Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
«چو #ایران نباشد تن من مباد»
تقدیم به تمام مردم شریف ایران زمین ، در هر کجای این مرز و بوم 🤍
و تقدیم به استاد #شهرام_ناظری عزیز که با شنیدن صدای بی تکرارشان ، هر لحظه قلبمان برای ایران میتپد ✨
این اثر برگرفته از جهان پر احساس ناشنوایان عزیزمان است که به تصویرمان ، رنگ و روح دیگری بخشید ...
ایده پرداز و کارگردان : مریم رهنما
به همراهی تیمی هنرمند و خلاق
و با تشکر از حضور پُر مهر بازیگران هنرمند کشورمان 🩷
نسیم ادبی
الهام حمیدی
مریم کاویانی
سحر اسداللهی
حدیث فولادوند
هلیا امامی
مونا کرمی
جوانه دلشاد
مریم شیرازی
صبا محمدی
ستایش موسوی
«چو #ایران نباشد تن من مباد»
تقدیم به تمام مردم شریف ایران زمین ، در هر کجای این مرز و بوم 🤍
و تقدیم به استاد #شهرام_ناظری عزیز که با شنیدن صدای بی تکرارشان ، هر لحظه قلبمان برای ایران میتپد ✨
این اثر برگرفته از جهان پر احساس ناشنوایان عزیزمان است که به تصویرمان ، رنگ و روح دیگری بخشید ...
ایده پرداز و کارگردان : مریم رهنما
به همراهی تیمی هنرمند و خلاق
و با تشکر از حضور پُر مهر بازیگران هنرمند کشورمان 🩷
نسیم ادبی
الهام حمیدی
مریم کاویانی
سحر اسداللهی
حدیث فولادوند
هلیا امامی
مونا کرمی
جوانه دلشاد
مریم شیرازی
صبا محمدی
ستایش موسوی
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
سبز ترین خاطرات از آن کسانیست که
در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم. 💕🎈
#متولد_اول_دیماه_تولدت_مبارك 💕🎈
سبز ترین خاطرات از آن کسانیست که
در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم. 💕🎈
#متولد_اول_دیماه_تولدت_مبارك 💕🎈
👍2🎉1
@ddrreamm
هَله خیزید
که تا مست و خوشی دست زنیم
وین خیالِ غَم و غَم را
همه در گور کنیم
هَله من مطربِ عشقم
دگران مطرب زَر
دَفِ من دفترِ عشق و
دَفِ ایشانْ دَفِ تَر
#ترجیع_بند_مولانا
هَله خیزید
که تا مست و خوشی دست زنیم
وین خیالِ غَم و غَم را
همه در گور کنیم
هَله من مطربِ عشقم
دگران مطرب زَر
دَفِ من دفترِ عشق و
دَفِ ایشانْ دَفِ تَر
#ترجیع_بند_مولانا
👍3👌1
@ddrreamm
عزم آن دارم
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دُردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت
ببازم هر چه هست
#عطار_نیشابوری
عزم آن دارم
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دُردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت
ببازم هر چه هست
#عطار_نیشابوری
👍2👏1🤩1
@ddrreamm
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگیست
من چه میدانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه میدانستم
سبزه میپژمرد از بی آبی
سبزه یخ میزند از سردی دی
من چه میدانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بیخبر از عاطفهاند
#حمید_مصدق
من گمان می کردم
دوستی همچون سروی سرسبز
چارفصلش همه آراستگیست
من چه میدانستم
هیبت باد زمستانی هست
من چه میدانستم
سبزه میپژمرد از بی آبی
سبزه یخ میزند از سردی دی
من چه میدانستم
دل هر کس دل نیست
قلبها ز آهن و سنگ
قلبها بیخبر از عاطفهاند
#حمید_مصدق
👍2😢1
@ddrreamm
نمیدانم چه خواهد شد
نمی دانم چه خواهد شد
که فردایم چه خواهد بود
زمان ، از ریسمان تن
چه خواهد بافت
مکان از من ، چه خواهد ساخت
فلک با من ، چه خواهد کرد
چه رویایی ، چه فردایی
چه پروازی ، چه دنیایی
.
