@ddrreamm
چو به بودی طبیب از خود میازار
که بیماری توان بودن دگر بار
چو باران رفت بارانی میفکن
چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش
که دون همت کند منت فراموش
منه بر روشنایی دل به یک بار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار
وفاداری کن و نعمت شناسی
که بد فرجامی آرد نا سپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست
هر آنکو حق نداند آدمی نیست
وگر دانی که بدخویی کند یار
تو خوی خوب خویش از دست مگذار
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو تو بسیار بودند
که نیکاندیش و بدکردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش
تو نیکوکار باش و بد میندیش
#سعدی
چو به بودی طبیب از خود میازار
که بیماری توان بودن دگر بار
چو باران رفت بارانی میفکن
چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن
چو خرمن برگرفتی گاو مفروش
که دون همت کند منت فراموش
منه بر روشنایی دل به یک بار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار
وفاداری کن و نعمت شناسی
که بد فرجامی آرد نا سپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست
هر آنکو حق نداند آدمی نیست
وگر دانی که بدخویی کند یار
تو خوی خوب خویش از دست مگذار
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
که پیش از ما چو تو بسیار بودند
که نیکاندیش و بدکردار بودند
بدی کردند و نیکی با تن خویش
تو نیکوکار باش و بد میندیش
#سعدی
👍3
@ddrreamm
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مُرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی
#سهراب_سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مُرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی
#سهراب_سپهری
😢2
@ddrreamm
ساده لوحي گفت با فرزانه يي:
«از چه با اهل جهان بيگانه يي
همچو من با خلق عالم يار باش»
گفت عارف:
«اين ز من نايد همي
همدم من همدلم بايد همي
همدلي،
گر نيست
تنهايي نکوست
فرق بايد داد دشمن را ز دوست.
هر که دارد چشم و لب
دلدار نيست
دلبر من هر پري رخسار نيست
کي بود خويشي به جز بيگانگي
مرغ دريا را به مرغ خانگي؟
#مهدی_سهیلی
ساده لوحي گفت با فرزانه يي:
«از چه با اهل جهان بيگانه يي
همچو من با خلق عالم يار باش»
گفت عارف:
«اين ز من نايد همي
همدم من همدلم بايد همي
همدلي،
گر نيست
تنهايي نکوست
فرق بايد داد دشمن را ز دوست.
هر که دارد چشم و لب
دلدار نيست
دلبر من هر پري رخسار نيست
کي بود خويشي به جز بيگانگي
مرغ دريا را به مرغ خانگي؟
#مهدی_سهیلی
👌2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
✨فیلم کمتر دیده شده از پایان حکومت قاجار ورفتار رضا شاه با بازماندگان و شازده های قجر . دیدنی است،، 👌👌🌹
✨فیلم کمتر دیده شده از پایان حکومت قاجار ورفتار رضا شاه با بازماندگان و شازده های قجر . دیدنی است،، 👌👌🌹
👍1👌1
@ddrreamm
✨ *سکهی ۴۵ میلیونی دیگه بهار آزادی نیست؛*
خزان رویاهای یک ملته!
عرق شرم پدرهاست برای امرار معاش و تهیه نیازمندیهای یک خانه؛
روی خجالت زدهی مادرهاست؛
کِشتی به گِل نشستهی آرزوی بچههاست؛
اشکهای یواشکی دخترهایی هست که جهیزیهشون هیچوقت جور نمیشه و نخواهد شد؛
غرور شکسته شدهی پسرهایی هست که شرمندهی باباهاشون هستن؛
درد دل، بغض تو گلوست؛
سکه ۴۵ میلیونی و دلار ۶۵ هزار تومانی یعنی
ازدواج تعطیل!
زندگی تعطیل!
تهیهی دارو تعطیل!
کار تعطیل!
خوشی تعطیل!
آرامش تعطیل!
و...
سکهی ۴۵ میلیونی و دلار ۶۵ هزار تومانی
یعنی
مرگ تدریجی نیم قرن رویا و نابودی یک ملت و جامعه…!
