@ddrreamm
*استخر پر از حوری*
شعری از #شروین_سلیمانی
پیکِ مرگ آمد شبی شوقِ جهانم را گرفت
تا به خود جنبیدم عزرائیل جانم را گرفت
سرنشین بنز آن دنیا شدم بی گفت و گو
مرگ در پس کوچهی دنیا ژیانم را گرفت
رد شدم با پای لرزان از پُلِ تنگِ صراط
یک فرشته دستهای ناتوانم را گرفت
خواستم وارد شوم در باغِ زیبای بهشت
حضرت هود آمد و نام و نشانم را گرفت
گفتم آن دنیا خودم مأمور دولت بودهام!
اخم کرد و کارتهای سازمانم را گرفت
چونکه دانست آن جهان من گیر میدادم به خلق
گیر داد و حس و حال شادمانم را گرفت
بعد با اکراه ما را هم به داخل راه داد
اشتیاق زایدالوصفی امانم را گرفت
باغ سبزی دیدم و انواع نعمتها ولی
دیدن حور و پری تاب و توانم را گرفت
میگذشت از دور حوری، گفتم "آی لاو یو، کامآن"
دست هابیل آمد و محکم دهانم را گرفت
روبروی حورعینی غنچه شد لبهای من
حضرت لوط از عقب آمد لبانم را گرفت!
سعی کردم تا بنوشم جامی از جوی شراب
حضرت عیسی پرید و استکانم را گرفت
حضرت حوّا به همراه دو غلمانِ بلوند
رد شد و کلاً لباسِ پرنیانم را گرفت
داشتم با حرص میلیسیدم از جوی عسل
حضرت داود با انبُر زبانم را گرفت
دیدم استخری پُر از حوری، پریدم توی آب
تا شدم نزدیکِ آنها، کوسه رانم را گرفت
توی یک وان بلورین تخت خوابیدم در آب
نوح بیرونم نمود از آب و وانم را گرفت
یک پری شد میهمانم، بُردمش پشت درخت
بچه خوشگل یوسف آمد، میهمانم را گرفت
خواستم وارد شوم در حلقهی اصحاب کهف
سگ پرید از قسمتِ پا، استخوانم را گرفت
پاتوقِ دِنجی برای عشق و حالم یافتم
گشتِ ارشادِ بهشت آمد مکانم را گرفت
یافتم اکسیر عمر جاودان را در بهشت
یک نفر اکسیر عمر جاودانم را گرفت
گفتم آخر ای خدا! این گیر دادنها به ما
لذتِ تفریح در باغِ جنانم را گرفت
پاسخ آمد: این سزای اوست که روی زمین
وقتِ عشق و حال، حالِ بندگانم را گرفت...!
*استخر پر از حوری*
شعری از #شروین_سلیمانی
پیکِ مرگ آمد شبی شوقِ جهانم را گرفت
تا به خود جنبیدم عزرائیل جانم را گرفت
سرنشین بنز آن دنیا شدم بی گفت و گو
مرگ در پس کوچهی دنیا ژیانم را گرفت
رد شدم با پای لرزان از پُلِ تنگِ صراط
یک فرشته دستهای ناتوانم را گرفت
خواستم وارد شوم در باغِ زیبای بهشت
حضرت هود آمد و نام و نشانم را گرفت
گفتم آن دنیا خودم مأمور دولت بودهام!
اخم کرد و کارتهای سازمانم را گرفت
چونکه دانست آن جهان من گیر میدادم به خلق
گیر داد و حس و حال شادمانم را گرفت
بعد با اکراه ما را هم به داخل راه داد
اشتیاق زایدالوصفی امانم را گرفت
باغ سبزی دیدم و انواع نعمتها ولی
دیدن حور و پری تاب و توانم را گرفت
میگذشت از دور حوری، گفتم "آی لاو یو، کامآن"
دست هابیل آمد و محکم دهانم را گرفت
روبروی حورعینی غنچه شد لبهای من
حضرت لوط از عقب آمد لبانم را گرفت!
