مجنون مگر در این سوزش بود،
گفتند: لیلی آمد.
مجنون گفت: من خود لیلیام
و سر به گریبان فراغت فرو برد.
لیلی گفت: سر برآر که منم محبوب تو
مجنون پاسخ داد:
بگذر از من ،
چون عشق تو مرا از تو مشغول داشت
#عراقی
👍1🔥1
  @ddrreamm
#برشی_از_یک_کتاب
#عباس_معروفی توی کتاب #سمفونی_مردگان میگه:
پدر خیال میکرد؛ آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد تنهاست، نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
و چقدر ما این جمله رو زندگی کردیم ،
#برشی_از_یک_کتاب
#عباس_معروفی توی کتاب #سمفونی_مردگان میگه:
پدر خیال میکرد؛ آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد تنهاست، نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
و چقدر ما این جمله رو زندگی کردیم ،
💔3
  👌2
  @ddrreamm
  آئینه ای کجاست که بر آن غبار نیست
یک دل بدونِ دغدغه در روزگار نیست
از قصه های سردِ زمستان دلم گرفت
حرفی از آفتابِ حضورِ بهار نیست
ای سیلِ زورگو نکُن اینقدر خیرگی
برچین بساطِ ظلم که این کار ، کار نیست
ای حکمران! خراب شود کاخِ قدرتت
بر پایه هایِ عدل اگر استوار نیست
در دفترِ شکوهِ بزرگانِ دادگر
نامِ کسیکه ظلم کُند ماندگار نیست
با خونِ ما شعارِ اناالحق عجین شده
منصور را ملاحظه از چوبِ دار نیست
#علیرضا_شیدا
  آئینه ای کجاست که بر آن غبار نیست
یک دل بدونِ دغدغه در روزگار نیست
از قصه های سردِ زمستان دلم گرفت
حرفی از آفتابِ حضورِ بهار نیست
ای سیلِ زورگو نکُن اینقدر خیرگی
برچین بساطِ ظلم که این کار ، کار نیست
ای حکمران! خراب شود کاخِ قدرتت
بر پایه هایِ عدل اگر استوار نیست
در دفترِ شکوهِ بزرگانِ دادگر
نامِ کسیکه ظلم کُند ماندگار نیست
با خونِ ما شعارِ اناالحق عجین شده
منصور را ملاحظه از چوبِ دار نیست
#علیرضا_شیدا
👍1👌1
  👍2
  @ddrreamm
چه جانسوز است برآتش،
چه آتش؟ آتش مِحنَت
چه محنت؟ محنت دوری،
چه دوری؟ دوری جانان
#شاطرعباسصبوحی
چه جانسوز است برآتش،
چه آتش؟ آتش مِحنَت
چه محنت؟ محنت دوری،
چه دوری؟ دوری جانان
#شاطرعباسصبوحی
👍1
  