آرش و تیرگان
@ddrreamm
#توران_شهریاری
از دورههای دور که دوران رازهاست
در هر زمان نشان ز نشیب و فرازهاست
گاهی فروغ و پرتوی از چارهسازهاست
گه نیز جای پای بهین پیشتازهاست
آرش نژادهای است دلاور از آن زمان
او داد آب و رنگ حماسی به تیرگان
گاه پگاه بود
روزی ز روزهای خوش تیرماه بود
آغاز تیر روز
زیبا و خاطره انگیز و دلفروز
البرز پر صلابت و با فرّ و جاه بود
همراه با سپیده دمان فروغمند
شد آشکار بر رخ خورشید نوشخند
ماندست از آن طلوع رهایی به یادها
فرمان مینوی اهورا به بادها
کای باد تندسیر
سبکتاز
تیزرو
زین کوه زی کرانه جیحون روانه شو
تا تیر جان آرش فرخ تبار را
بر ساقه تناور گردوبنی بلند
نزدیک مرو، ساحل جیحون، کنار رود
تا نیمروز گرم و دمان، آوری فرود
آنگه سروش، پیک اهورایی از سپهر
اینگونه داد مژده به ایرانیان ز مهر
کز تیر سرنوشت که نیروی جان در اوست
زنجیر و بندهای اسیری و بندگی
از دست و پای ملتی آزاده وا شود
آن شهرها که خصم ز ایرانزمین گرفت
بعد از فرود تیر، ز توران جدا شود
اکنون برای زود رسیدن به این هدف
تیرافکنی است گرد و کمانگیر و جان به کف
«آرش» همان دلیرترین پهلوان شهر
در راه جاودانی ایران فدا شود
جان حماسه پرور و شور آفرین او
با تیر سرنوشت به خاور رها شود
هان، باد، تیر آرشی از عشق و آتش است
فریاد دادخواهی گردی کمانکش است
پاسش بدار چون که در آن جان آرش است
آن روزهای تار و غم انگیز و جانگذار
بخشی ز خاک پاک اهورایی وطن
هنگام جنگ در کف دشمن فتاده بود
ایران بهسان مام ز فرزند مانده دور
دلشادی و توان خود از دست داده بود
زان سوز و درد شرح غمش را به خون نوشت
با خط سرخ بر ورق لالهگون نوشت
دوران جنگ بود
ایران دلش ز دوری فرزند تنگ بود
بهر وطن شکست ز بیگانه ننگ بود
چون مهد جم چراغ ره فرّ و هنگ بود
این سرزمین تحمل خواری نمیکند
در تنگنای حادثه زاری نمیکند
با دشمن شناخته یاری نمیکند
پیش ستمگر آینهداری نمیکند
از چندگاه پیش در آن روزگار تار
در راه سازشی که شود صلح برقرار
افراسیاب بود و منوچهر شهریار
بستند عهدی آن دو به آیین و استوار
پیمان چنان بخواست که تیرافکنی دلیر
پرتاب سازد از تبرستان به شرق تیر
هر جا که تیر آمد و بر هر کجا نشست
آن جایگاه مرز و حریم دو کشور است
«آرش» کنار قله البرز سربلند
با قامتی بلند چو سرو فرازمند
در هالهای ز نور سحرگاهی سپند
برپا ستاده بود
در چله کمان غرور آفرین خویش
تیر از پی رهایی میهن نهاده بود
با یاد و نام نامی دادار مهربان
سر برفراشت زمزمهخوان سوی آسمان
با نیروی خدایی و افزونترین توان
تیر از کمان کشید
آن را نه از کمان، که ز ژرفای جان کشید
تا تیر جان خویش به باد وزان سپرد
شد پاره پاره پیکر و افتاد و جان سپرد
جان عزیز را به ره آرمان سپرد
اکنون هزارهها سپری شد از آن زمان
آرش حماسهایست به تاریخ جاودان
ایران به جاست همچو مه و مهر و آسمان
بادا هزارههای دگر باز در جهان
هان ای جوان برومند هموطن
اینک تو آرشی و چراغ ره وطن
با دانش و خرد و عشق خویشتن
مرز نوین بگستر و کن تازهتر سخن
تا نو شود حماسه شورآور کهن.