سعی کردم تا بنوشم جامی از جوی شراب
حضرت عیسی پرید و استکانم را گرفت
حضرت حوّا به همراه دو غلمانِ بلوند
رد شد و کلاً لباسِ پرنیانم را گرفت
داشتم با حرص میلیسیدم از جوی عسل
حضرت داود با انبُر زبانم را گرفت
دیدم استخری پُر از حوری، پریدم توی آب
تا شدم نزدیکِ آنها، کوسه رانم را گرفت
توی یک وان بلورین تخت خوابیدم در آب
نوح بیرونم نمود از آب و وانم را گرفت
یک پری شد میهمانم، بُردمش پشت درخت
بچه خوشگل یوسف آمد، میهمانم را گرفت
خواستم وارد شوم در حلقهی اصحاب کهف
سگ پرید از قسمتِ پا، استخوانم را گرفت
پاتوقِ دِنجی برای عشق و حالم یافتم
گشتِ ارشادِ بهشت آمد مکانم را گرفت
یافتم اکسیر عمر جاودان را در بهشت
یک نفر اکسیر عمر جاودانم را گرفت
گفتم آخر ای خدا! این گیر دادنها به ما
لذتِ تفریح در باغِ جنانم را گرفت
پاسخ آمد: این سزای اوست که روی زمین
وقتِ عشق و حال، حالِ بندگانم را گرفت...!
👏1
👍1
@ddrreamm
برد دزدی را سوی قاضی عسس*
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟
گفت هان برگوی شغل خویشتن
گفت هستم همچو قاضی راهزن
گفت آن زرها که بردستی کجاست؟
گفت در همیان تلبیس شماست!
گفت آن لعل بدخشانی چه شد؟
گفت می دانم و می دانی چه شد!
گفت پیش کیست آن روشن نگین؟
گفت بیرون آر دست از آستین!
دزدی پنهان و پیدا کار توست!
مال دزدی جمله در انبار توست!
تو قلم بر حکم داور می بری
من ز دیوار و تو از در می بری
حد به گردن داری و حد می زنی
گر یکی باید زدن صد می زنی
می برم من جامه درویش عور
تو ربا و رشوه می گیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه دل دفتر و حکم و سند
دزد جاهل گر یکی ابریق* برد
دزد عارف دفتر تحقیق برد
دیده های عقل گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
#پروین_اعتصامی
برد دزدی را سوی قاضی عسس*
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟
گفت هان برگوی شغل خویشتن
گفت هستم همچو قاضی راهزن
گفت آن زرها که بردستی کجاست؟
گفت در همیان تلبیس شماست!
گفت آن لعل بدخشانی چه شد؟
گفت می دانم و می دانی چه شد!
گفت پیش کیست آن روشن نگین؟
گفت بیرون آر دست از آستین!
دزدی پنهان و پیدا کار توست!
مال دزدی جمله در انبار توست!
تو قلم بر حکم داور می بری
من ز دیوار و تو از در می بری
حد به گردن داری و حد می زنی
گر یکی باید زدن صد می زنی
می برم من جامه درویش عور
تو ربا و رشوه می گیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیه دل دفتر و حکم و سند
دزد جاهل گر یکی ابریق* برد
دزد عارف دفتر تحقیق برد
دیده های عقل گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
#پروین_اعتصامی
👌2
👍2
@ddrreamm
اگر میخواهی شخصیت واقعیت یک انسان را بشناسی
به حرفهایی که دیگران درباره او میزنند توجه نکن؛
بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت میکنند.
#لئو_تولستوی
اگر میخواهی شخصیت واقعیت یک انسان را بشناسی
به حرفهایی که دیگران درباره او میزنند توجه نکن؛
بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت میکنند.
#لئو_تولستوی
👍1
@ddrreamm
دﺳﺖ، ﮔﻨﺠﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ:
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺳﺎﺯ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻧﻘﺶ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﻩ ﯼ ﭼﺮﺥ
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻪ ﯼ ﺩﺍﺱ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ!
ﺁﻧﭽﻪ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ، ﺍﯾﻨﻚ، ﻫﺮﺩﻡ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺸﺮﺳﺖ،
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﺨﯽ ﻏﻤﻬﺎﯼ ﺩﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!
ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﯾﻎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ،
ﺗﯿﺮﻫﺎﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻧﯿﻚ ﺭﺳﯿﺪﺳﺖ،ﻭﻟﯽ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻣﺎﻥ، ﻧﺮﺳﯿﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!!!
