@ddrreamm
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پردهٔ خلوت این غمکده بالا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در ِ این خانهی تنها زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پردهٔ خلوت این غمکده بالا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در ِ این خانهی تنها زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
👍2
@ddrreamm
از من تنها تو ماندهای
پَر باز میكنم
بالم بر آسمان غروب میسايد و شب میشود
تنها
در ظلمات جهان میگردم و
از بادها و شب پرهگانم بيم نيست
از من
تنها تو ماندهای،،،
#شمس_لنگرودی
از من تنها تو ماندهای
پَر باز میكنم
بالم بر آسمان غروب میسايد و شب میشود
تنها
در ظلمات جهان میگردم و
از بادها و شب پرهگانم بيم نيست
از من
تنها تو ماندهای،،،
#شمس_لنگرودی
👍2
@ddrreamm
در بزم غیر ای بی وفا
بهر خدای مگذار پا
ما را و خود را بیش از این
آزرده و رسوا مکن
#فروغی_بسطامی
در بزم غیر ای بی وفا
بهر خدای مگذار پا
ما را و خود را بیش از این
آزرده و رسوا مکن
#فروغی_بسطامی
💔2
@ddrreamm
زیر باران درد تنهایی امانم را گرفت
ابر دلتنگی سراسر آسمانم راگرفت
باز در دل خاطرش از خاکِ آتش زد برون
شعله بر آوندِ جان زد استخوانم را گرفت
آمدم تا از دهانش مِی بنوشم در خیال
لب به دندانش گزید و استکانم را گرفت
وصف چشمانش نگویم زد پر و بالم شکست
مرغ صیاد نگاهش آشیانم را گرفت
هیچکس هرگز نداند آن پری با من چه کرد
ذره ذره عطر اغوشش توانم را گرفت
ناله کن ای دل ببار از دیده خون در خود شکن
عاقبت چرخ ستم دیدی که جانم را گرفت
بار الها نیست انصاف این که دستی بد سرشت
از فراسوی شب آمد سایهبانم را گرفت
#شهرزاد
#مرضیه_شهرزادپور
زیر باران درد تنهایی امانم را گرفت
ابر دلتنگی سراسر آسمانم راگرفت
باز در دل خاطرش از خاکِ آتش زد برون
شعله بر آوندِ جان زد استخوانم را گرفت
آمدم تا از دهانش مِی بنوشم در خیال
لب به دندانش گزید و استکانم را گرفت
وصف چشمانش نگویم زد پر و بالم شکست
مرغ صیاد نگاهش آشیانم را گرفت
هیچکس هرگز نداند آن پری با من چه کرد
ذره ذره عطر اغوشش توانم را گرفت
ناله کن ای دل ببار از دیده خون در خود شکن
عاقبت چرخ ستم دیدی که جانم را گرفت
بار الها نیست انصاف این که دستی بد سرشت
از فراسوی شب آمد سایهبانم را گرفت
#شهرزاد
#مرضیه_شهرزادپور
👌1
@ddrreamm
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
#حافظ
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
#حافظ
👍2
👍2
👍2
@ddrreamm
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اســــــرار عیان دید
عارف صـفت روی تو در پیر و جوان دید
یـعنی هـمـه جا عکـس رخ یار توان دید
دیوانه منم،
من که روم
خانه به خانه
#شیخ_بهایی
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اســــــرار عیان دید
عارف صـفت روی تو در پیر و جوان دید
یـعنی هـمـه جا عکـس رخ یار توان دید
دیوانه منم،
من که روم
خانه به خانه
#شیخ_بهایی
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
کشاکشهاست در جانم
کشنده کیست می دانم
دمی خواهم بیاسایم
ولیکن نیستم امکان
#مولانا
#مهیا_پناهی
کشاکشهاست در جانم
کشنده کیست می دانم
دمی خواهم بیاسایم
ولیکن نیستم امکان
#مولانا
#مهیا_پناهی
👍3
@ddrreamm
در اين سياره يك حقيقت بزرگ وجود دارد:
هركه باشی و هر كاری كنی،
وقتی چيزی را از ته دل طلب ميكنی،
از اين رو است كه اين خواسته در روح جهان
متولد شده.
اين ماموريت تو بر روی زمين است.
📕 کیمیاگر
✍🏻 #پائولو_كوئليو
در اين سياره يك حقيقت بزرگ وجود دارد:
هركه باشی و هر كاری كنی،
وقتی چيزی را از ته دل طلب ميكنی،
از اين رو است كه اين خواسته در روح جهان
متولد شده.
اين ماموريت تو بر روی زمين است.
📕 کیمیاگر
✍🏻 #پائولو_كوئليو
👍3
@ddrreamm
بس دراز است این؛ حدیث خواجه گو
تا چه شد احوالِ آن مردِ نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته ؛ جانی میکند
دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
#مولانا
بس دراز است این؛ حدیث خواجه گو
تا چه شد احوالِ آن مردِ نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته ؛ جانی میکند
دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
#مولانا
👍2