@ddrreamm
آب گر در برگه مانّد ماندگار
مرده آبش میکند این روزگار
کاروان هرگز نمی ماند ز راه
پس سریعتر میرود تا پای چاه
#امیر_مومنی
آب گر در برگه مانّد ماندگار
مرده آبش میکند این روزگار
کاروان هرگز نمی ماند ز راه
پس سریعتر میرود تا پای چاه
#امیر_مومنی
👍1👏1
🔥1
@ddrreamm
و چه بیخود روزگاریست که در آنیم؛
یکی عاشق یکیست و آن یک عاشق دیگری ؛
یکی دختر دیگری را به زنی میگیرد و دختر خود را به دیگری میدهد ؛
روزگار گاهی پدری عاقل و دانا را میگیرد و فرزند پسری ناتوان میدهد،
یکی فقط محبت یاد گرفته و دیگری رندِ حقه باز ؛ یکی ستم میکند و دیگری زاده شده برای مظلومیت ،
و هزاران تناقص دیگر
و عاقل از این لجن زار روزگار فقط جرعه ای برای رفع عطش مینوشد ،
و فاسدِ و نادان غرق در منجلاب مادیات ،
و با آنکه میدانند چیزی از ان را با خود نخواهد برد
و روزگار ؛
روزگار دلخواهی نیست ؛؛
👤امیر_مومنی
و چه بیخود روزگاریست که در آنیم؛
یکی عاشق یکیست و آن یک عاشق دیگری ؛
یکی دختر دیگری را به زنی میگیرد و دختر خود را به دیگری میدهد ؛
روزگار گاهی پدری عاقل و دانا را میگیرد و فرزند پسری ناتوان میدهد،
یکی فقط محبت یاد گرفته و دیگری رندِ حقه باز ؛ یکی ستم میکند و دیگری زاده شده برای مظلومیت ،
و هزاران تناقص دیگر
و عاقل از این لجن زار روزگار فقط جرعه ای برای رفع عطش مینوشد ،
و فاسدِ و نادان غرق در منجلاب مادیات ،
و با آنکه میدانند چیزی از ان را با خود نخواهد برد
و روزگار ؛
روزگار دلخواهی نیست ؛؛
👤امیر_مومنی
👌1💔1
@ddrreamm
وقتی کوچک بودم
فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند
و ترس برم میداشت!!
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها
چقدر کوچکند
و بیشتر ترسیدم!!!
👤 #آلفرد_هیچکاک
وقتی کوچک بودم
فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند
و ترس برم میداشت!!
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها
چقدر کوچکند
و بیشتر ترسیدم!!!
👤 #آلفرد_هیچکاک
👍2
@ddrreamm
تو مرا آزردی ،
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت،
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شب هایت،
تو به من میخندی،
و به خود میگویی،
باز می آید و میسوزد از این عشق ،
ولی بر نمیگردم نه،
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد!
#مولود_مهدی
تو مرا آزردی ،
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت،
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شب هایت،
تو به من میخندی،
و به خود میگویی،
باز می آید و میسوزد از این عشق ،
ولی بر نمیگردم نه،
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد!
#مولود_مهدی
👍3
@ddrreamm
گرما نه همه تنور سوزان باشد
ناگه ز درم درآی گرم آن باشد
چون وعده دهی نیایی سرد آن باشد
سرما نه همه سرد زمستان باشد
#مــولــانــا
گرما نه همه تنور سوزان باشد
ناگه ز درم درآی گرم آن باشد
چون وعده دهی نیایی سرد آن باشد
سرما نه همه سرد زمستان باشد
#مــولــانــا
👌1
@ddrreamm
#زمستان است
هوا بس ناجوانمردانه گرم است ،
زمین لب تشنه و غمگین،
امید آسمان خاموش
نگاه مردمان بر پیکر خشکیده ای مدهوش
نه بارانی ، نه برفی ،
نمی آید ز قلب آسمان، آخر ،
صدای نعرهی مستانه ای بر گوش ،
خداوندا ،تو میدانی
گنه از بنده ات گر هست
درختان را گناهی نیست !
خطایی گر کند این بندهی ناچیز
گناه مار و موران بیابان چیست؟
چرا بگرفته ای آغوش باران را ؟
مگر بغض زمستان را نمی بینی؟
مگر اندوه مهمان را نمی بینی؟
غبار آلوده چشم باغ و بستان را نمی بینی؟
مگر نوزادگان تشنه ی باران را نمی بینی؟
مگر جام ترک برداشته ی خالی
میان مشت خاک آلودهی
بیچارگان را نمی بینی؟
خداوندا !!!
