This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
جشن مهرگان بر ایرانیان فرخنده باد
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
مِهرگان، یکی از کهنترین جشنهای ایرانیست که در ستایش مهر، ایزد دوستی، پیمان و فروغ خورشید برگزار میشود.
این جشن نمادیست
از پیروزی راستی بر دروغ،
پیروزی روشنایی بر تاریکی
و پیروزی مهر بر کین.
جشن مهرگان بر ایرانیان فرخنده باد
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
مِهرگان، یکی از کهنترین جشنهای ایرانیست که در ستایش مهر، ایزد دوستی، پیمان و فروغ خورشید برگزار میشود.
این جشن نمادیست
از پیروزی راستی بر دروغ،
پیروزی روشنایی بر تاریکی
و پیروزی مهر بر کین.
❤2🎉1
@ddrreamm
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
✨تعبیر: تا زمانی که غمگین و ناراحت باشی، نمیتوانی تصمیم درست بگیری.
با طعنه ی حسودان میدان را خالی نکن به روی خودت نیاور و خودت را کنترل کن.
از خداوند کمک بخواه. فعلا" اوضاع همین است باید بسازی ولی دست بدخواهان رو می شود و تو دوباره نامت بر سر زبان ها میافتد و روزگارت از گذشته بهتر می شود.
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
✨تعبیر: تا زمانی که غمگین و ناراحت باشی، نمیتوانی تصمیم درست بگیری.
با طعنه ی حسودان میدان را خالی نکن به روی خودت نیاور و خودت را کنترل کن.
از خداوند کمک بخواه. فعلا" اوضاع همین است باید بسازی ولی دست بدخواهان رو می شود و تو دوباره نامت بر سر زبان ها میافتد و روزگارت از گذشته بهتر می شود.
👍2👏1
@ddrreamm
غزل دیوان شمس 1094
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
به دمی چراغشان را ز چه رو نمینشانی
بگذار کاهلی را چو ستاره شب روی کن
ز زمینیان چه ترسی که سوار آسمانی
دو سه عوعو سگانه نزند ره سواران
چه برد ز شیر شرزه سگ و گاو کاهدانی
سگ خشم و گاو شهوت چه زنند پیش شیری
که به بیشه حقایق بدرد صف عیانی
نه دو قطره آب بودی که سفینهای و نوحی
به میان موج طوفان چپ و راست میدوانی
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد
سفر درشت گردد چو بهشت جاودانی
تو مگو که ارمغانی چه برم پی نشانی
که بس است مهر و مه را رخ خویش ارمغانی
تو اگر روی وگر نی بدود سعادت تو
همه کار برگزارد به سکون و مهربانی
چو غلام توست دولت کندت هزار خدمت
که ندارد از تو چاره و گرش ز در برانی
تو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپد
تو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانی
به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی
خمش ای دل و چه چاره سر خم اگر بگیری
دل خنب برشکافد چو بجوشد این معانی
دو هزار بار هر دم تو بخوانی این غزل را
اگر آن سوی حقایق سیران او بدانی
#مولانــــا
غزل دیوان شمس 1094
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
به دمی چراغشان را ز چه رو نمینشانی
بگذار کاهلی را چو ستاره شب روی کن
ز زمینیان چه ترسی که سوار آسمانی
دو سه عوعو سگانه نزند ره سواران
چه برد ز شیر شرزه سگ و گاو کاهدانی
سگ خشم و گاو شهوت چه زنند پیش شیری
که به بیشه حقایق بدرد صف عیانی
نه دو قطره آب بودی که سفینهای و نوحی
به میان موج طوفان چپ و راست میدوانی
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت
به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی
چه نکو طریق باشد که خدا رفیق باشد
سفر درشت گردد چو بهشت جاودانی
تو مگو که ارمغانی چه برم پی نشانی
که بس است مهر و مه را رخ خویش ارمغانی
تو اگر روی وگر نی بدود سعادت تو
همه کار برگزارد به سکون و مهربانی
چو غلام توست دولت کندت هزار خدمت
که ندارد از تو چاره و گرش ز در برانی
تو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپد
تو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانی
به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی
خمش ای دل و چه چاره سر خم اگر بگیری
دل خنب برشکافد چو بجوشد این معانی
دو هزار بار هر دم تو بخوانی این غزل را
اگر آن سوی حقایق سیران او بدانی
#مولانــــا
❤2👍1
@ddrreamm
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
#سعدی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
#سعدی
👍3
تو این کِرم سیاست چیست داری
چرا پا بر دمِ افعی گذاری
سیاست پیشه مردم حیله سازند
نه مانند من و تو پاک بازند
تماما حقه باز و شارلاتانند
به هر جا پاش گر افتاد آنند
به هر تغییر شکلی مستعدند
گهی مشروطه، گاهی مستبدند
سیاست پیشگان در هر لباسند
بخوبی همدگر را می شناسند
همه دانند زین فن سودشان چیست
