@ddrreamm
زمين بهشت مى شود،
روزى كه مردم بفهمند
هيچ چيز عيب نيست جز،
قضاوت ومسخره كردن ديگران،
هيچ چيز گناه نيست جز حق مردم،
هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران،
هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت،
هيچ دينى با ارزش تر از انسانيت نيست،
هيچ چيز جاودانه نمى ماند جز عشق ،
هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى.
#پائولو_کوئیلو
زمين بهشت مى شود،
روزى كه مردم بفهمند
هيچ چيز عيب نيست جز،
قضاوت ومسخره كردن ديگران،
هيچ چيز گناه نيست جز حق مردم،
هيچ چيز ثواب نيست جز خدمت به ديگران،
هيچ كس اسطوره نيست الا در مهربانى و انسانيت،
هيچ دينى با ارزش تر از انسانيت نيست،
هيچ چيز جاودانه نمى ماند جز عشق ،
هيچ چيز ماندگار نيست جز خوبى.
#پائولو_کوئیلو
👍1💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه،
منظره ی بیرون را میبینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آن را می بینند
وهمه سعی می کنند تمیزش کنند!
👤سیمین بهبهانی
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی
می شوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند
همه به جای شیشه،
منظره ی بیرون را میبینند
ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد
وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد
همه آن را می بینند
وهمه سعی می کنند تمیزش کنند!
👤سیمین بهبهانی
🤔1
@ddrreamm
#حکیم_فردوسی_بزرگ:
ز دانا بپرسید پس دادگر
که «فرهنگ» بهتر بود یا گهر؟
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که «فرهنگ» باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود.
#زاد_روز_فردوسی_مبارکباد🌹❤️🌺✨
#حکیم_فردوسی_بزرگ:
ز دانا بپرسید پس دادگر
که «فرهنگ» بهتر بود یا گهر؟
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که «فرهنگ» باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود.
#زاد_روز_فردوسی_مبارکباد🌹❤️🌺✨
👏3
@ddrreamm
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
که گویی دگر برنتابد این مهر و ماه
ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال
ببستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مهر ورزید و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
به جایی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادنِ آب باشد گناه
چو با تخت، منبر برابر شود
همه نام ابوبکر و عثمان شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
#فردوسی
#یکم_بهمن_ماه_تولد_حکیم_فردوسی🙏❤️
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
که گویی دگر برنتابد این مهر و ماه
ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال
ببستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مهر ورزید و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
به جایی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادنِ آب باشد گناه
چو با تخت، منبر برابر شود
همه نام ابوبکر و عثمان شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
#فردوسی
#یکم_بهمن_ماه_تولد_حکیم_فردوسی🙏❤️
❤1👍1
@ddrreamm
اول دل من بر سر غوغا بنشست
هر دم به هزار گونه سودا بنشست
و آخر چو بدید کان همه هیچ نبود
از جمله طمع برید و تنها بنشست
#عطار_نیشابوری
اول دل من بر سر غوغا بنشست
هر دم به هزار گونه سودا بنشست
و آخر چو بدید کان همه هیچ نبود
از جمله طمع برید و تنها بنشست
#عطار_نیشابوری
👍2
@ddrreamm
غزل شماره 1094
محتسب در نیم شب جایی رسید
در بن دیوار مستی خفته دید
گفت هی مستی چه خوردستی بگو
گفت ازین خوردم که هست اندر سبو
گفت آخر در سبو واگو که چیست
گفت از آنک خوردهام گفت این خفیست
گفت آنچ خوردهای آن چیست آن
گفت آنک در سبو مخفیست آن
دور میشد این سؤال و این جواب
ماند چون خر محتسب اندر خلاب
گفت او را محتسب هین آه کن
مست هوهو کرد هنگام سخن
گفت گفتم آه کن هو میکنی
گفت من شاد و تو از غم میزنی
آه از درد و غم و بیدادیست
هوی هوی میخوارگان از شادیست
محتسب گفت این ندانم خیز خیز
معرفت متراش و بگذار این ستیز
گفت رو تو از کجا من از کجا
گفت مستی خیز تا زندان بیا
گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو
گر مرا خود قوت رفتن بدی
خانهٔ خود رفتمی وین کی شدی
من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخان بر سر دکانمی
#مولانــــا
غزل شماره 1094
محتسب در نیم شب جایی رسید
در بن دیوار مستی خفته دید
گفت هی مستی چه خوردستی بگو
گفت ازین خوردم که هست اندر سبو
گفت آخر در سبو واگو که چیست
گفت از آنک خوردهام گفت این خفیست
گفت آنچ خوردهای آن چیست آن
گفت آنک در سبو مخفیست آن
دور میشد این سؤال و این جواب
ماند چون خر محتسب اندر خلاب
گفت او را محتسب هین آه کن
مست هوهو کرد هنگام سخن
گفت گفتم آه کن هو میکنی
گفت من شاد و تو از غم میزنی
آه از درد و غم و بیدادیست
هوی هوی میخوارگان از شادیست
محتسب گفت این ندانم خیز خیز
معرفت متراش و بگذار این ستیز
گفت رو تو از کجا من از کجا
گفت مستی خیز تا زندان بیا
گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو
گر مرا خود قوت رفتن بدی
خانهٔ خود رفتمی وین کی شدی
من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخان بر سر دکانمی
#مولانــــا
👍1🔥1
@ddrreamm
حکیمی را پرسیدند
چندین درخت ناموَر که خدای عزّوجل آفریده است و برومند، هیچیک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهاي ندارد. گویی درین چه حکمت است؟
گفت: هر درختی را ثمره معیّن است به وقتی معلوم. گاهی به وجودِ آن تازهاند و گاهی به عدم آن، پژمرده شوند و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.
