@ddrreamm
ای اُف به روزگار که این سانم آفرید
از بینِ اینهمه مخلوق ؛ انسانم آفرید
نیم ام ز روح پاک و نیم دگر مرا
خُلقی درنده چو حیوانم آفرید
روحی زلال ؛ و لیک همنشین او
جسمی کثیف تر از این و آنم آفرید
هرچند که خوب مینگرم کار اینجهان
بینم که خلقتی مناسب اینجهانم آفرید
صد بار اگر دوباره مرا ؛ آوَرَد ؛ بَرَد
پس خلق چند باره به تکمیلِ جانم آفرید
یکبار برای رشد و ترقی جسمِ من
گندم همی بداد به نانوا و ؛ نانم آفرید
احساس و عقل و عاطفه ارزانیم نمود
یعنی که قدر بدانم و ؛ دربانم آفرید
باد از برای مجریِ در خلقتش شوم
گل آفرید و گلستان و گلدانم آفرید
از خاک و باد و آتش و آب بهره ها گرفت
تا که جماد و نبات و گیاهانم آفرید
عشق و علاقه به گلها و حُسن او
بر ماده و به نر از دمِ اول زمانم آفرید
از بوته نبات ؛ پدیدارِ نطفه کرد
بعدش برای نگهداری رویانم آفرید
لُختم نمود بلکه که آزاده ام کند
وانگه برای این صفت عریانم آفرید
شیرم گرفت ؛ و هم آغوش مادر را
بنگر چه ها گرفت و دندانم آفرید
چشمم بدید و زبان گفته ها بگفت
یاد از خودش گرفتم و زندانم آفرید
گفتم که تا برهانم خود از قفس
درها همه چو بسته شد عرفانم آفرید
بنگر که روزگار ِ سیه بختِ تیره روز
عمرم گرفت به تجربه ؛ اینانم آفرید
این بار اگرچه مومنی ایرانی ام ، ولی
دور دگر عراق و هزارهِ افغانم آفرید
#امیر_مومنی
ای اُف به روزگار که این سانم آفرید
از بینِ اینهمه مخلوق ؛ انسانم آفرید
نیم ام ز روح پاک و نیم دگر مرا
خُلقی درنده چو حیوانم آفرید
روحی زلال ؛ و لیک همنشین او
جسمی کثیف تر از این و آنم آفرید
هرچند که خوب مینگرم کار اینجهان
بینم که خلقتی مناسب اینجهانم آفرید
صد بار اگر دوباره مرا ؛ آوَرَد ؛ بَرَد
پس خلق چند باره به تکمیلِ جانم آفرید
یکبار برای رشد و ترقی جسمِ من
گندم همی بداد به نانوا و ؛ نانم آفرید
احساس و عقل و عاطفه ارزانیم نمود
یعنی که قدر بدانم و ؛ دربانم آفرید
باد از برای مجریِ در خلقتش شوم
گل آفرید و گلستان و گلدانم آفرید
از خاک و باد و آتش و آب بهره ها گرفت
تا که جماد و نبات و گیاهانم آفرید
عشق و علاقه به گلها و حُسن او
بر ماده و به نر از دمِ اول زمانم آفرید
از بوته نبات ؛ پدیدارِ نطفه کرد
بعدش برای نگهداری رویانم آفرید
لُختم نمود بلکه که آزاده ام کند
وانگه برای این صفت عریانم آفرید
شیرم گرفت ؛ و هم آغوش مادر را
بنگر چه ها گرفت و دندانم آفرید
چشمم بدید و زبان گفته ها بگفت
یاد از خودش گرفتم و زندانم آفرید
گفتم که تا برهانم خود از قفس
درها همه چو بسته شد عرفانم آفرید
بنگر که روزگار ِ سیه بختِ تیره روز
عمرم گرفت به تجربه ؛ اینانم آفرید
این بار اگرچه مومنی ایرانی ام ، ولی
دور دگر عراق و هزارهِ افغانم آفرید
#امیر_مومنی
👍1👏1💯1
@ddrreamm
شهر در خواب است و بیداری هنوز ؟
حرمتِ دین رفت و دینداری هنوز !