همی دانم سپیدم من
پر از شعر و سرودم من
وفا ریزد ، ز دستانم
صفا بارد ، ز چشمانم
شوم چون شاخه ی نوری
نشینم بر دل کوری
برای خستگان ره ، باده نابی
ز بهر تشنگان ، چشمه ی آبی
.
نه از دیوار میترسم
نه از سنگ و نه از زندان
به هر جایی که باشم من
پر از دریای نورانی است
هوا دارم ، نفس دارم
هزاران عشق پنهانی
در این ویرانه تن دارم
.
همی دانم که روزی ، من
که روز با شکوهی ، من
لب تیز زمان را
بوسه خواهم زد
چه خوشبو گلعزاران را
شاخه خواهم شد
ز ابر گریههای عاشقان
هزاران خنده خواهم چید
به روی برگ برگ دفتر عمرم
هزاران قصه خواهم شد
نمی دانم چه خواهد شد
#ثریا_پاستور
نمیدانم چه خواهد شد
نمی دانم چه خواهد شد
که فردایم چه خواهد بود
زمان ، از ریسمان تن
چه خواهد بافت
مکان از من ، چه خواهد ساخت
فلک با من ، چه خواهد کرد
چه رویایی ، چه فردایی
چه پروازی ، چه دنیایی
.
همی دانم سپیدم من
پر از شعر و سرودم من
وفا ریزد ، ز دستانم
صفا بارد ، ز چشمانم
شوم چون شاخه ی نوری
نشینم بر دل کوری
برای خستگان ره ، باده نابی
ز بهر تشنگان ، چشمه ی آبی
.
نه از دیوار میترسم
نه از سنگ و نه از زندان
به هر جایی که باشم من
پر از دریای نورانی است
هوا دارم ، نفس دارم
هزاران عشق پنهانی
در این ویرانه تن دارم
.
همی دانم که روزی ، من
که روز با شکوهی ، من
لب تیز زمان را
بوسه خواهم زد
چه خوشبو گلعزاران را
شاخه خواهم شد
ز ابر گریههای عاشقان
هزاران خنده خواهم چید
به روی برگ برگ دفتر عمرم
هزاران قصه خواهم شد
نمی دانم چه خواهد شد
#ثریا_پاستور
👍2
@ddrreamm
و ما زمستانِ دیگرى را
سپرى خواهیم کرد
با عُصیانِ بزرگى که درونمان هست
و تنها چیزى که گرممان مى دارد
آتشِ مقدسِ امیدوارى ست.
#ناظم_حکمت
و ما زمستانِ دیگرى را
سپرى خواهیم کرد
با عُصیانِ بزرگى که درونمان هست
و تنها چیزى که گرممان مى دارد
آتشِ مقدسِ امیدوارى ست.
#ناظم_حکمت
👍2🔥1
@ddrreamm
گلی از شاخه اگر می چينيم
برگ برگش نکنيم
و به بادش ندهيم!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاريم
و شبي چند از آن
هي بخوانيم و ببوسيم
و معطر بشويم
شايد از باغچه
کوچکِ اندیشه مان
گل رويد...!
#سهراب_سپهری
گلی از شاخه اگر می چينيم
برگ برگش نکنيم
و به بادش ندهيم!
لااقل
لای کتاب دلمان بگذاريم
و شبي چند از آن
هي بخوانيم و ببوسيم
و معطر بشويم
شايد از باغچه
کوچکِ اندیشه مان
گل رويد...!
#سهراب_سپهری
😍2
@ddrreamm
رفته بودم دکتر ، دکترِ دیوانه، مثل من شاعر بود
گفت حالت خوب است.؟! من از او پرسیدم:
"دکتری آیا تو؟؟
رنگ رخسارهی من،
حالت چهره چطور ؟
برق چشمانم چی؟
همگی نرمال است؟؟" گفت: "حالت خوش نیست." دفترش را باز کرد
نسخه را آغاز کرد:
صبح ها یک غزل ناب بخوان!
ظهرها قبل اذان،
یک دو بیتی کافی است.
