@ddrreamm
بس دراز است این؛ حدیث خواجه گو
تا چه شد احوالِ آن مردِ نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته ؛ جانی میکند
دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
#مولانا
بس دراز است این؛ حدیث خواجه گو
تا چه شد احوالِ آن مردِ نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته ؛ جانی میکند
دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
#مولانا
👍2
@ddrreamm
دلم تنگ است و دردم بیشمار است
که چشمِ میهنم اینک خمار است
اگر خود را به غفلت خواب کردیم
از این غفلت هر آن آید دمار است
#امیر_مومنی
دلم تنگ است و دردم بیشمار است
که چشمِ میهنم اینک خمار است
اگر خود را به غفلت خواب کردیم
از این غفلت هر آن آید دمار است
#امیر_مومنی
👌2
@ddrreamm
آب گر در برگه مانّد ماندگار
مرده آبش میکند این روزگار
کاروان هرگز نمی ماند ز راه
پس سریعتر میرود تا پای چاه
#امیر_مومنی
آب گر در برگه مانّد ماندگار
مرده آبش میکند این روزگار
کاروان هرگز نمی ماند ز راه
پس سریعتر میرود تا پای چاه
#امیر_مومنی
👍1👏1
🔥1
@ddrreamm
و چه بیخود روزگاریست که در آنیم؛
یکی عاشق یکیست و آن یک عاشق دیگری ؛
یکی دختر دیگری را به زنی میگیرد و دختر خود را به دیگری میدهد ؛
روزگار گاهی پدری عاقل و دانا را میگیرد و فرزند پسری ناتوان میدهد،
یکی فقط محبت یاد گرفته و دیگری رندِ حقه باز ؛ یکی ستم میکند و دیگری زاده شده برای مظلومیت ،
و هزاران تناقص دیگر
و عاقل از این لجن زار روزگار فقط جرعه ای برای رفع عطش مینوشد ،
و فاسدِ و نادان غرق در منجلاب مادیات ،
و با آنکه میدانند چیزی از ان را با خود نخواهد برد
و روزگار ؛
روزگار دلخواهی نیست ؛؛
👤امیر_مومنی
و چه بیخود روزگاریست که در آنیم؛
یکی عاشق یکیست و آن یک عاشق دیگری ؛
یکی دختر دیگری را به زنی میگیرد و دختر خود را به دیگری میدهد ؛
روزگار گاهی پدری عاقل و دانا را میگیرد و فرزند پسری ناتوان میدهد،
یکی فقط محبت یاد گرفته و دیگری رندِ حقه باز ؛ یکی ستم میکند و دیگری زاده شده برای مظلومیت ،
و هزاران تناقص دیگر
و عاقل از این لجن زار روزگار فقط جرعه ای برای رفع عطش مینوشد ،
و فاسدِ و نادان غرق در منجلاب مادیات ،
و با آنکه میدانند چیزی از ان را با خود نخواهد برد
و روزگار ؛
روزگار دلخواهی نیست ؛؛
👤امیر_مومنی
👌1💔1
@ddrreamm
وقتی کوچک بودم
فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند
و ترس برم میداشت!!
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها
چقدر کوچکند
و بیشتر ترسیدم!!!
👤 #آلفرد_هیچکاک
وقتی کوچک بودم
فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند
و ترس برم میداشت!!
بزرگ که شدم دیدم بعضی آدمها
چقدر کوچکند
و بیشتر ترسیدم!!!
👤 #آلفرد_هیچکاک
👍2
@ddrreamm
تو مرا آزردی ،
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت،
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شب هایت،
تو به من میخندی،
و به خود میگویی،
باز می آید و میسوزد از این عشق ،
ولی بر نمیگردم نه،
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد!
#مولود_مهدی
تو مرا آزردی ،
که خودم کوچ کنم از شهرت،
تو خیالت راحت،
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شب هایت،
تو به من میخندی،
و به خود میگویی،
باز می آید و میسوزد از این عشق ،
ولی بر نمیگردم نه،
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد،
عشق زیباست و حرمت دارد!