پادگانی که شلم شوربا در اوست
بی کلاه و درجه سرداری هنوز ؟
پرچم و تاجِ کیان، بر باد رفت
حسرتا در قیدِ دستاری هنوز ؟
مارها خوردند و اژدرها شدند
از عتیق تا حال بی ماری هنوز ؟
دست ها بشکسته پاها شد فلج
همچنان در بند ِشلواری هنوز ؟
#رانِ ایران رفته ، #ای، از او بماند
سرخوش و دلخوش به مقداری هنوز ؟
هم عصا از کور بردند هم قبا
باز بالاخواهِ قداری هنوز ؟
توبه فرمایان کنون بی توبه اند
این عجب دنبال غفاری هنوز ؟
پیش چشمت گوش و گردنها زدند
بیست و سی در پای اخباری هنوز ؟
از سحر تا شب به فکرِ خوردنی
در صفوفِ نانِ افطاری هنوز ؟
مرگ را بینی به چشم ِ خویشتن
بی سبب سرگرم کشتاری هنوز ؟
از پیِ نون ، پا قلم ما یسترون !
#مومنی شب رفت و تبداری هنوز؟
#امیر_مومنی
شهر در خواب است و بیداری هنوز ؟
حرمتِ دین رفت و دینداری هنوز !
پادگانی که شلم شوربا در اوست
بی کلاه و درجه سرداری هنوز ؟
پرچم و تاجِ کیان، بر باد رفت
حسرتا در قیدِ دستاری هنوز ؟
مارها خوردند و اژدرها شدند
از عتیق تا حال بی ماری هنوز ؟
دست ها بشکسته پاها شد فلج
همچنان در بند ِشلواری هنوز ؟
#رانِ ایران رفته ، #ای، از او بماند
سرخوش و دلخوش به مقداری هنوز ؟
هم عصا از کور بردند هم قبا
باز بالاخواهِ قداری هنوز ؟
توبه فرمایان کنون بی توبه اند
این عجب دنبال غفاری هنوز ؟
پیش چشمت گوش و گردنها زدند
بیست و سی در پای اخباری هنوز ؟
از سحر تا شب به فکرِ خوردنی
در صفوفِ نانِ افطاری هنوز ؟
مرگ را بینی به چشم ِ خویشتن
بی سبب سرگرم کشتاری هنوز ؟
از پیِ نون ، پا قلم ما یسترون !
#مومنی شب رفت و تبداری هنوز؟
#امیر_مومنی
👏3
@ddrreamm
جان عزیز است ولی خاک وطن بیشتر است
طاقت و صبر بس است چونکه به دل نیشتر است
ای جوانان وطن چند دو دل باید زیست
آنچه آمد به سر کشور تو حاصل ده ریشتر است
#امیر_مومنی
جان عزیز است ولی خاک وطن بیشتر است
طاقت و صبر بس است چونکه به دل نیشتر است
ای جوانان وطن چند دو دل باید زیست
آنچه آمد به سر کشور تو حاصل ده ریشتر است
#امیر_مومنی
👏4
@ddrreamm
چو غنچه های دگر بشکفند ما برویم
کنون بیا که صف سبزه را بیاراییم
درین دوروزه ی هستی همین فضیلت ماست
که جور می کند ایام و ما شکیباییم
ز سرد و گرم تنور قضا نمی ترسیم
برای سوختن و ساختن مهیاییم
#پروین_اعتصامی
چو غنچه های دگر بشکفند ما برویم
کنون بیا که صف سبزه را بیاراییم
درین دوروزه ی هستی همین فضیلت ماست
که جور می کند ایام و ما شکیباییم
ز سرد و گرم تنور قضا نمی ترسیم
برای سوختن و ساختن مهیاییم
#پروین_اعتصامی
👍2