گناهم را ببخشای و
مرا از هجمه ی فریاد خالی کن
جسارت کردم از پرسیدن بی جا،
ببخشایم....خطاهای مرا نادیده انگار
تو میبینی و میدانم که دانایی و
بر هر امر ناممکن توانایی
خداوندا...زمستان رو به نوروز است
زمین، اما...همان خاشاک
تیپا خورده ی دیروز است
رها کن مَشک باران را
بشوی اندوه انسان را
ببخشای شبنمی دیگر
چمن ها و درختان را
طراوت بخش
این باغ و بستان را
سلامم را تو پاسخ میدهی بی شک
بپوشان بر تن دیماه خاک آلود
کفن از جنس الطاف خداوندی
خداوندا ، زمستان است ،
هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
#حمید_مصدق
#زمستان است
هوا بس ناجوانمردانه گرم است ،
زمین لب تشنه و غمگین،
امید آسمان خاموش
نگاه مردمان بر پیکر خشکیده ای مدهوش
نه بارانی ، نه برفی ،
نمی آید ز قلب آسمان، آخر ،
صدای نعرهی مستانه ای بر گوش ،
خداوندا ،تو میدانی
گنه از بنده ات گر هست
درختان را گناهی نیست !
خطایی گر کند این بندهی ناچیز
گناه مار و موران بیابان چیست؟
چرا بگرفته ای آغوش باران را ؟
مگر بغض زمستان را نمی بینی؟
مگر اندوه مهمان را نمی بینی؟
غبار آلوده چشم باغ و بستان را نمی بینی؟
مگر نوزادگان تشنه ی باران را نمی بینی؟
مگر جام ترک برداشته ی خالی
میان مشت خاک آلودهی
بیچارگان را نمی بینی؟
خداوندا !!!
گناهم را ببخشای و
مرا از هجمه ی فریاد خالی کن
جسارت کردم از پرسیدن بی جا،
ببخشایم....خطاهای مرا نادیده انگار
تو میبینی و میدانم که دانایی و
بر هر امر ناممکن توانایی
خداوندا...زمستان رو به نوروز است
زمین، اما...همان خاشاک
تیپا خورده ی دیروز است
رها کن مَشک باران را
بشوی اندوه انسان را
ببخشای شبنمی دیگر
چمن ها و درختان را
طراوت بخش
این باغ و بستان را
سلامم را تو پاسخ میدهی بی شک
بپوشان بر تن دیماه خاک آلود
کفن از جنس الطاف خداوندی
خداوندا ، زمستان است ،
هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
#حمید_مصدق
👍2
@ddrreamm
چون تيغ به دست آري مردم نتوان کشت
نزديک خداوند بدي نيست فرامشت
اين تيغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبيدست به چرخشت
عيسي به رهي ديد يکي کشته فتاده
حيران شدو بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتي تا کشته شدي زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
#ناصر_خسرو_قبادیانی
چون تيغ به دست آري مردم نتوان کشت
نزديک خداوند بدي نيست فرامشت
اين تيغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبيدست به چرخشت
عيسي به رهي ديد يکي کشته فتاده
حيران شدو بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتي تا کشته شدي زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟»
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
#ناصر_خسرو_قبادیانی
👍2
@ddrreamm
تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطرهی افتضاح و خوب
تهران و خط متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما میسپارمش
تهرانِ سکتهکردهی از هر دوپا فلج
تهرانِ وصلهپینه شده با خطوط کج
تهرانِ تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما میسپارمش
من روزهای خونی و پر التهاب را
من سطلهای سوختهی انقلاب را
بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
من خشوخش رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریهی غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
بلوار پر درخت ولیعصر تا ونک
نوشابههای شیشهای و تخمه و پفک
کابوسهای هر شبه از درد مشترک
یک روز میرسد که فراموش میشوند
تنهاییام نشسته میان اتاغها
بر بیستوهشتسالگیام جای داغها
گریه نمیکنم… همهی اتفاقها
یک روز میرسد که فراموش میشوند
#فاطمه_اختصاری
تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب
تهران و چند خاطرهی افتضاح و خوب
تهران و خط متروی تجریش تا جنوب
این شهر خسته را به شما میسپارمش
تهرانِ سکتهکردهی از هر دوپا فلج
تهرانِ وصلهپینه شده با خطوط کج
تهرانِ تا همیشه ترافیک تا کرج
این شهر خسته را به شما میسپارمش
من روزهای خونی و پر التهاب را
من سطلهای سوختهی انقلاب را
بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
من خشوخش رفتگر از صبح زود را
سیگار بهمن و ریهی غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را
بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
بلوار پر درخت ولیعصر تا ونک
نوشابههای شیشهای و تخمه و پفک
کابوسهای هر شبه از درد مشترک
یک روز میرسد که فراموش میشوند
تنهاییام نشسته میان اتاغها
بر بیستوهشتسالگیام جای داغها
گریه نمیکنم… همهی اتفاقها
یک روز میرسد که فراموش میشوند
#فاطمه_اختصاری
👌2
@ddrreamm
#میرزاده_عشقی
در نکوهش روزگار
آسمانت فتنهبار است و زمینت فتنهزار
دست زرعت تخم غمپاش است و تخم دلفگار
ای عجب! زین تخمکار و وااسف زآن تخمزار
تخم در دل ریخته، از دیده روید زارزار
وه ز تو ای زارع آزرمکار
روزگار، ای روزگار!