واقعا چه سکوت مرگباری جامعه ما را در برگرفته !!؟
✨ *سکهی ۴۵ میلیونی دیگه بهار آزادی نیست؛*
خزان رویاهای یک ملته!
عرق شرم پدرهاست برای امرار معاش و تهیه نیازمندیهای یک خانه؛
روی خجالت زدهی مادرهاست؛
کِشتی به گِل نشستهی آرزوی بچههاست؛
اشکهای یواشکی دخترهایی هست که جهیزیهشون هیچوقت جور نمیشه و نخواهد شد؛
غرور شکسته شدهی پسرهایی هست که شرمندهی باباهاشون هستن؛
درد دل، بغض تو گلوست؛
سکه ۴۵ میلیونی و دلار ۶۵ هزار تومانی یعنی
ازدواج تعطیل!
زندگی تعطیل!
تهیهی دارو تعطیل!
کار تعطیل!
خوشی تعطیل!
آرامش تعطیل!
و...
سکهی ۴۵ میلیونی و دلار ۶۵ هزار تومانی
یعنی
مرگ تدریجی نیم قرن رویا و نابودی یک ملت و جامعه…!
واقعا چه سکوت مرگباری جامعه ما را در برگرفته !!؟
😢2❤1
@ddrreamm
به نسلهای بعد از ما بگویید
ما فرق داشتیم با شما.
ما همانهایی بودیم که به سادهترین چیزها چنگ زدیم برای کمی آرام گرفتن،
ما با یک لیوان چای مست میشدیم
و با یک موزیک آرام،
خیال میبافتیم
و با یک فیلم ساده، احساس خوشبختی عمیق میکردیم.
ما آدمهای سادهای بودیم،
با یک لبخند و مهربانیِ کوچک،
دل میبستیم به آدمها
و با یک شاخه گل و یک کتاب،
ذوق میکردیم.
به نسلهای بعد از ما بگویید
اگر در روزگار شما آزادی هر صبح پشت پنجره بود
و آرامش، هرشب جهانتان را در آغوش میکشید،
اگر در روزگار شما عدالت و انصاف و انسانیت حرف اول را میزد؛
به یاد ما باشید.
و به یاد ما با سادهترینها ذوق کنید
و دل بدهید به باران و آسمان و آفتاب، دل بدهید به آزادی...
و عاشق شوید،
شاید باور نکنید و حق داشتهباشید
که باور نکنید،
ولی در جهان، آدمهایی زیستهاند
که در شرایط فقدان بوسه و نان و آب و آزادی، فرصت عاشق شدن هم نداشتهاند!
به نسلهای بعد از ما بگویید!!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
به نسلهای بعد از ما بگویید
ما فرق داشتیم با شما.
ما همانهایی بودیم که به سادهترین چیزها چنگ زدیم برای کمی آرام گرفتن،
ما با یک لیوان چای مست میشدیم
و با یک موزیک آرام،
خیال میبافتیم
و با یک فیلم ساده، احساس خوشبختی عمیق میکردیم.
ما آدمهای سادهای بودیم،
با یک لبخند و مهربانیِ کوچک،
دل میبستیم به آدمها
و با یک شاخه گل و یک کتاب،
ذوق میکردیم.
به نسلهای بعد از ما بگویید
اگر در روزگار شما آزادی هر صبح پشت پنجره بود
و آرامش، هرشب جهانتان را در آغوش میکشید،
اگر در روزگار شما عدالت و انصاف و انسانیت حرف اول را میزد؛
به یاد ما باشید.
و به یاد ما با سادهترینها ذوق کنید
و دل بدهید به باران و آسمان و آفتاب، دل بدهید به آزادی...
و عاشق شوید،
شاید باور نکنید و حق داشتهباشید
که باور نکنید،
ولی در جهان، آدمهایی زیستهاند
که در شرایط فقدان بوسه و نان و آب و آزادی، فرصت عاشق شدن هم نداشتهاند!
به نسلهای بعد از ما بگویید!!!
