@ddrreamm
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
#حافظ
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست
#حافظ
👌2👍1
@ddrreamm
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
#سهراب_سپهری
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
#سهراب_سپهری
👍2💯1
@ddrreamm
دل در پیِ عشق دلبران است هنوز !
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز ...
گفتیم که ما و او به هم پیر شویم ؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز ...!
#عبید_زاکانی
دل در پیِ عشق دلبران است هنوز !
وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز ...
گفتیم که ما و او به هم پیر شویم ؛
ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز ...!
#عبید_زاکانی
❤1👍1
@ddrreamm
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
سال دیگر را که میداند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
#سعدی
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
ای که وقتی نطفه بودی بیخبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
همچنین تا مرد نامآور شدی
فارس میدان و صید و کارزار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
سال دیگر را که میداند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
#سعدی
❤1👍1
@ddrreamm
شهر میخوابد
به لالایی سڪوت
اختران نجواڪنان بر بام شب
نرم نرمڪ
بادهے مهتاب را
مــاه میریزد درون جـام شب
#فریدونمشیرے
شهر میخوابد
به لالایی سڪوت
اختران نجواڪنان بر بام شب
نرم نرمڪ
بادهے مهتاب را
مــاه میریزد درون جـام شب
#فریدونمشیرے
❤1
@ddrreamm
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
۲۰ مهر روز بزرگداشت #حافظ
روز بزرگداشت حافظ یکی از روزهای مهم در تقویم فرهنگی ایران است که هر سال در ۲۰ مهر ماه جشن گرفته میشود. این روز به افتخار خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، شاعر بزرگ و محبوب ایرانی که به «لسان الغیب» و «ترجمان اسرار» شهرت دارد، نامگذاری شده است.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
#حافظ
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
۲۰ مهر روز بزرگداشت #حافظ
روز بزرگداشت حافظ یکی از روزهای مهم در تقویم فرهنگی ایران است که هر سال در ۲۰ مهر ماه جشن گرفته میشود. این روز به افتخار خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، شاعر بزرگ و محبوب ایرانی که به «لسان الغیب» و «ترجمان اسرار» شهرت دارد، نامگذاری شده است.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
#حافظ
❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
قطعه ماندگار «شمس الضحی»
شاعر ، #مولانا
آهنگساز #محسن_نفر
خواننده #سیدحسام_الدین_سراج،
ارکستراسیون #پویا_سرایی
مدیریت تولید #سیدمحمدحسین_تفرشی
قطعه ماندگار «شمس الضحی»
شاعر ، #مولانا
آهنگساز #محسن_نفر
خواننده #سیدحسام_الدین_سراج،
ارکستراسیون #پویا_سرایی
مدیریت تولید #سیدمحمدحسین_تفرشی
👍1
@ddrreamm
مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
بیا تا قدرِ یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینهیْ مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدایِ دوست کردند
سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعدِ مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
خمش کن مردهوار ای دل، ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
بیا تا قدرِ یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینهیْ مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدایِ دوست کردند
سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم؟
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مردهپرست و خصمِ جانیم؟
چو بعدِ مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن
که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخم را بوسه ده، کاکنون همانیم
خمش کن مردهوار ای دل، ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم