@ddrreamm
شعر از
#ابن_یمین_فریومدی
شاعر قرن هشتم هجری :
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
شعر از
#ابن_یمین_فریومدی
شاعر قرن هشتم هجری :
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
👌2👍1
@ddrreamm
●یونگ روزی به شوخی می گفت در خیابان می توان با آدم هایی در همه ی مراحل تکامل رو به رو شد :
•آدم های نئاندرتال ، آدم های قرون وسطایی ، آدم های مدرن ، خلاصه آدم هایی در هر سطح ممکن و قابل تصور از رشد آگاهی .
•اینکه کسی در قرن بیستم زندگی کند ، باعث نمی شود رشد آگاهی او به طور خودبه خود به سطح یک فرد متجدد ارتقا یابد .
#نقشهی_روح
#موری_اشتاین
●یونگ روزی به شوخی می گفت در خیابان می توان با آدم هایی در همه ی مراحل تکامل رو به رو شد :
•آدم های نئاندرتال ، آدم های قرون وسطایی ، آدم های مدرن ، خلاصه آدم هایی در هر سطح ممکن و قابل تصور از رشد آگاهی .
•اینکه کسی در قرن بیستم زندگی کند ، باعث نمی شود رشد آگاهی او به طور خودبه خود به سطح یک فرد متجدد ارتقا یابد .
#نقشهی_روح
#موری_اشتاین
👍1
@ddrreamm
در روزهای اخیر آهنگ بختیاری جدیدی پخش شده که بر اساس یک ملودی محلی قدیمی و با یک تنظیم فاخر و استادانه ساخته شده است.
این تصنیف زیبا شرح عشق یک دختر و پسر بختیاری و تجسم یک دلباختگی ایلیاتی صادقانه است.
شعر ترانه را یک شاعر جوان بختیاری سروده و توسط دو خواننده ی خوش صدای بختیاری (فروزان ترکی و شهاب جمالی) به زیبایی اجرا شده است.
سعی کرده ام ترجمه ترانه را از گویش بختیاری به فارسی محاورهای برایتان بنویسم. امیدوارم دوستانی که آشنایی کامل با گویش بختیاری دارند، اشکالات را گوشزد کنند.
*متن ترانه*
*پسر:*
سیاهی شب در گیسوهات جا گرفته
درخشش چشمهات دلم رو کباب کرده
از همه خستهام و فقط به تو دل بستهام
لحظهای از سیاه چادر بیرون بیا، از پا افتادم!
*دختر:*
برو، از چادر بیرون نمیام. چون آفتاب تیزه
جوان، برو، بابام خونت رو میریزه
من میگم نمیخوام، برا چی نمیری؟
پسر مگه از جونت سیر شدی؟!
*پسر:*
من تو رو به اندازه چشمهام میخوام
و هیچکس نمیتونه در مقابلم وایسته
چشمهات همچون ستاره، سیاهی زلفهات مثل شبه
تار مژههات همچون تیر برنو
*دختر:*
نه، تو رو خدا به پات میفتم
پسر، شر برای خودت درست نکن!
زودتر از اینجا برو، الان طوفان میشه
الان شب میشه و بارون میگیره
*پسر:*
اگر حتی از آسمون تگرگ پایین بیاد
ای گل! من از کنارت هیچ جا نمیرم!
*دختر:*
ای پسر برو، بابام تو رو میکشه!
خبر به مردم میرسه، آبروم میره!
*پسر:*
تو مال منی، بابات رو راضی کن
مردم محل هرچی دلشون میخواد، بگن!
*دختر:*
آخه بابام از دست بابات دلخوره،
اگر به بابام بگم، گیسوهام رو میبره!
*پسر:*
درخشانی چهرهات مثل ماه در شب تاره
سفیدی گردنت مثل روشنی روزه
من تو رو اندازه هر دو چشمهام میخوام،
و هیچکس نمیتونه در مقابلم وایسته!
*دختر:*
تو رو به خدا برو، به پات میفتم
پسر، شر برا خودت به پا نکن!
الآن بابام از سبزه کوه میاد
ای پسر! اگر تو را اینجا ببینه، میکشدت!
فایل صوتی آهنگ تقدیم حضورتان میشود.
گوش کنید و لذت ببرید!
در روزهای اخیر آهنگ بختیاری جدیدی پخش شده که بر اساس یک ملودی محلی قدیمی و با یک تنظیم فاخر و استادانه ساخته شده است.
این تصنیف زیبا شرح عشق یک دختر و پسر بختیاری و تجسم یک دلباختگی ایلیاتی صادقانه است.