به باطن مقصد و مقصودشان چیست
نميداني كه ايران است اينجا؟
حراج عقل و ايمان است اينجا؟
نميداني كه ايراني چه چيز است؟
نميداني چقدر اين جنس حيز است؟
بزرگان در ميان ما چنينند
از آنها كمتران، كمتر از اينند
اگر داخل شوند اندر سیاست
برای شغل و کار است و ریاست
از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرفِ آخرِ قانون بوَد "نون"
#ایرج_میرزا
@ddrreamm 👈✨
چرا پا بر دمِ افعی گذاری
سیاست پیشه مردم حیله سازند
نه مانند من و تو پاک بازند
تماما حقه باز و شارلاتانند
به هر جا پاش گر افتاد آنند
به هر تغییر شکلی مستعدند
گهی مشروطه، گاهی مستبدند
سیاست پیشگان در هر لباسند
بخوبی همدگر را می شناسند
همه دانند زین فن سودشان چیست
به باطن مقصد و مقصودشان چیست
نميداني كه ايران است اينجا؟
حراج عقل و ايمان است اينجا؟
نميداني كه ايراني چه چيز است؟
نميداني چقدر اين جنس حيز است؟
بزرگان در ميان ما چنينند
از آنها كمتران، كمتر از اينند
اگر داخل شوند اندر سیاست
برای شغل و کار است و ریاست
از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرفِ آخرِ قانون بوَد "نون"
#ایرج_میرزا
@ddrreamm 👈✨
👍3💯1
@ddrreamm
با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وآن سوی صحرای خدا رفتم
من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمیگویم که باران طلا آمد؛
با تو لیک ای عطرِ سبزِ سایهپَروَرده!
ای پری که باد میبردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایههای سبز
تا بهار سبزههای عطر
تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشمم آشنا، رفتم
با تو دیشب تا کجا رفتم!
#مهدی_اخوانثالث
با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وآن سوی صحرای خدا رفتم
من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمیگویم که باران طلا آمد؛
با تو لیک ای عطرِ سبزِ سایهپَروَرده!
ای پری که باد میبردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایههای سبز
تا بهار سبزههای عطر
تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشمم آشنا، رفتم
با تو دیشب تا کجا رفتم!
#مهدی_اخوانثالث
❤4
@ddrreamm
وای باران، باران،
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران، باران،
پر مرغان نگاهم را شست
خواب، رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار، سحر نزدیک است
#حمید_مصدق
وای باران، باران،
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران، باران،
پر مرغان نگاهم را شست
خواب، رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار، سحر نزدیک است
#حمید_مصدق
👌4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کمال_خجندی غزلیات شمارهٔ ۵۰۵
@ddrreamm
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند!
صد شربت شیرین ز لبت خستهدلان را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
گفتم شنود مژدهٔ دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند
زلف تو چه امکانِ کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند
بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند
دل شد ز تو صدپاره و فریاد که این قوم
نعرهزدن و جامهدریدن نگذارند
مگریز کمال از سر زلفش که درین دام
مرغی که درافتاد پریدن نگذارند
@ddrreamm
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیال است که دیدن نگذارند!
صد شربت شیرین ز لبت خستهدلان را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
گفتم شنود مژدهٔ دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند
زلف تو چه امکانِ کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند
بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند
دل شد ز تو صدپاره و فریاد که این قوم
نعرهزدن و جامهدریدن نگذارند
مگریز کمال از سر زلفش که درین دام
مرغی که درافتاد پریدن نگذارند
💔2
@ddrreamm
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
✨تعبیر: همه چیز مهیاست ولی کاری انجام نمی دهی. تعلل جایز نیست وگرنه همه چیز و همه کس را از دست می دهی و در بوستان زندگی خاری هم نصیبت نمی شود.، دوراندیشی نمی کنی فرصتها را از دست می دهی برای همین است که درخت ارزوهایت به ثمر نمی نشیند ،
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
✨تعبیر: همه چیز مهیاست ولی کاری انجام نمی دهی. تعلل جایز نیست وگرنه همه چیز و همه کس را از دست می دهی و در بوستان زندگی خاری هم نصیبت نمی شود.، دوراندیشی نمی کنی فرصتها را از دست می دهی برای همین است که درخت ارزوهایت به ثمر نمی نشیند ،
👍2