#دهم_تیرماه_جشن_تیرگان_خجسته_باد🌺❤️
@ddrreamm
#توران_شهریاری
از دورههای دور که دوران رازهاست
در هر زمان نشان ز نشیب و فرازهاست
گاهی فروغ و پرتوی از چارهسازهاست
گه نیز جای پای بهین پیشتازهاست
آرش نژادهای است دلاور از آن زمان
او داد آب و رنگ حماسی به تیرگان
گاه پگاه بود
روزی ز روزهای خوش تیرماه بود
آغاز تیر روز
زیبا و خاطره انگیز و دلفروز
البرز پر صلابت و با فرّ و جاه بود
همراه با سپیده دمان فروغمند
شد آشکار بر رخ خورشید نوشخند
ماندست از آن طلوع رهایی به یادها
فرمان مینوی اهورا به بادها
کای باد تندسیر
سبکتاز
تیزرو
زین کوه زی کرانه جیحون روانه شو
تا تیر جان آرش فرخ تبار را
بر ساقه تناور گردوبنی بلند
نزدیک مرو، ساحل جیحون، کنار رود
تا نیمروز گرم و دمان، آوری فرود
آنگه سروش، پیک اهورایی از سپهر
اینگونه داد مژده به ایرانیان ز مهر
کز تیر سرنوشت که نیروی جان در اوست
زنجیر و بندهای اسیری و بندگی
از دست و پای ملتی آزاده وا شود
آن شهرها که خصم ز ایرانزمین گرفت
بعد از فرود تیر، ز توران جدا شود
اکنون برای زود رسیدن به این هدف
تیرافکنی است گرد و کمانگیر و جان به کف
«آرش» همان دلیرترین پهلوان شهر
در راه جاودانی ایران فدا شود
جان حماسه پرور و شور آفرین او
با تیر سرنوشت به خاور رها شود
هان، باد، تیر آرشی از عشق و آتش است
فریاد دادخواهی گردی کمانکش است
پاسش بدار چون که در آن جان آرش است
آن روزهای تار و غم انگیز و جانگذار
بخشی ز خاک پاک اهورایی وطن
هنگام جنگ در کف دشمن فتاده بود
ایران بهسان مام ز فرزند مانده دور
دلشادی و توان خود از دست داده بود
زان سوز و درد شرح غمش را به خون نوشت
با خط سرخ بر ورق لالهگون نوشت
دوران جنگ بود
ایران دلش ز دوری فرزند تنگ بود
بهر وطن شکست ز بیگانه ننگ بود
چون مهد جم چراغ ره فرّ و هنگ بود
این سرزمین تحمل خواری نمیکند
در تنگنای حادثه زاری نمیکند
با دشمن شناخته یاری نمیکند
پیش ستمگر آینهداری نمیکند
از چندگاه پیش در آن روزگار تار
در راه سازشی که شود صلح برقرار
افراسیاب بود و منوچهر شهریار
بستند عهدی آن دو به آیین و استوار
پیمان چنان بخواست که تیرافکنی دلیر
پرتاب سازد از تبرستان به شرق تیر
هر جا که تیر آمد و بر هر کجا نشست
آن جایگاه مرز و حریم دو کشور است
«آرش» کنار قله البرز سربلند
با قامتی بلند چو سرو فرازمند
در هالهای ز نور سحرگاهی سپند
برپا ستاده بود
در چله کمان غرور آفرین خویش
تیر از پی رهایی میهن نهاده بود
با یاد و نام نامی دادار مهربان
سر برفراشت زمزمهخوان سوی آسمان
با نیروی خدایی و افزونترین توان
تیر از کمان کشید
آن را نه از کمان، که ز ژرفای جان کشید
تا تیر جان خویش به باد وزان سپرد
شد پاره پاره پیکر و افتاد و جان سپرد
جان عزیز را به ره آرمان سپرد
اکنون هزارهها سپری شد از آن زمان
آرش حماسهایست به تاریخ جاودان
ایران به جاست همچو مه و مهر و آسمان
بادا هزارههای دگر باز در جهان
هان ای جوان برومند هموطن
اینک تو آرشی و چراغ ره وطن
با دانش و خرد و عشق خویشتن
مرز نوین بگستر و کن تازهتر سخن
تا نو شود حماسه شورآور کهن.
#دهم_تیرماه_جشن_تیرگان_خجسته_باد🌺❤️
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
ما خودمون رو عادت بدیم
با هر انسانی مواجه میشیم
یا
در هر مکانی قرار میگیریم
تمرکز کنیم
نقاط مثبت رو ببینیم !
در واقع با این کارمون
ورودی های ذهنمون
رو زیبا میکنیم و
طبیعتاً خروجی ها هم زیبا خواهدبود ...!
ما خودمون رو عادت بدیم
با هر انسانی مواجه میشیم
یا
در هر مکانی قرار میگیریم
تمرکز کنیم
نقاط مثبت رو ببینیم !
در واقع با این کارمون
ورودی های ذهنمون
رو زیبا میکنیم و
طبیعتاً خروجی ها هم زیبا خواهدبود ...!
👍3
@ddrreamm
روغن به روی آب ندارد فضیلتی
با ما به جای چرب زبانی زلال باش
گیرم که خلق را به طریقی فریفتی
با دست انتقام روزگار چه میکنی ؟!
شاعر #مجید_افشاری
سبک هندی
روغن به روی آب ندارد فضیلتی
با ما به جای چرب زبانی زلال باش
گیرم که خلق را به طریقی فریفتی
با دست انتقام روزگار چه میکنی ؟!
شاعر #مجید_افشاری
سبک هندی
👍2
@ddrreamm
ملکا ، مها ، نگارا ، صنما ، بتا ، بهارا
متحیرم ندانم ، که تو خود چه نام داری
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد، تو سرِ کدام داری
بجز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من، سر انتقام داری
نظر از تو برنگیرم ، همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجلست از این حلاوت که تو در کلام داری
#سعدی
ملکا ، مها ، نگارا ، صنما ، بتا ، بهارا
متحیرم ندانم ، که تو خود چه نام داری
صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد، تو سرِ کدام داری
بجز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من، سر انتقام داری
نظر از تو برنگیرم ، همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجلست از این حلاوت که تو در کلام داری
#سعدی
👍2
@ddrreamm
چه هوايی؛ چه طلوعی؛
جانم ،
بايد امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را ديدم
آرزوهايم را،
بدهم تا برساند به خدا
#سهراب_سپهری
چه هوايی؛ چه طلوعی؛
جانم ،
بايد امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را ديدم
آرزوهايم را،
بدهم تا برساند به خدا
#سهراب_سپهری
👍1🔥1
👍2