شعر ترانه را یک شاعر جوان بختیاری سروده و توسط دو خواننده ی خوش صدای بختیاری (فروزان ترکی و شهاب جمالی) به زیبایی اجرا شده است.
سعی کرده ام ترجمه ترانه را از گویش بختیاری به فارسی محاورهای برایتان بنویسم. امیدوارم دوستانی که آشنایی کامل با گویش بختیاری دارند، اشکالات را گوشزد کنند.
*متن ترانه*
*پسر:*
سیاهی شب در گیسوهات جا گرفته
درخشش چشمهات دلم رو کباب کرده
از همه خستهام و فقط به تو دل بستهام
لحظهای از سیاه چادر بیرون بیا، از پا افتادم!
*دختر:*
برو، از چادر بیرون نمیام. چون آفتاب تیزه
جوان، برو، بابام خونت رو میریزه
من میگم نمیخوام، برا چی نمیری؟
پسر مگه از جونت سیر شدی؟!
*پسر:*
من تو رو به اندازه چشمهام میخوام
و هیچکس نمیتونه در مقابلم وایسته
چشمهات همچون ستاره، سیاهی زلفهات مثل شبه
تار مژههات همچون تیر برنو
*دختر:*
نه، تو رو خدا به پات میفتم
پسر، شر برای خودت درست نکن!
زودتر از اینجا برو، الان طوفان میشه
الان شب میشه و بارون میگیره
*پسر:*
اگر حتی از آسمون تگرگ پایین بیاد
ای گل! من از کنارت هیچ جا نمیرم!
*دختر:*
ای پسر برو، بابام تو رو میکشه!
خبر به مردم میرسه، آبروم میره!
*پسر:*
تو مال منی، بابات رو راضی کن
مردم محل هرچی دلشون میخواد، بگن!
*دختر:*
آخه بابام از دست بابات دلخوره،
اگر به بابام بگم، گیسوهام رو میبره!
*پسر:*
درخشانی چهرهات مثل ماه در شب تاره
سفیدی گردنت مثل روشنی روزه
من تو رو اندازه هر دو چشمهام میخوام،
و هیچکس نمیتونه در مقابلم وایسته!
*دختر:*
تو رو به خدا برو، به پات میفتم
پسر، شر برا خودت به پا نکن!
الآن بابام از سبزه کوه میاد
ای پسر! اگر تو را اینجا ببینه، میکشدت!
فایل صوتی آهنگ تقدیم حضورتان میشود.
گوش کنید و لذت ببرید!
🤩1💯1
@ddrreamm
برای انهدام یک تمدن سه چیز لازم است:
۱.خانواده
۲.نظام آموزشی
۳.الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست،
دومی منزلت معلم
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها
#جبران_خلیل_جبران
برای انهدام یک تمدن سه چیز لازم است:
۱.خانواده
۲.نظام آموزشی
۳.الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست،
دومی منزلت معلم
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها
#جبران_خلیل_جبران
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود،
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود،
#مریم_شهرکی
در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود،
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود،
#مریم_شهرکی
👍3
☕️ @ddrreamm
روزگارم این است:
دلخوشم با غزلی، تکه نانی، آبی...
جمله ی کوتاهی، یا به شعر نابی...
واگر باز بپرسی گویم:
دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی...
صحبت" اهل دلی"، فارغ از همهمه دنیایی...
دلخوشی ها کم نیست، دیدهها نابیناست…
#سهراب_سپهری
روزگارم این است:
دلخوشم با غزلی، تکه نانی، آبی...
جمله ی کوتاهی، یا به شعر نابی...
واگر باز بپرسی گویم:
دلخوشم با نفسی، حبه قندی، چایی...
صحبت" اهل دلی"، فارغ از همهمه دنیایی...
