@ddrreamm
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
✨تعبیر: هر کسی که شما را برای اولین بار می بیند پی خوش قلبی و ساده دلی شما می برد. چون باطنی خوب دارید فکر می کنید همه مثل شما می باشند. پس مواظب باشید از شما سوئ استفاده نکنند، کمی زرنگتر باشید. خوددار باشید. برای هر کسی دلسوزی نکنید که هر کسی شایسته ی دلسوزی نیست.
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف از خنده می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
✨تعبیر: هر کسی که شما را برای اولین بار می بیند پی خوش قلبی و ساده دلی شما می برد. چون باطنی خوب دارید فکر می کنید همه مثل شما می باشند. پس مواظب باشید از شما سوئ استفاده نکنند، کمی زرنگتر باشید. خوددار باشید. برای هر کسی دلسوزی نکنید که هر کسی شایسته ی دلسوزی نیست.
👍2
@ddrreamm
شعر از : #مختومقلی_فراغی
مختوم درخیوه ترکمنستان که دران روزگار جز ایران بود بدنیا امد برای تحصیل به بخارا رفت.
بعد ازادامه تحصیل به خیوه برگشت بعداز عشق ناکامش #منگلی ترانه های بسیار سرود.
بعدها بادختر دیگری ازدواج کرد. صاحب دوفرزند شد هردو فوت کردند.او زندگی پر رنجی داشت.
ماه بانو
یاران !
دچار شده ام به مهربانویی
گلی که همه گانش ارزویش دارند
به سان قناری کوچکی
که به باغی عاشق شود
دلم گم شده
دریّلدای گیسوی او
عاشقی شدم
باهزار هزار اه درسینه
سوختم دراتش علاقه ام
عمرم به بادرفت
عاشق یکی خاتونم که به هرتارمویَش
هفتاد هزار مرد محبوسند
یاران بی قراراویم که
ابروانش کمان است ،
شعر از : #مختومقلی_فراغی
مختوم درخیوه ترکمنستان که دران روزگار جز ایران بود بدنیا امد برای تحصیل به بخارا رفت.
بعد ازادامه تحصیل به خیوه برگشت بعداز عشق ناکامش #منگلی ترانه های بسیار سرود.
بعدها بادختر دیگری ازدواج کرد. صاحب دوفرزند شد هردو فوت کردند.او زندگی پر رنجی داشت.
ماه بانو
یاران !
دچار شده ام به مهربانویی
گلی که همه گانش ارزویش دارند
به سان قناری کوچکی
که به باغی عاشق شود
دلم گم شده
دریّلدای گیسوی او
عاشقی شدم
باهزار هزار اه درسینه
سوختم دراتش علاقه ام
عمرم به بادرفت
عاشق یکی خاتونم که به هرتارمویَش
هفتاد هزار مرد محبوسند
یاران بی قراراویم که
ابروانش کمان است ،
👍2
@ddrreamm
زندگی شاید
شعر پدرم بود که خواند،
چای مادر که مرا گرم نمود،
نان خواهر که به ماهی ها داد،
زندگی درکِ همین اکنون است،
زندگی شاید آن لبخندی است که دریغش
کردیم،
زندگی آمدن و رفتن ماست ،
من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم،
#کیوان_شاه_بداغی
زندگی شاید
شعر پدرم بود که خواند،
چای مادر که مرا گرم نمود،
نان خواهر که به ماهی ها داد،
زندگی درکِ همین اکنون است،
زندگی شاید آن لبخندی است که دریغش
کردیم،
زندگی آمدن و رفتن ماست ،
من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم،
#کیوان_شاه_بداغی
❤2👍2
❤3💯1
@ddrreamm
بویِ گُل و نسیمِ صبا میتوان شدن
گر بگذری زِ خویش، چها میتوان شدن
شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
بنگر که از کجا به کجا میتوان شدن
#صائب_تبریزی
بویِ گُل و نسیمِ صبا میتوان شدن
گر بگذری زِ خویش، چها میتوان شدن
شبنم به آفتاب رسید از فتادگی
بنگر که از کجا به کجا میتوان شدن
#صائب_تبریزی
❤3👍1
@ddrreamm
دلم گرفته ایدوست، هوای گریه با من
گر ازقفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل
نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج
رها؛ رها؛ رها من
زمن هرآنکه او دور،
چو دل به سینه نزدیک
به من هرآنکه نزدیک
از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزون
نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ
که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم،
در آسمان ابری
دلم گرفته ایدوست،
هوای گریه بامن ،
#سیمین_بهبهانی
دلم گرفته ایدوست، هوای گریه با من
گر ازقفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل
نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج
رها؛ رها؛ رها من
زمن هرآنکه او دور،
چو دل به سینه نزدیک
به من هرآنکه نزدیک
از او جدا، جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزون
نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ
که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم،
در آسمان ابری
دلم گرفته ایدوست،
هوای گریه بامن ،
#سیمین_بهبهانی
💔3
@ddrreamm
فرض_کن آتش به فرمانِ پرِ پروانه باشد
پاسبانها مِی فروش و پادگان میخانه باشد
فرض کن از آهِ ما آتش به ریشِ ظالم افتد
عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد
روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن
عهدها محکم بماند، قولها مردانه باشد
چشمهایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند
آنکه میبوسد لبت را با غمت بیگانه باشد
شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن
نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد
سالها در گوشِ مردم قصهی موعود خواندند
من که باور کردم اما، وای اگر افسانه باشد!!!
#محمدرضا_طاهری
فرض_کن آتش به فرمانِ پرِ پروانه باشد
پاسبانها مِی فروش و پادگان میخانه باشد
فرض کن از آهِ ما آتش به ریشِ ظالم افتد
عصر او پایان بگیرد، قصرِ او ویرانه باشد
روزگاری آرمانی را تصور کن که در آن
عهدها محکم بماند، قولها مردانه باشد
چشمهایت را ببند و تن به او بسپار، هر چند
آنکه میبوسد لبت را با غمت بیگانه باشد
شربتِ مسموم خوردن، بهتر از لب تشنه مردن
نوش جان کن گر چه شاید زهر در پیمانه باشد
سالها در گوشِ مردم قصهی موعود خواندند
من که باور کردم اما، وای اگر افسانه باشد!!!
#محمدرضا_طاهری
👍3👌1
@ddrreamm
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه میخواهم، نمیدانم
امید روشنائی گرچه در این تیرگیها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک
با دست تهی
گل بر میافشانم..
"فریدون_مشیری" 🌺🍃
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
من از اینجا چه میخواهم، نمیدانم
امید روشنائی گرچه در این تیرگیها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک
با دست تهی
گل بر میافشانم..
"فریدون_مشیری" 🌺🍃
❤4