#گلستان_سعدی
حکیمی را پرسیدند
چندین درخت ناموَر که خدای عزّوجل آفریده است و برومند، هیچیک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهاي ندارد. گویی درین چه حکمت است؟
گفت: هر درختی را ثمره معیّن است به وقتی معلوم. گاهی به وجودِ آن تازهاند و گاهی به عدم آن، پژمرده شوند و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان.
#گلستان_سعدی
👍1👏1
@ddrreamm
به فرخندگی جشن بهمن رسید
به هر بوستان یاسمن نودمید
بُوَد تا در این جشن باشی به هوش
نیوشنده باشی پیام سروش
خروس سپید است پیک سروش
که هر بامدادان برآرد خروش
که یزدان به جاندار داده است جان
مبادا به جانش رسانی زیان
«چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:
«میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»
«سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگ دل»
مکن با سگ پیر آواره، جنگ
مبندش به زنجیر و قلاده، تنگ
مکش بیش از اندازه از باره کار
مکن روز حیوان بیچاره تار
مزن لانهی مرغکان را به سنگ
مشو پشتوان خروسان به جنگ
مکن صید ماهی به وقت خوشی
مکن پیشهات کار ماهی کشی
منه بار بر اسب بیمار و لنگ
مکش در پیاش چوب و الوار و سنگ
چنان بستهای تنگ راه نفس
که بلبل دهد جان به کنج قفس ؟
چرا میکنی دشمنی با ددان ؟
چرا میکنی کار نابخردان ؟
ز نامهربانی بهرام گور
تهی شد همه دشت میهن ز گور
کنون پند گیر از سرانجام او
نشد جز دل خاک انجام او
گر ایران ستایی مزن تیر کین
به قرقاول و کبک ایران زمین
تو بر شیر ایران ستم کردهای
دل مام میهن دژم کردهای
چو خالی شده بیشه از نره شیر
شده این وطن مُلک کفتار پیر
بسی ببر کشتند پتیارگان
که ناهست شد ببر مازندران
نباشد جز این پند و پیغام دین
ز پیغام دین پند نیکو گزین
همه دام و دد را ز ریز و درشت
نباید شکار و نباید بکشت
همه جیره خوارند از مور و شیر
بر این خوان گسترده بینظیر
نخواهد چنین خوار و خرد و نزار
سرانجام مخلوق، پروردگار
نگهدار، گنجینه زیست بوم
گران پایه سرمایه مرز و بوم
مبادا ز کف مفت و آسان دهی
ز خودکرده نالان و پژمان شوی
حمایت ز حیوان کسی پیشه کرد
که در زندگی، سبز اندیشه کرد
#شاهین_سپنتا
به فرخندگی جشن بهمن رسید
به هر بوستان یاسمن نودمید
بُوَد تا در این جشن باشی به هوش
نیوشنده باشی پیام سروش
خروس سپید است پیک سروش
که هر بامدادان برآرد خروش
که یزدان به جاندار داده است جان
مبادا به جانش رسانی زیان
«چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:
«میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است»
«سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگ دل»
مکن با سگ پیر آواره، جنگ
مبندش به زنجیر و قلاده، تنگ
مکش بیش از اندازه از باره کار
مکن روز حیوان بیچاره تار
مزن لانهی مرغکان را به سنگ
مشو پشتوان خروسان به جنگ
مکن صید ماهی به وقت خوشی
مکن پیشهات کار ماهی کشی
منه بار بر اسب بیمار و لنگ
مکش در پیاش چوب و الوار و سنگ
چنان بستهای تنگ راه نفس
که بلبل دهد جان به کنج قفس ؟
چرا میکنی دشمنی با ددان ؟
چرا میکنی کار نابخردان ؟
ز نامهربانی بهرام گور
تهی شد همه دشت میهن ز گور
کنون پند گیر از سرانجام او
نشد جز دل خاک انجام او
گر ایران ستایی مزن تیر کین
به قرقاول و کبک ایران زمین
تو بر شیر ایران ستم کردهای
دل مام میهن دژم کردهای
چو خالی شده بیشه از نره شیر
شده این وطن مُلک کفتار پیر
بسی ببر کشتند پتیارگان
که ناهست شد ببر مازندران
نباشد جز این پند و پیغام دین
ز پیغام دین پند نیکو گزین
همه دام و دد را ز ریز و درشت
نباید شکار و نباید بکشت
همه جیره خوارند از مور و شیر
بر این خوان گسترده بینظیر
نخواهد چنین خوار و خرد و نزار
سرانجام مخلوق، پروردگار
نگهدار، گنجینه زیست بوم
گران پایه سرمایه مرز و بوم
مبادا ز کف مفت و آسان دهی
ز خودکرده نالان و پژمان شوی
حمایت ز حیوان کسی پیشه کرد
که در زندگی، سبز اندیشه کرد
#شاهین_سپنتا
👍1
👍1