دلخوشی ها کم نیست، دیدهها نابیناست…
#سهراب_سپهری
❤1👍1
@ddrreamm
این جهان اصلا نمی ارزد به کاهی ای رفیق
خواستی خود امتحان کن بعدِ من خیلی دقیق
از جوانی که موقت باشد و بس زودگذر
مال و اموالی اگر اندوخته داری بلکه زر
تا به یک چشمک زدن از دست تو در می روَد
آب که از چشمه ساری رفت تا آخر روَد
زن و اولاد پسر هر یک بفکر خود روند
دخترت را یک شبی آیند با کابین برند
نوجوانی و جوانی هر چه بود افسوس ماند
آن غزل را خوانده اند پیشینیان ؛ بایست خواند
پس به مردی و مرامت تا توانی گوش دار
گفتمت من این حدیث ات یادگاری هوش دار
#امیر_مومنی
این جهان اصلا نمی ارزد به کاهی ای رفیق
خواستی خود امتحان کن بعدِ من خیلی دقیق
از جوانی که موقت باشد و بس زودگذر
مال و اموالی اگر اندوخته داری بلکه زر
تا به یک چشمک زدن از دست تو در می روَد
آب که از چشمه ساری رفت تا آخر روَد
زن و اولاد پسر هر یک بفکر خود روند
دخترت را یک شبی آیند با کابین برند
نوجوانی و جوانی هر چه بود افسوس ماند
آن غزل را خوانده اند پیشینیان ؛ بایست خواند
پس به مردی و مرامت تا توانی گوش دار
گفتمت من این حدیث ات یادگاری هوش دار
#امیر_مومنی
👏2👍1
@ddrreamm
#حاجب_شیرازی » غزل»
شمارهٔ ۸۵
همچنان تیر که ناگه ز کمان میگذرد
از من آن ترک کماندار چنان میگذرد
هرکه را دست دهد منصب ما بوسه یار
از سر تخت جم و تاج کیان میگذرد
تا شبان است در این گله، به راحت گذران
گرگ، سگ را بفریبد چو شبان میگذرد
گر بخواهی به جهان زنده و جاوید شوی
به جهان تکیه مکن زان که جهان میگذرد
تن فولادی خود جوشن جان کردم لیک
تیر نازش عجب از جوشن جان میگذرد
عشق ورزیدن و جان خواستن از بوالهوسی است
هرکه دارد غم جانانه، ز جان میگذرد
هر زیانی که ز عشق است بود مایه سود
این چه سود است، که از سود و زیان میگذرد؟
هرکجا میگذرد، در پیش از دلشدگان
بر فلک ناله و فریاد و فغان میگذرد
چه عجب روبه اگر بگذرد از بیشه ما
پا نگه دار و ببین شیر ژیان میگذرد
خرمن قدر تو را، گرچه دهد دهر، به باد
جو، ز جوزا و که از کاهکشان میگذرد
آن بیانی که معطر کند آن کام و دهان
حرف صلح است که ناگه به زبان میگذرد
غیرت ماه فلک بین که روان میآید
عبرت سرو چمن بین که چمان میگذرد
گرچه مرگ از پی پیری است جوان غره مشو
کاین بلاییست که بر پیر و جوان میگذرد
هرکه از حسن صور، درک معانی نکند
به یقین آمده است و به گمان میگذرد
در کمین گرچه ز هرسوی کماندارانند
«حاجبا» تیر تو، تا پر ز نشان میگذرد"
#حاجب_شیرازی » غزل»
شمارهٔ ۸۵
همچنان تیر که ناگه ز کمان میگذرد
از من آن ترک کماندار چنان میگذرد
هرکه را دست دهد منصب ما بوسه یار
از سر تخت جم و تاج کیان میگذرد
تا شبان است در این گله، به راحت گذران
گرگ، سگ را بفریبد چو شبان میگذرد
گر بخواهی به جهان زنده و جاوید شوی
به جهان تکیه مکن زان که جهان میگذرد
تن فولادی خود جوشن جان کردم لیک
تیر نازش عجب از جوشن جان میگذرد
عشق ورزیدن و جان خواستن از بوالهوسی است
هرکه دارد غم جانانه، ز جان میگذرد
هر زیانی که ز عشق است بود مایه سود
این چه سود است، که از سود و زیان میگذرد؟
هرکجا میگذرد، در پیش از دلشدگان
بر فلک ناله و فریاد و فغان میگذرد
چه عجب روبه اگر بگذرد از بیشه ما
پا نگه دار و ببین شیر ژیان میگذرد
خرمن قدر تو را، گرچه دهد دهر، به باد
جو، ز جوزا و که از کاهکشان میگذرد
آن بیانی که معطر کند آن کام و دهان
حرف صلح است که ناگه به زبان میگذرد
غیرت ماه فلک بین که روان میآید
عبرت سرو چمن بین که چمان میگذرد
گرچه مرگ از پی پیری است جوان غره مشو
کاین بلاییست که بر پیر و جوان میگذرد
هرکه از حسن صور، درک معانی نکند
به یقین آمده است و به گمان میگذرد
در کمین گرچه ز هرسوی کماندارانند
«حاجبا» تیر تو، تا پر ز نشان میگذرد"
🔥2