#نرگس_صرافیان_طوفان
👍1🔥1
@ddrreamm
مژه بر هم نزد از خواب اجل دیدهٔ ما
این نمک را که به این زخم نمایان زد و رفت؟
از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچهٔ آن زلف پریشان زد و رفت
#صائب_تبریزی
مژه بر هم نزد از خواب اجل دیدهٔ ما
این نمک را که به این زخم نمایان زد و رفت؟
از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچهٔ آن زلف پریشان زد و رفت
#صائب_تبریزی
🔥2
@ddrreamm
نه دگر میل گل مرا باشد
و نه اندر حرم صفا باشد
نه دگر میل گلستان باشد
و نه در بوستان جا باشد
دیگرم میل گل نمی باشد
چون نکو بنگرم جفا باشد
نه توانی به پیش گل رفتن
و نه از گل دگر وفا باشد
باغبان گرچه از میانه برفت
کشتن گل مگر روا باشد
زخم کاری چو آید از خاری
خاک اندر گلو شفا باشد
گرچه گلها بسی فراوانند
شهر بهتر ز روستا باشد
اشک خون پای گل چرا ریزی
دل زارت چنین چرا باشد
گر به این روزگار دل بندی
روزگارت همه فنا باشد
در امانت خیانتی نشود
الخصوص آنکه کدخدا باشد
مومنی خون دل چرا خوردن
بخششی کن که تا دوا باشد
#امیر_مومنی
_____
#شاعر
# نویسنده
#شعر سپید
#شعر کلاسیک
#هر_ایرانی_یک_نویسنده
#با_ماهواره_جهانی_شوید
#انتشارات_ماهواره #نشرماهواره #انتشارات_بین_المللی_ماهواره
#کتاب_مشترک #کتاب_مستقل #هنرمندان_آریایی #نویسنده #نوشتن #شعر #داستان #رمان #کودک #نوجوان #بزرگسال #علمی#هنری
نه دگر میل گل مرا باشد
و نه اندر حرم صفا باشد
نه دگر میل گلستان باشد
و نه در بوستان جا باشد
دیگرم میل گل نمی باشد
چون نکو بنگرم جفا باشد
نه توانی به پیش گل رفتن
و نه از گل دگر وفا باشد
باغبان گرچه از میانه برفت
کشتن گل مگر روا باشد
زخم کاری چو آید از خاری
خاک اندر گلو شفا باشد
گرچه گلها بسی فراوانند
شهر بهتر ز روستا باشد
اشک خون پای گل چرا ریزی
دل زارت چنین چرا باشد
گر به این روزگار دل بندی
روزگارت همه فنا باشد
در امانت خیانتی نشود
الخصوص آنکه کدخدا باشد
مومنی خون دل چرا خوردن
بخششی کن که تا دوا باشد
#امیر_مومنی
_____
#شاعر
# نویسنده
#شعر سپید
#شعر کلاسیک
#هر_ایرانی_یک_نویسنده
#با_ماهواره_جهانی_شوید
#انتشارات_ماهواره #نشرماهواره #انتشارات_بین_المللی_ماهواره
#کتاب_مشترک #کتاب_مستقل #هنرمندان_آریایی #نویسنده #نوشتن #شعر #داستان #رمان #کودک #نوجوان #بزرگسال #علمی#هنری
👏4
@ddrreamm
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد
که: درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
#عراقی
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی
مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
به کدام مذهب است این؟ به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد
که: درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی
#عراقی
👌2
ایرانِ من
ایران من ای دمبدمت دل نگرانم
ای قبله گه ی پُر بَرَکاتِ پدرانم
خوبیِ ترا چند توانم بشمارم
افسانهْ حُسنت بطلسمید زبانم
هم زادگه کورش و هم مهدِ تمدن
آوردگه ی آرشِ ِ با تیر و کمانم
عشق تو عجین گشته به اعضای وجودم
مهرِ تو گره خورده به آن جامه درانم
گر لایق خاکِ تو بُوَد این سر و جانم
هم سر بدهم ، جان بدهم هم پسرانم