عصرها سعدی و حافظ که بخوانی
با دو فنجان چای یا قهوه ترک
قبل تاریکی روز، رنگ رخساره عوض میگردد،
حالت چهره ولی دست تو نیست."عاشقی آیا مرد؟"
دکتر از من پرسید
من نگاهش کردم ، و نمیدانستم
پاسخ سخت سوال ساده را ،گفت:
قبل از خواب باید بنویسی!
هر شب ،
و به موسیقی ایرانی اصل
گوش جان بسپاری،
"جان مریم" خوب است
یا "بهار دلکش"
کلا اثار بنان که عالیست، برق چشمانت هم، ساده درمان میشود
دوستانت را ببین ،! گل بگو! گل بشنو!
و به اندیشهی پنهان درونت، هدیه کن یک گل سرخ !
و کمی دورتر از باغچه ی خانه ی خود
تک درختی تو بکار!
و حواست باشد!
که رهایش نکنی ،نگذاری که بگیرد آفت!
من کمی گیج شدم
دکتر اما خندید، به گمانم فهمید
من دیوانه چو او، شاعری در به درم
که اگر صبح شود، یا نسیمی بوزد
و دعایی نکنم، یا که خورشید سلامم بکند و جوابی ندهم
بی گمان میمیرم... نسخه را برداشتم،
مو به مو و خط به خط، پیش رفتم تا شعر
پیش رفتم تا دوست.
پیش رفتم تا گل.
دو سه روزی که گذشت، حال من بهتر شد ، تو چرا غمگینی؟! تو مگر شعر نمیخوانی دوست؟! صبح ها یک فنجان، غزل تازه ی سعدی.
قبلِ خواب، شعر نو از سهراب.
شک نکن یار عزیز!
کمتر از یک هفته، دهد این نسخه جواب.
نسخه باشد از من، از تو یک همت ناب.
#دهقان
رفته بودم دکتر ، دکترِ دیوانه، مثل من شاعر بود
گفت حالت خوب است.؟! من از او پرسیدم:
"دکتری آیا تو؟؟
رنگ رخسارهی من،
حالت چهره چطور ؟
برق چشمانم چی؟
همگی نرمال است؟؟" گفت: "حالت خوش نیست." دفترش را باز کرد
نسخه را آغاز کرد:
صبح ها یک غزل ناب بخوان!
ظهرها قبل اذان،
یک دو بیتی کافی است.
عصرها سعدی و حافظ که بخوانی
با دو فنجان چای یا قهوه ترک
قبل تاریکی روز، رنگ رخساره عوض میگردد،
حالت چهره ولی دست تو نیست."عاشقی آیا مرد؟"
دکتر از من پرسید
من نگاهش کردم ، و نمیدانستم
پاسخ سخت سوال ساده را ،گفت:
قبل از خواب باید بنویسی!
هر شب ،
و به موسیقی ایرانی اصل
گوش جان بسپاری،
"جان مریم" خوب است
یا "بهار دلکش"
کلا اثار بنان که عالیست، برق چشمانت هم، ساده درمان میشود
دوستانت را ببین ،! گل بگو! گل بشنو!
و به اندیشهی پنهان درونت، هدیه کن یک گل سرخ !
و کمی دورتر از باغچه ی خانه ی خود
تک درختی تو بکار!
و حواست باشد!
که رهایش نکنی ،نگذاری که بگیرد آفت!
من کمی گیج شدم
دکتر اما خندید، به گمانم فهمید
من دیوانه چو او، شاعری در به درم
که اگر صبح شود، یا نسیمی بوزد
و دعایی نکنم، یا که خورشید سلامم بکند و جوابی ندهم
بی گمان میمیرم... نسخه را برداشتم،
مو به مو و خط به خط، پیش رفتم تا شعر
پیش رفتم تا دوست.
پیش رفتم تا گل.
دو سه روزی که گذشت، حال من بهتر شد ، تو چرا غمگینی؟! تو مگر شعر نمیخوانی دوست؟! صبح ها یک فنجان، غزل تازه ی سعدی.
قبلِ خواب، شعر نو از سهراب.
شک نکن یار عزیز!
کمتر از یک هفته، دهد این نسخه جواب.
نسخه باشد از من، از تو یک همت ناب.
#دهقان
❤1👏1😍1