دوستی با دشمنان و دشمنی با دوستان
با بدان خوبی و با خوبان بدی ای قلتبان!
چیره سازی بدسگالان را به نیکان هر زمان
تا به کی با من رقیبی، این چنین چون این و آن
با رقیبانم همیشه یار غار
روزگار، ای روزگار!
از عدم آوردهاند و میبرندم در عدم
زندگی راه مزارست، از رحم در هر قدم
اندرین ره فتنه است و شور و شر و هم و غم
کاش میدانستمی این نکته را اندر رحم
تا که میکردم رحم بر خود مزار
روزگار، ای روزگار!
خیره و بیاعتبار و رهگذار و بد رهی
هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی
وای که گرداننده گردیدن مهر و مهی!
پردهدار روزگار و خیمهساز شبگهی
چون تو تا دیدم، مداری بیقرار
روزگار، ای روزگار!
خوش بود گر با تو در یک جلسه، بنشینم به داد
تا مدلل سازم از تو، من جنایات زیاد
بر تو بایستی، نه بر ما، محشر یومالمعاد
تا جزایت با سیاست آنچه میبایست داد
ای جنایتکار، چرخ بد مدار
روزگار، ای روزگار!
گر تو عادل بودی، آخر خلقت ظالم چه بود؟
گر تو یکسان خلق کردی، جاهل و عالم چه بود؟
ور تو سالم بودهای، این کار ناسالم چه بود؟
تودهای محکوم امر و آمری حاکم چه بود؟
روزگار، ای بدشعار نابهکار
روزگار، ای روزگار!
باز را چنگال: گنجشکان، بیازردن چراست؟
شیر را برگو که آهوی حزین خوردن چراست؟
زنده گر سازی پس از این زندگی، مردن چراست؟
خلق را در گیتی آوردن، سپس بردن چراست؟
ای سبکبن خانه بیاعتبار
روزگار، ای روزگار!
از چه روی خوبرویان را، چنین افروختی
کز شرارش قلب عشاق جهان را سوختی
از چه (عشقی) را لب آزاد گفتن، دوختی
وین قدر سر مگو: در خاطرش، اندوختی
روزگار ای تلخکام ناگوار
روزگار، ای روزگار!
#میرزاده_عشقی
در نکوهش روزگار
آسمانت فتنهبار است و زمینت فتنهزار
دست زرعت تخم غمپاش است و تخم دلفگار
ای عجب! زین تخمکار و وااسف زآن تخمزار
تخم در دل ریخته، از دیده روید زارزار
وه ز تو ای زارع آزرمکار
روزگار، ای روزگار!
دوستی با دشمنان و دشمنی با دوستان
با بدان خوبی و با خوبان بدی ای قلتبان!
چیره سازی بدسگالان را به نیکان هر زمان
تا به کی با من رقیبی، این چنین چون این و آن
با رقیبانم همیشه یار غار
روزگار، ای روزگار!
از عدم آوردهاند و میبرندم در عدم
زندگی راه مزارست، از رحم در هر قدم
اندرین ره فتنه است و شور و شر و هم و غم
کاش میدانستمی این نکته را اندر رحم
تا که میکردم رحم بر خود مزار
روزگار، ای روزگار!
خیره و بیاعتبار و رهگذار و بد رهی
هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی
وای که گرداننده گردیدن مهر و مهی!
پردهدار روزگار و خیمهساز شبگهی
چون تو تا دیدم، مداری بیقرار
روزگار، ای روزگار!
خوش بود گر با تو در یک جلسه، بنشینم به داد
تا مدلل سازم از تو، من جنایات زیاد
بر تو بایستی، نه بر ما، محشر یومالمعاد
تا جزایت با سیاست آنچه میبایست داد
ای جنایتکار، چرخ بد مدار
روزگار، ای روزگار!
گر تو عادل بودی، آخر خلقت ظالم چه بود؟
گر تو یکسان خلق کردی، جاهل و عالم چه بود؟
ور تو سالم بودهای، این کار ناسالم چه بود؟
تودهای محکوم امر و آمری حاکم چه بود؟
روزگار، ای بدشعار نابهکار
روزگار، ای روزگار!
باز را چنگال: گنجشکان، بیازردن چراست؟
شیر را برگو که آهوی حزین خوردن چراست؟
زنده گر سازی پس از این زندگی، مردن چراست؟
خلق را در گیتی آوردن، سپس بردن چراست؟
ای سبکبن خانه بیاعتبار
روزگار، ای روزگار!
از چه روی خوبرویان را، چنین افروختی
کز شرارش قلب عشاق جهان را سوختی
از چه (عشقی) را لب آزاد گفتن، دوختی
وین قدر سر مگو: در خاطرش، اندوختی
روزگار ای تلخکام ناگوار
روزگار، ای روزگار!
🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
#ایدوست_بیا_تا_غم_فردا_نخوریم
خیام خوانی بوشهری تقدیم شما دوستان عزیز
#ایدوست_بیا_تا_غم_فردا_نخوریم
خیام خوانی بوشهری تقدیم شما دوستان عزیز
❤2👍1