آبیم اگر می برویم ورنه که خاشاک
پستند ز پیشِ قدمِ سرو قدانم
گر شک به دل اُفتد خَلَفِ وعده نمایم
نامی ز خودم هیچ نباشد نه نشانم
گویند که این مومنی از بهر تو باقیست
کارِدگرم نیست مرا جان شما هموطنانم
#امیر_مومنی
@ddrreamm
ایران من ای دمبدمت دل نگرانم
ای قبله گه ی پُر بَرَکاتِ پدرانم
خوبیِ ترا چند توانم بشمارم
افسانهْ حُسنت بطلسمید زبانم
هم زادگه کورش و هم مهدِ تمدن
آوردگه ی آرشِ ِ با تیر و کمانم
عشق تو عجین گشته به اعضای وجودم
مهرِ تو گره خورده به آن جامه درانم
گر لایق خاکِ تو بُوَد این سر و جانم
هم سر بدهم ، جان بدهم هم پسرانم
آبیم اگر می برویم ورنه که خاشاک
پستند ز پیشِ قدمِ سرو قدانم
گر شک به دل اُفتد خَلَفِ وعده نمایم
نامی ز خودم هیچ نباشد نه نشانم
گویند که این مومنی از بهر تو باقیست
کارِدگرم نیست مرا جان شما هموطنانم
#امیر_مومنی
@ddrreamm
👏3❤1
@ddrreamm
رفیقی تعریف میکرد دانشجویِ راهِ دور که بودم، یکبار به جای مادرم، با پدرم تماس گرفتم...
خاطرم نیست چرا! به خاطر جواب ندادنِ مادرم بود، یا چه! هرچه که بود، با اولین بوق، پدرم جواب داد و دلنگران، پرسید چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ پول لازم داری؟ با مامان کاری داشتی؟ صدایش بزنم؟
میگفت تازه آن لحظه بود که فهمیدم چقدر تمامِ عمرم، دور بوده ام از مردی که همه ی هم و غمِ روزگارش من بوده ام، که تمام عمر و زندگانیش، صرفِ من و راحتیم شده، که هیچوقت، هیچ چیز برای خودش نخواسته الا حالِ خوشِ من و از من، حتی اندازه ی یک تماس، نه حقی داشته، نه انتظاری...
میگفت ما زیاد حواسمان نیست اما بیشترِ مردهای دنیا، خیلی از پدرها، اولین دسته گلِ عمرشان را، وقتی از دیگران میگیرند که مُرده باشند، رویِ سنگ قبرشان...
میگفت کاش گاهی وقتها، حواسمان باشد به این محکمترین آدمهای شکننده ی دنیا، به مردها، به پدرها، زیاد نه، اندازه ی یک تماسِ کوتاه، به قدر چند شاخه گل...
همین!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
رفیقی تعریف میکرد دانشجویِ راهِ دور که بودم، یکبار به جای مادرم، با پدرم تماس گرفتم...
خاطرم نیست چرا! به خاطر جواب ندادنِ مادرم بود، یا چه! هرچه که بود، با اولین بوق، پدرم جواب داد و دلنگران، پرسید چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ پول لازم داری؟ با مامان کاری داشتی؟ صدایش بزنم؟
میگفت تازه آن لحظه بود که فهمیدم چقدر تمامِ عمرم، دور بوده ام از مردی که همه ی هم و غمِ روزگارش من بوده ام، که تمام عمر و زندگانیش، صرفِ من و راحتیم شده، که هیچوقت، هیچ چیز برای خودش نخواسته الا حالِ خوشِ من و از من، حتی اندازه ی یک تماس، نه حقی داشته، نه انتظاری...
میگفت ما زیاد حواسمان نیست اما بیشترِ مردهای دنیا، خیلی از پدرها، اولین دسته گلِ عمرشان را، وقتی از دیگران میگیرند که مُرده باشند، رویِ سنگ قبرشان...
میگفت کاش گاهی وقتها، حواسمان باشد به این محکمترین آدمهای شکننده ی دنیا، به مردها، به پدرها، زیاد نه، اندازه ی یک تماسِ کوتاه، به قدر چند شاخه گل...
همین!
#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانههاییکهوشبر
❤2