#مولود_مهدی
👍3
@ddrreamm
گرما نه همه تنور سوزان باشد
ناگه ز درم درآی گرم آن باشد
چون وعده دهی نیایی سرد آن باشد
سرما نه همه سرد زمستان باشد
#مــولــانــا
گرما نه همه تنور سوزان باشد
ناگه ز درم درآی گرم آن باشد
چون وعده دهی نیایی سرد آن باشد
سرما نه همه سرد زمستان باشد
#مــولــانــا
👌1
@ddrreamm
#زمستان است
هوا بس ناجوانمردانه گرم است ،
زمین لب تشنه و غمگین،
امید آسمان خاموش
نگاه مردمان بر پیکر خشکیده ای مدهوش
نه بارانی ، نه برفی ،
نمی آید ز قلب آسمان، آخر ،
صدای نعرهی مستانه ای بر گوش ،
خداوندا ،تو میدانی
گنه از بنده ات گر هست
درختان را گناهی نیست !
خطایی گر کند این بندهی ناچیز
گناه مار و موران بیابان چیست؟
چرا بگرفته ای آغوش باران را ؟
مگر بغض زمستان را نمی بینی؟
مگر اندوه مهمان را نمی بینی؟
غبار آلوده چشم باغ و بستان را نمی بینی؟
مگر نوزادگان تشنه ی باران را نمی بینی؟
مگر جام ترک برداشته ی خالی
میان مشت خاک آلودهی
بیچارگان را نمی بینی؟
خداوندا !!!
گناهم را ببخشای و
مرا از هجمه ی فریاد خالی کن
جسارت کردم از پرسیدن بی جا،
ببخشایم....خطاهای مرا نادیده انگار
تو میبینی و میدانم که دانایی و
بر هر امر ناممکن توانایی
خداوندا...زمستان رو به نوروز است
زمین، اما...همان خاشاک
تیپا خورده ی دیروز است
رها کن مَشک باران را
بشوی اندوه انسان را
ببخشای شبنمی دیگر
چمن ها و درختان را
طراوت بخش
این باغ و بستان را
سلامم را تو پاسخ میدهی بی شک
بپوشان بر تن دیماه خاک آلود
کفن از جنس الطاف خداوندی
خداوندا ، زمستان است ،
هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
#حمید_مصدق
#زمستان است
هوا بس ناجوانمردانه گرم است ،
زمین لب تشنه و غمگین،
امید آسمان خاموش
نگاه مردمان بر پیکر خشکیده ای مدهوش
نه بارانی ، نه برفی ،
نمی آید ز قلب آسمان، آخر ،
صدای نعرهی مستانه ای بر گوش ،
خداوندا ،تو میدانی
گنه از بنده ات گر هست
درختان را گناهی نیست !
خطایی گر کند این بندهی ناچیز
گناه مار و موران بیابان چیست؟
چرا بگرفته ای آغوش باران را ؟
مگر بغض زمستان را نمی بینی؟
مگر اندوه مهمان را نمی بینی؟
غبار آلوده چشم باغ و بستان را نمی بینی؟
مگر نوزادگان تشنه ی باران را نمی بینی؟
مگر جام ترک برداشته ی خالی
میان مشت خاک آلودهی
بیچارگان را نمی بینی؟
خداوندا !!!
گناهم را ببخشای و
مرا از هجمه ی فریاد خالی کن
جسارت کردم از پرسیدن بی جا،
ببخشایم....خطاهای مرا نادیده انگار
تو میبینی و میدانم که دانایی و
بر هر امر ناممکن توانایی
خداوندا...زمستان رو به نوروز است
زمین، اما...همان خاشاک
تیپا خورده ی دیروز است
رها کن مَشک باران را
بشوی اندوه انسان را
ببخشای شبنمی دیگر
چمن ها و درختان را
طراوت بخش
این باغ و بستان را
سلامم را تو پاسخ میدهی بی شک
بپوشان بر تن دیماه خاک آلود
کفن از جنس الطاف خداوندی
خداوندا ، زمستان است ،
هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
#حمید_مصدق
👍2