#فریدون_مشیری
دﺳﺖ، ﮔﻨﺠﯿﻨﻪ ﯼ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ:
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺳﺎﺯ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﻭﺳﺖ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻧﻘﺶ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﻧﺪﻩ ﯼ ﭼﺮﺥ
ﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻪ ﯼ ﺩﺍﺱ،
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ
ﺧﻮﺍﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ!
ﺁﻧﭽﻪ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ، ﺍﯾﻨﻚ، ﻫﺮﺩﻡ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺸﺮﺳﺖ،
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﺨﯽ ﻏﻤﻬﺎﯼ ﺩﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!
ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﯾﻎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ،
ﺗﯿﺮﻫﺎﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻧﯿﻚ ﺭﺳﯿﺪﺳﺖ،ﻭﻟﯽ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻣﺎﻥ، ﻧﺮﺳﯿﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ!!!
#فریدون_مشیری
👍1
@ddrreamm
ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
گر میکند به خلوت ما آن پری گذر
بگذار تا گذار نباشد سروش را
#اوحدی_مراغهای
ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
گر میکند به خلوت ما آن پری گذر
بگذار تا گذار نباشد سروش را
#اوحدی_مراغهای
👌1
@ddrreamm
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار
نگاهِ من و تو...
زندگی خاطره است،
زندگی خنده یک شاپرک است بر گل ناز،
زندگی رقص دل انگیز،
خطوط لب توست
زندگی شیرین است...
#سهراب_سپهرى
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار
نگاهِ من و تو...
زندگی خاطره است،
زندگی خنده یک شاپرک است بر گل ناز،
زندگی رقص دل انگیز،
خطوط لب توست
زندگی شیرین است...
#سهراب_سپهرى
👍2
@ddrreamm
پردهها را کشیدهام،
نشستهام وسط آرامشِ خانه و دارم کتاب میخوانم و حالم خوب است.
انگار که ساعتها شنا کردهباشی و حالا به ساحل آرام و امنی رسیدهباشی و نفسهای راحتی بکشی؛
آدم نیاز دارد بعد از یک هفتهی شلوغ، خودش را تا کنج دنجی بکشاند و از خودش
با کتاب
و چای
و فیلم
و موسیقی، پذیرایی کند.
باید گاهی در میانهی مسیر چادر زد و نشست و خستگی تکاند و لذت برد،
همهاش که مقصد نیست!
#نرگس_صرافیان_طوفان
پردهها را کشیدهام،
نشستهام وسط آرامشِ خانه و دارم کتاب میخوانم و حالم خوب است.
انگار که ساعتها شنا کردهباشی و حالا به ساحل آرام و امنی رسیدهباشی و نفسهای راحتی بکشی؛
آدم نیاز دارد بعد از یک هفتهی شلوغ، خودش را تا کنج دنجی بکشاند و از خودش
با کتاب
و چای
و فیلم
و موسیقی، پذیرایی کند.
باید گاهی در میانهی مسیر چادر زد و نشست و خستگی تکاند و لذت برد،
همهاش که مقصد نیست!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👍1
@ddrreamm
چون در دریا افتاد
اگر دست و پا زند ، دریا فرو برد و درهم شکند
حتی اگر شیر باشد
الا اینکه !!!
الا خود را مرده سازد !!!
عادت دریا همین است که تا زنده است فرو میبرد
تا جایی که غرق شود و بمیرد
چون غرقه شود و بمیرد
بر گیردش
حمّال او شود
اکنون
از اول در پیشگاه دریا مرده شو و خوش
بر روی آب برو
#شمس_تبریزی
چون در دریا افتاد
اگر دست و پا زند ، دریا فرو برد و درهم شکند
حتی اگر شیر باشد
الا اینکه !!!
الا خود را مرده سازد !!!
عادت دریا همین است که تا زنده است فرو میبرد
تا جایی که غرق شود و بمیرد
چون غرقه شود و بمیرد
بر گیردش
حمّال او شود
اکنون
از اول در پیشگاه دریا مرده شو و خوش
بر روی آب برو
#شمس_تبریزی
👍2